به گزارش خبرگزاری شبستان، بنابر افق کلانی که برای انقلاب اسلامی ترسیم شده و رهبر معظم انقلاب در مواضع مختلف آنها را گوشزد می کنند پیروزی مرحله تاسیس نظام اسلامی است اما انقلاب و نظام برای رسیدن به نقطه کمال مراحل دیگری را نیز باید طی کنند تا شعار «نه شرقی نه غربی» در همه عرصه ها از شعار خارج شده و رنگ واقعیت به خود بگیرد.
یکی از این میادین علم به ویژه علوم انسانی است که تحول و اسلامی سازی آن می تواند شعار مذکور را واقعی و ملموس کرده و نفوذ افکار و فرهنگ غربی در جامعه اسلامی ما را مانع شود.
از این رو و به منظور واکاوی چرایی تحول علوم انسانی به عنوان یکی از اهداف کلان انقلاب اسلامی با حجت الاسلام والمسلمی علی ذوعلم، رئیس پژوهشکده فرهنگ و مطالعات اجتماعی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی به گفت و گو پرداخته ایم که مشروح آن را می خوانید:
با توجه به آنکه پیروزی انقلاب اسلامی در بهمن سال 57 نقطه عطفی در تغییر نظام سیاسی ایران بود و ساختار قدرت و سیاست را نه تنها در ایران بلکه در دنیا تغییر داد دیگر چه نیازی به تحول علوم انسانی و اسلامی سازی علوم به عنوان یکی از اهداف انقلاب است؟
انقلاب اسلامی نقطه آغازی بود برای یک تحول اساسی در همه لایه های زندگی و نظامات اجتماعی امت اسلام؛ در حقیقت آرمان های ما به تغییر نظام سیاسی محدود نمی شد و پیروزی سیاسی انقلاب در 22 بهمن سال 57 نویدبخش حرکت جدید تمدن سازی بود که پایه های نظام اجتماعی، اقتصادی و علمی جامعه را بر مبنای باورها و ارزش های اسلامی، بازسازی می کرد.
بنابراین، تحول علمی در ساختار آموزش و پژوهش کشور در قالب انقلاب فرهنگی صورت گرفت اما برای آنکه زیرساخت های فکری و توانمندی علمی جامعه در آن دوران در حدی نبود که بتواند این مسئله را با ابعاد عمیق آن دنبال کند به تاخیر افتاد و امروز شاهد طرح بحث تحول علوم انسانی و اسلامی سازی به صورت جدی هستیم.
آیا علوم انسانی اسلامی می تواند نقش نرم افزار انقلاب را در تحقق و عملی سازی اهداف کلانی همچون ساخت تمدن نوین اسلامی ایفا کند؟ چگونه و با چه کیفیتی؟
باید توجه داشت هیچ تمدنی بدون مبنای فکری و فرهنگی نمی تواند شکل بگیرد در موضوع تمدن نوین اسلامی هم باید بر اساس اندیشه های ناب اسلامی رشد و شکوفایی خود را طی کند.
یکی از مهمترین عرصه ها در نظام سازی اجتماعی و شکل دهی به سبک زندگی جامعه و بُعد محتوایی نظام اجتماعی، قطعا علوم انسانی است و علت اینکه امروز ما در پی تحول در علوم انسانی هستیم عدم کارآمدی علوم انسانی کنونی در پاسخ به مسائل و خلاءها و نیازهای جامعه است.
چراکه علوم انسانی کنونی حتی در زادگاه و خاستگاه خود هم نتوانسته مسائل اجتماعی را به درستی تحلیل کنند و راه حل های موثر را ارائه دهند؛ اینکه امروز غرب با بحران هایی همچون بحران هویت، معنویت، خانواده و اخلاق دست و پنجه نرم می کند ناشی از همین خلاء است.
آیا اندیشمندان غربی هم به این خلاء ها و ناکارآمدی های علوم انسانی رایج پی برده اند یا ما به عنوان ناظر بیرونی این را دریافته ایم و علت اصلی بحران ها و خلاءهای غرب را می دانیم؟
بله، نباید این تلقی را داشت که تنها جامعه علمی و نخبگانی ما از خاستگاه نگاه اسلامی، علوم انسانی رایج را نقد می کند بلکه در میان اندیشمندان غرب نیز ده ها سال است که مبانی علوم انسانی رایج و لایه ها و زیرساخت های فلسفی آن مورد نقد و واکاوی قرار گرفته و شکل گیری بخش عمده ای از جریان های فراتجددگرا در عکس العمل به عدم کارآمدی علوم انسانی رایج غربی قابل تحلیل و فهم است.
از این رو، امروز در جامعه به خاطر نگاه عمیق اسلامی به انسان و ظرفیت های بی کران او در مسیر پیشرفت و تعالی و بر اساس نگاه توحیدی به جهان هستی و باور به وحی و منابع وحیانی به عنوان یک منبع معرفتی بی بدیل، اندیشه تحول علوم انسانی از جایگاه برجسته ای برخوردار شده است و تنها با این پشتوانه ها است که ما می توانیم به فکر اصلاح علوم انسانی در برخی ابعاد، تکمیل علوم انسانی در برخی جنبه ها و تحول علوم انسانی در عرصه مبانی فلسفی آن باشیم.
