به روایت پیامبر (ص) این آیه درباره ایرانی هاست

خبرگزاری شبستان:پیامبر (ص) دستش را به شانه سلمان زد و فرمود: به آن کسی که جانم را در دست دارد قسم می‌خورم که این سلمان و قوم او(یعنی ایرانی‌ها) کسانی هستند که این آیه شریفه برای آن‌ها آمده است.

خبرگزاری شبستان - سرویس قرآن و معارف: "این روایت می‌گوید: یک عدّه کنار پیامبر بودند، گفتند: « قالوا يا رسول اللّه! من هولاء الذين ذکر اللّه في کتابه » این‌ها چه کسانی هستند که خدا آن‌ها را جایگزین ما می‌کند و مثل ما هم نیستند؟ ابوهریره در ادامه می‌گوید: «و کان سلمان الي جنب رسول اللّه (ص) فضرب يده علي فَخِذ سلمان فقال هذا و قومه و الذي نفسي بيده لو کان الايمان منوطا بالثريا لتناوله رجال من فارس»، سلمان محمّدی کنار پیامبر نشسته بود، پیامبر دستش را به شانه او زد و فرمود: به آن کسی که جانم را در دست دارد قسم می‌خورم که این سلمان و قوم او(یعنی ایرانی‌ها) کسانی هستند که این آیه شریفه برای آن‌ها آمده است. اگر ایمان فقط در ثریا (دوردست‌ترین جاها) باشد، فقط مردانی از فارس آن را دارند." آنچه در ادامه می آید چکیده ای از بیانات آیت الله روح الله قرهی، معلم اخلاق در سیصد و سی و هفتمین جلسه اخلاق است که در جمع طلاب و دانشجویان و علاقمندان با موضوع خطورات و مراقبه  ایراد شده است.  

در قرآن کریم و مجید الهی آیه‌ای است که می‌فرماید: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرينَ يُجاهِدُونَ في‏ سَبيلِ اللَّهِ وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَليم‏»، خطاب «یا» به معنی «ألا» تنبیهیّه می‌باشد. خیلی عجیب است، کلمه به کلمه و حرف به حرف این آیه شریفه، پر از نکات بسیار عالی است. اوّلاً ترجمه تحت‌اللّفظی از این آیه شریفه بیان می‌کنم و بعد نکاتی را که در ذیل این آیه شریفه، در کتب اهل‌جماعت و هم‌چنین کتب خودمان آمده، بیان خواهم کرد. پروردگار عالم در این آیه شریفه می‌فرماید: ای کسانی که ایمان آورده‌اید! هر کس از دین خودش روی برگرداند ... ارتداد یعنی رد کردن و روی برگرداندن، به این عنوان که می‌داند و برمی‌گردد و إلّا اگر کسی نداند، بحث دیگری است. چنین کسی که مدّنظر این آیه است، می‌داند، امّا دنیا و جلواتش، از جمله قدرت، ریاست، مال و ... او را فریب داده است. او می‌داند که می‌میرد، امّا از جان دادن ترس دارد. لذا ظواهر دنیا و گاهی لجبازی‌ها و ... باعث می‌شود که مرتد شده و روی برگرداند، با این که حقیقت را می‌داند.

پروردگار عالم می‌فرمایند: اگر این‌طور باشد، «فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ »، خواهید دید که به زودی خدا گروهی دیگر را می‌آورد که آن‌ها را دوست می‌دارد و آن‌ها هم خدا را دوست دارند. اصل دین بر حبّ است، «هَلِ‏ الدِّينُ‏ إِلَّا الْحُبّ»[1]. اصلاً بدون محبّت، هیچ کاری پیش نمی‌رود. وقتی حبّ خدا در دل انسان افتاد، حبّ دنیا دیگر کنار می‌رود و دنیا و مافیهای آن، هیچ می‌شود. چنین کسی دیگر با معرفت می‌فهمد که اصلاً این دنیا و مافیهایش را جز ذوالجلال و الاکرام خلق کرده است؟! حالا می‌خواهد دل به چه چیزی ببندد؟ می‌خواهد دل به آجر ببندد؟! مگر من آجر را در قبر می‌برم؟! دل به پاره‌های آهن ببندم؟! دل به چه چیزی ببندم؟ به این میزی دل ببندم که به قول مولی‌الموالی(صلوات اللّه و سلامه عليه) می‌فرمایند: اگر این جایگاه ماندگاری داشت، به تو نمی‌رسید! به چه چیزی می‌خواهد دل ببندد؟!