یعنی مسئله تحول جهانی و فراایرانی است!؟
بله، در حقیقت تحول در علوم انسانیِ کنونی یک نیاز جهانی است و همانگونه که در برهه ای از تاریخ متفکران و اندیشمندان مسلمان توانستند جهشی عملی تمدنی در جهان اسلام ایجاد کنند و نتیجه این جهش علمی تمدنی، مقدمات شکل گیری تمدن غرب را هم فراهم کرد امروز نیز جهان اسلام می تواند این نقش پیشتاز را ایفا کند و بخصوص ایران اسلامی که نگرش مبنایی عقلانی و اجتهادی و جامع در عرصه های مختلف را رویکرد اصلی خود قرار داده است می تواند در این زمینه به عنوان عامل پیشران در جهان اسلام عمل کند.
خوشبختانه زیرساخت های فلسفیِ معرفت شناختیِ بسیار کارآمدی در این زمینه به ویژ در دهه اخیر برای مراکز پژوهشی ما و متفکران و اندیشمندان ژرف نگر ایران اسلامی ایجاد شده است که به عنوان زیرساخت های مناسبی برای رشد شتاب حرکت به سمت تحول در علوم انسانی محسوب می شود.
با توجه به آنکه انقلاب اسلامی با شعار نه غربی و نه شرقی به پیروزی رسید و کوشید قدرت های بزرگ را در ایران خلع ید کند آیا تحول علوم انسانی نیز می تواند دست آنها را از فرهنگ و فکر ما کوتاه کرده و مانع اسارت فرهنگی ما شود؟
وقتی سخن از تحول علوم انسانی به میان می آید نباید به معنای کنار نهادن همه دستاوردهای علوم انسانی کنونی تعبیر شود؛ اینکه متفکران ما به تبادل علمی فرهنگی و اخذ و اقتباس آگاهانه دستاوردهای علمی تاکید دارند و منابع اسلامی نیز برای علم جایگاهی قدسی قائل اند، تعامل علمی را ایجاب می کند اما تقلید از علوم انسانی غربی و پذیرش آن به عنوان وحی مُنزَل به خصوص با توجه به خلاء های فلسفیِ عمیقی که در این علوم وجود دارد، مورد تردید و تامل ما است.
در حقیقت فرآیند مبتنی بر معرفت شناختی اسلامی در کنار منابع نقلی که دانش وحیانی را به ما منتقل می کند، نیاز است. ما از منبع عقل در مقاطع مختلف استفاده می کنیم و در این راستا بهره برداری از دستاوردهای کنونی در عرصه علوم انسانی نیز باید مورد تاکید باشد اما با نگاهی نقادانه و در چارچوب مبانی فلسفی برگرفته از نگرش توحیدی به عالم و آدم؛ چنین اقتباسی می تواند مفید باشد و مانع نفوذ غرب در ما شود.
با توجه به آنکه انقلاب با مبانی اسلامی خود جایگاهی متعالی و رو به کمال برای انسان قائل است و در مقابل علوم انسانی غربی با مبانی اومانیستی خود جایگاه انسان را تنزل می دهد، آیا با انسانی که تعریف غربی از او شده می توان اهداف انقلاب اسلامی را پیش برد و عملی کرد؟
تحلیلی که ما از انسان در نگاه اسلام داریم، تعریفی جامع است که انسان را هم دارای بُعد مادی می داند و هم بُعد معنوی، یعنی در کنار نیازهای طبیعی و غریزی انسان، به تمایلات فکری و معرفتی او نیز توجه دارد و ابعاد سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و تربیتی جامعه را در کنار هم مد نظر قرار می دهد و در این افق انسان را تعریف می کند.
بنابراین، می تواند تحلیل مسائل و خلاء ها را با نگاه واقع بینانه ای انجام دهد و در دستیابی به راه حال ها هم موفق تر خواهد بود.
از این رو، طبعا اگر بخواهیم به علوم انسانی غربی اکتفا کنیم در خوشبینانه ترین وضعیت به کاستی ها و خلاء ها و بحران هایی خواهیم رسید که غرب به آن مبتلا است و برخی رویدادهایی که خبرهایش به ما می رسد قرائن واقعی از این واقعیت تلخ است.
برای مثال وقتی رییس جمهور آمریکا از وضعیت بد اخلاقی و بحران های اجتماعی در ایالات متحده ابراز نگرانی می کند یعنی خلاء های اساسی در آن جامعه وجود دارد و بدون تحول در مبانی نظری و رویکردهایی که در علوم انسانی موجب شکل گیری سبک زندگی کنونی غربی شده است، این بحران ها و خلاءها رفع نمی شود.
از این رو، دیدگاه انقلاب اسلامی، دیدگاهی جهانی و بر مبنای نگرش توحیدی است و سعادت همه انسان ها را مد نظر دارد و در نوع نگاهی که رهبر معظم انقلاب اسلامی در نامه به جوانان غربی ارائه کردند این رویکرد جهانی و جامع به وضوح قابل رویت است.
منبع: طلیعه
نظر شما