وقتی حبّ به خدا باشد بنده شداید را تحمل می کند

لذا نکته بسیار مهم در این‌جا این است: آن که محبّ خدا شد، همه چیز را با جان و دل و با عشق تحمّل می‌کند. اصلاً حبّ همین است. در مثال مناقشه نیست، اولیاء خدا در باب تمثیل این قضیّه می‌فرمایند: انسان حبّ به زن و فرزند دارد که می‌رود کار می‌کند و می‌آورد و به آن‌ها می‌دهد و لذّت می‌برد که آن‌ها می‌خورند و می‌پوشند و ... . چرا؟ چون حبّ دارند. خودش را به زحمت می‌اندازد، به خاطر آن حبّ. اگر این حبّ نبود، اصلاً کسی جلو نمی‌رفت. غیر از این است؟! مثلاً خدا در دل انسان، حبّ به آن شغل را می‌اندازد و به آن شغل علاقه پیدا می‌کند. اگر علاقه و حبّ به آن شغل نداشت، اصلاً سراغ آن نمی‌رفت. کسی که نجّار، نقّاش و ... می‌شود، خیلی از مواقع به خاطر علقه‌ای است که در او ایجاد شده است. لذا اگر حبّ نباشد، کاری پیش نمی‌رود.

وقتی حبّ به خدا پیش آمد، همه چیز را تحمّل می‌کند و اصلاً رنجی نمی‌بیند. آیا ابی‌عبدالله(صلوات اللّه و سلامه عليه) و شهدای کربلا، رنجی را حس می‌کردند؟! آن‌قدر حبّ به خدا در دلشان بود و آن‌قدر عشق می‌ورزیدند که همان‌طور که می‌دانید برخی از صحابه بیان کردند: اگر ما در مقابل شما، هزار بار تکه تکه شویم، مجدّداً زنده شویم، باز هم هر بار در راه شما جان خود را فدا خواهیم کرد. جز حبّ چیزی نمی‌تواند سبب این کار شود. چون به ظاهر یه خار در دست انسان می‌رود، دردش می‌گیرد و نمی‌تواند تحمّل کند. لذا انسان گاهی تحمّل یک خار را هم ندارد، امّا چه می‌شود که می‌گوید: حاضرم هزار بار بدنم در راه شما تکه تکه شود؟ اگر این محبّت نبود و این علقه ایجاد نمی‌شد؛ چنین حالی به وجود نمی‌آمد. تمام مطالب دین براساس حبّ است، «هَلِ‏ الدِّينُ‏ إِلَّا الْحُبّ».

اگر عزت مدار نباشید جایگزین قومی دیگر می شوید

پروردگار عالم می‌فرماید: اگر شما مرتد شوید، من کسانی را می‌آورند که آن‌ها من را دوست دارند و من هم آن‌ها را دوست دارم، «يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ». حالا خصوصیّات این افراد چیست؟ «أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنينَ »، این‌ها در مقابل مؤمنین، فروتن و خوار هستند. مغرور نیستند و خودشان را نمی‌گیرند. «أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرينَ»، امّا در مقابل کافرین، عزیز و سرافراز هستند.

یعنی پروردگار عالم براساس این آیه شریفه می‌فرماید: اگر یک موقعی شما در مقابل کافران سر به زیر شدید و عزّت‌مدار زندگی نکردید، قومی دیگر جایگزین شما خواهد شد. همین است که امام‌المسلمین هم در باب سیاست، تعبیر به عزّت می‌کنند. اگر عزّت نداشته باشیم، هر کس هم که باشیم، خدا ما را برمی‌گرداند و قومی دیگر را می‌آورد. طبیعی است در این راه، سختی دارد. همان‌طور که در مبارزه با نفس هم بسیار سختی هست. آیا همین که من گفتم: از فردا دیگر گناه نمی‌کنم، شیطان دست از سر من برمی‌دارد؟! می‌گوید: خوب خوش آمدی! دیگر نمی‌خواهی با من باشی، نمی‌خواهی رفیق من باشی، خوب عیبی ندارد برو به سلامت! خیر، شیطان دست برنمی‌دارد، «فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعين‏»[2]. قسم خورده و گفته: خدا! به عزّتت قسم همه را به اغوا می‌کشانم. لذا برای همین می‌گویند که انسان باید دائم در حال مجاهده و جهاد اکبر باشد. مجاهده هم همین‌طوری نیست، انسان باید مدام در حال تلاش باشد.

شیطان تا دم مرگ دست از سر ما  برنمی دارد

در جلسه گذشته هم ذیل مطالبی که در باب ذکر لسان و روح و قلب و ... بیان کردم که این‌طور نیست که اگر ما یک جلسه اخلاق آمدیم، دیگر شیطان ما را رها کند. یک جلسه که چیزی نیست، اگر هزار جلسه هم بیاییم، آن ملعون قسم خورده که تا دم مرگ هم دست از ما برنمی‌دارد. لذا روایت شریفه دارد که هر کس در این دنیا زاهدانه زندگی کند، چهار خصلت به او می دهند که آخرین آن، این است: «و أخرجه منها سالماً الی دار السّلام» از این دنیا به صورت سالم به سمت دارالسّلام خروج پیدا می‌کند. برای همین اولیاء خدا می‌گویند: تا لحظه آخر نمی‌دانیم چگونه‌ایم، اگر دینمان را سالم برداشتیم و رفتیم، پیروزیم و إلّا معلوم نیست جدّی جدّی ما چه‌کاره‌ایم.

از دنیا و مافیها به سادگی نمی توان گذشت

لذا به عنوان یک کد اساسی باید بدانیم که مجاهده تا آخرین لحظات نفس کشیدن است. البته مراقبه هم همین‌طور است و به عنوان شمّه‌ای از همان مجاهده است. تا آن لحظات آخر که جان را کشیدند و تا سینه آمده هم آن ملعون جلوی چشمان می‌آید و وسوسه‌مان می‌کند که خدا عادل نیست، زندگی‌ات این‌طور، زن و بچّه‌ات این‌طور، حالا می‌خواهی بروی، پس چطور می‌شود؟!

برای همین است که می‌گویند: کسی در کنار محتضر باشد، سوره ملک را بخواند، دعا بخواند، مدام تلقینش را برای او بگوید، شهادتینش را بگوید و ... . گاهی اصلاً خود محتضر اجازه گفتن هم پیدا نمی‌کند و این، خیلی سخت است.

لذا مجاهدت نیاز دارد و این‌طور نیست که به راحتی بتوان از دنیا و مافیهای آن گذشت. برای همین پروردگار عالم در این‌جا می‌فرماید: آن‌هایی که دین من را می‌خواهند (همه این مطالب برای دین‌داری است دیگر، اخلاق هم برای این است که انسان، متخلّق به اخلاق الهی شود و دین خدا را داشته باشد) و بعداً می‌آیند، خصوصیّتشان این است که خدا را دوست دارند و خدا هم آن‌ها را دوست دارد، در مقابل مؤمنین، خوار و ذلیل هستند، امّا د رمقابل کفّار، عزیز هستند، دیگر این که در راه خدا مجاهدت می‌کند، «يُجاهِدُونَ في‏ سَبيلِ اللَّهِ »، آن هم مجاهدتی که بدون ترس است، «وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ ». آن‌‌قدر این‌ها در مجاهدت، قوی هستند، از سرزنش هیچ لائم و ملامت‌گری اصلاً خسته نمی‌شوند.

آیه ای که برای ایرانی هاست

یک روز، دو روز، یک سال، دو سال، ده سال، ... انقلاب کردید، بس است دیگر، خسته شدیم. امّا خداوند در مورد خصوصیّات افرادی که جایگزین قوم مرتد می‌شوند، می‌فرماید: «وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ ». اصلاً این آیه، طبق روایت اهل جماعت و ما شیعیان، مربوط به چه کسانی است. خیلی جالب است که همه متّفق القول هستند که برای ما ایرانی‌هاست. این آیه، آیه ایرانی‌هاست. «وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ »، اصلاً و ابداً از این که آن‌ها را سرزنش کنند، خوف ندارند. حالا این سرزنش و ترساندن می‌تواند ار هر لحاظی باشد، یک بار اقتصاد، یک بار جنگ، یک بار فرهنگ، یک بار با بیان این که شما عقب‌افتاده و اُمّل هستید و ... .

بعد خیلی عجیب است، می‌فرماید: «ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَليم‏»، اوّلاً این را بدانید که پروردگار عالم می‌فرماید: خودتان این خصوصیّات را کسب نکردید، این فضل خداست. این لطف خداست. این محبّت خداست. برای آن کسانی که خدا آن‌ها را می‌خواهد، «ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتيهِ مَنْ يَشاءُ». و پروردگار عالم وسعت می‌دهد و آگاه است، «وَ اللَّهُ واسِعٌ عَليم‏».

این عزت از فضل خداست پس سجده شکر برجا آورید

پس اوّلاً تمام این خصوصیّات که انسان، حبّ به خدا را داشته باشد و خدا هم محبّت به او، دیگر این که از هیچ چیز نترسد و در مقابل مؤمنین، ذلیل باشد و در مقابل دشمن، عزیز باشد؛ همه فضل خداست. خوب دقّت کنید، اگر یک موقع این روحیّه را داشتید، نماز شکر بخوانید، یعنی این برای شما نیست، خدا مرحمت کرده است و به همه کس نمی‌دهند.

اولیاء خدا می‌فرمایند: «ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتيهِ مَنْ يَشاءُ»، به این معناست که حالا درست است که طبق روایات این آیه مربوط به ایرانی‌هاست، امّا این‌طور هم نیست که همه شامل این قضیّه شوند، «ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتيهِ مَنْ يَشاءُ»، بلکه خدا به هر کس که بخواهد، عطا می‌کند. یعنی امکان دارد در ایران، کسانی باشند، امّا این روحیه را نداشته باشند، بگویند: آقا! بس است دیگر، چه خبر است؟!

ضمن این که پروردگار عالم اوّل بیان فرمود: این‌ها در مقابل آن «لَوْمَةَ لائِمٍ »، هیچ عقب‌نشینی نمی‌کنند و خدا هم فضلش را به آن‌ها بیشتر نشان می‌دهد. لذا وقتی ملامت شدند که ببینید چه شد و ...، آن‌ها هیچ تأثیری نمی‌گیرند.

آن ها که حقایق را وارونه می بینند

یادمان نرفته که ما اوّل انقلاب هیچ چیزی نداشتیم. جوان‌های عزیز نمی‌دانند، از پدرانتان بپرسید، گاهی دو یا سه ساعت برق داشتیم. یا بعدها سه ساعت برق می‌رفت، بعد دو مرتبه یک ساعت می‌آمد، ...، جنگ بود و برق نداشتیم. لذا یک عدّه می‌گفتند: این‌ها آمدند همه چیز را که گرفتند. امّا برعکس جوانان می‌رفتند و می‌گفتند: اماما! اماما! از تو به یک اشارت، از ما به سر دویدن و جانشان را هم تقدیم می‌کردند.

البته خدا هم فضلش را می‌دهد و عنایت می‌کند و یکی از معانی فضل همین است. لذا در همان جا رشد می‌کند. در آن زمان، وقتی یک عمل جرّاحی می‌خواستیم انجام بدهیم، حتماً باید به خارج از کشور می‌رفتیم. همین آیت‌الله مهدوی کنی(اعلي اللّه مقامه الشّريف) در سال 1363 برای عمل قلبشان، مجبور شدند به لندن بروند. کسی در این‌جا نمی‌توانست کاری انجام بدهد. امّا الآن نگاه کنید درست در محاصره اقتصادی رشد کردیم و از کشورهای حاشیه خلیج فارس، برای درمان اکثر بیماری‌ها به این‌جا می‌آیند. این‌ها، فضل خداست.

امام معتقد بود رئیس القوم، خادم القوم

اگر انسان، صبور بود و در مقابل کفّار، عزّت داشت و در مقابل مؤمنین، ذلیل بود، فضل خدا شامل حالش خواهد شد. همان‌طور که امام راحل هم می‌فرمودند: به من اگر خادم بگوید، بهتر از این است که رهبر بگویید و واقعاً در درون آن مرد الهی و عظیم‌الشّأن همین بود و اصلاً برای خدمت آمده بود، «رئیس القوم، خادم القوم».

پیامبر  (ص) فرمودند این آیه برای ایرانی ها آمده است

حالا این آیه شریفه در کدام کتاب‌ها بررسی شده است؟ سنن ترمذی در ذیل این آیه می‌گوید: «حدثنا علی بن حجر عن اسماعیل بن جعفر ... عن ابیه عن ابی هریره انه قال أن ناسا من اصحاب رسول اللّه (ص)» سندهای این روایت را بیان می‌کند که حالا من به آن‌ها کاری ندارم؛ چون برای اهل جماعت است و نیاز نیست. هر چند الآن برای بررسی سندهای روایت شیعیان هم در این‌جا وقت نداریم و از طرفی مبحث ما هم مبحث علم الدرایه و علم الرجال و ... نیست. گاهی ما به این‌ها در مباحثی مانند خارج فقه و اصولمان می‌پردازیم و وقتی نصّ را در بحث دیات می‌آوریم، بیان می‌کنیم. امّا این‌جا چون جلسه عمومی است نیازی به بیان آن‌ها نمی‌باشد. ضمن این که اصلاً این روایت، روایت اهل جماعت است و به آن، کاری نداریم. امّا می‌خواهم بگویم این‌قدر مهم است که این‌ها هم سلسله سند را بیان می‌کنند. این روایت می‌گوید: یک عدّه کنار پیامبر بودند، گفتند: « قالوا يا رسول اللّه! من هولاء الذين ذکر اللّه في کتابه » این‌ها چه کسانی هستند که خدا آن‌ها را جایگزین ما می‌کند و مثل ما هم نیستند؟ ابوهریره در ادامه می‌گوید: «و کان سلمان الي جنب رسول اللّه (ص) فضرب يده علي فَخِذ سلمان فقال هذا و قومه و الذي نفسي بيده لو کان الايمان منوطا بالثريا لتناوله رجال من فارس»، سلمان محمّدی کنار پیامبر نشسته بود، پیامبر دستش را به شانه او زد و فرمود: به آن کسی که جانم را در دست دارد قسم می‌خورم که این سلمان و قوم او(یعنی ایرانی‌ها) کسانی هستند که این آیه شریفه برای آن‌ها آمده است. اگر ایمان فقط در ثریا (دوردست‌ترین جاها) باشد، فقط مردانی از فارس آن را دارند.

در سنن ترمذی ذیل این روایت می‌گوید: این روایتی است که نه تنها از ابن عبدالرّحمن بیان شده، بلکه خیلی از آقایان دیگر هم آن را بیان کردند و روایتی است که در آن هیچ شکی نیست که در شأن سلمان و قوم او که همان ایرانی‌ها هستند، می‌باشد.

اگر دین حقیقی تا ثریا بالا رود ایرانی ها به آن دست می یازند

لذا خداوند در این شریفه می‌فرماید: اگر دقّت نکنید، مرتد شوید و برگردید و به آنچه به شما گفته بودیم، عمل نکنید، خدا قومی را می‌آورد که خدا آن‌ها را دوست دارد و آن‌ها هم خدا را دوست دارند، محکم ایستادند و هیچ چیزی آن‌ها را برنمی‌‌گرداند، در مقابل مؤمنین، ذلیل هستند و در مقبل کفّار، عزیز می‌باشند. این‌ها مجاهده می‌کنند و ایستادند و فضل خدا شامل حال این‌ها هست که فرمودند: این‌ها ایرانی‌ها هستند و در ایمان، این‌قدر بالا هستند.

روایت دیگری ذیل این آیه شریفه در صحیح بخاری هست که بیان می‌کند: وقتی پیامبر این آیه را تلاوت کرد و مردم سؤال کردند، این‌ها چه کسانی هستند؟ دست را بر شانه سلمان نهادند و گفتند: «لوكان الدين معلقا بالثريا لتناوله رجال من ابناء فارس! »، اگر دین و ایمان حقیقی به ثریّا آویخته شود، حتماً مردمی از فارس به آن خواهند رسید.

 

 

 

کد خبر 524190

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha