به گزارش خبرگزاری شبستان، مقصود آیت الله علی عابدی شاهرودی از علم، یکی از این دو معنا یا هر دو معناست: یکی، دانش همگانی که مشترک طبیعت موجود خردمند است و دیگر، دانش اکتسابی استدلالی که استدلالی که از طریق دانش همگانی که مشترک طبیعت موجود خردمند است و دیگر، دانش اکتسابی استدلالی که از طریق دانش همگانی و قواعد منطقی حاکم بر آن فراهم می آید، چه تجربه عام و تجربه اختصاصی آن را مدد برساند یا نرساند.
دانش دوم را سه ویژگی محدود بودن، تدریجی بودن و امکان مطابق نبودن با واقع همراهی می کند. بر این اساس (قانون امکان دانش بشری) این چنین مطرح می شود: دانش اکتسابی و غیرهمگانی، فاقد ضرورت است و امکان خطا و امکان صدق، از جهت بازرسی عقل همگانی این دانش را رها نمی کند.
مقصود از «دین» نیز، طبیعت و سنخ دین است که از عقل همگانی و دستگاه اخلاق، با قطع نظر از دیدگاه های مختلف، برآمدنی است. طبق این معنا، دین عبارت است از نظام اصول ایمان و قوانین عمل در منطقه اختیار، از آن رو که این نظام، اصول و قوانین را خدواند مقرر داشته است و از طریق نمایندگان استانده و معصوم خود در نظام احسنت به موجودات گزینشگر ابلاغ کرده است.
واقع دین در جهان امکان، دو مرحله دارد: مرحله اول، مرحله نزول دین بر پیغمبر(ص) و به ودیعت سپردن آن نزد اوصیا(ع)؛ و مرحله دوم، مرحله صدور و ابلاغ آن از سوی ایشان. این مرحله دوم است که اصول، احکام، قوانین و ماهیات تشریعی را برای موجودات گزینشگر، فعلیت می بخشد؛ فعلیتی که ضرورت جستجو از این امور را بر او مقرر می دارد.
دین، پس از مرحله ابلاغ، از دو طریق همگانی و اکتسابی به دستگاخ درک انسانی منتقل می شود و هرگونه اکتشاف احکام و استنباط قواعد و وظایف عملی، ناظر به مرحله دوم دین است و قانون ملازمه در این مرحله منظور می شود.
با توجه به آنچه گذشت، روشن شده است که دین در مرتبه محض خویش، یعنی مرحله نزول و ابلاغ، با علم در مرتبه محض و ضروری آن هماهنگ، همسو و متلازم است؛ زیرا علم در مرتبه محض و ضروری و همگانی تنها قضایای ضروری الصدق را کشف و تصدیق می کند و دین نیز در نفس الامر خود ، قضایای ضروری الصدق و احکام و قوانین ضروری از حیث قانون اخلاقی را مقرر و تشریع می کند.
اکنون در مقابل مهم ترین مساله در پرسمان علم و دین قرار می گیریم: دانش اکتسابی ما، که به دستگاه عقل خاص تعلق دارد، با داشتن ویژگیهای تدریجی، محدودیت و ممکن الصدق بودن، از چه راه و چگونه و با چه وسیله ای می تواند با دین نازل شده از سوی خداوند پیوند برقرار کندو نفس الامر آن را، هرچند به طور محدود و تدریجی اکتشاف کند؟ و از چه راه و چگونه و با چه معیاری می تواند استنباط خود را محک بزند؟ پاسخ عابدی شاهرودی در این مورد این است که فقط در صورتی که عقل خاص، مطابق با واقع باشد و نظر حاصل از آن مطابق با نظر عقل ضروری باشد، آنگاه با نظر شرع، ملازم است. معیار در تعیین مطابق بودن و مطابق نبودن، وبه سخن دیگر، معیار در سنجش آزادی عقل خاص، عقل ضروری و همگانی است.
بدین ترتیب، عقل خاص، از آن جهت که عقل خاص است، همیشه مشروط و محدود باقی می ماند و هر چند در جنبه علمی استدلال ها نظریه های اکتشافی آن تردید نیست، ولی ارزش استنباطی آن موقتی است که بر منابع مستقل از دستگاه ذهن و شناخت، یعنی کتاب خدا و سنت رسول خدا (ص) و اوصیای معصوم (ع) استوار شده باشد.
هنگامی که عقل خاص در استدلال اکتشافی و استنباطی خود، به منابع دینی مراجعه می کند، عنصر مقوم علم دینی، که اجتهاد است شکل می گیرد. اجتهاد به طور فراگیر عبارت است از استخراج تعریف ها یا شناسه ها، گزاره ها، اصل ها، قانون ها، حکمها از متون دینی بر حسب عناصر، مبانی و قواعد برآمده از آن متون و برحسب عناصر و ضوابط به دست آمده از عقل ضروری در دو مرحله نظری و اخلاقی و هم بر حسب اکتشافگرهای دیگری که در شرع، امضا یا تقریر و تثبیت شده اند. قانون حاکم بر اجتهاد که آن را تحت یک ضابطه جامع قرار می دهد، عبارتست از اینکه نتیجه اجتهاد، یعنی همان انظار استنباطی، با واقع، فقط امکان مطابقت دارد و نه ضرورت مطابقت.
عابدی شاهرودی در ادامه علم دینی را به دو قسم خاص و عام تقسیم کرده است: علم خاص، علمی است که گرچه دین از آن رو که دین است عهده دار مراحل تعلیم تا تطبیق آن نشده، اما از آن جهت که جمعی امکانی هماهنگ سازد، این قسم از علم را تعلیم داده است.
مشخصه علم اجتهادی خاص، این است که کتاب خدا و سنت معصوم، مرجع و معیار این علم دینی است و عناصر قانون های آلی، که تحقق دهنده، اصول اجتهاد عام اند، به منزله منطق آن، عمل می کنند. از میان دانش های اجتهادی خاص می توان به علم الهی اخص، کلام اسلامی خاص، فلسفه اسلامی خاص، تفسیر، فقه و اصول فقه اشاره کرد.
اما علم دینی عام، اولا ممکن است و ثانیا می توان در ضمن استنباط اقدام کرد. این دانش گرچه از حیث ساختار با دانش های دیگر همگون است، اما خاصیت و کارکرد دانش برآمده از دین، آنچه دانش عادی دارد، متفاوت است. دانش عادی فقط می خواهد در خواسته های خود به نتیجه برسد، اما همین دانش وقتی وصف دینی می گیرد، افزون بر تحصیل نتایج علمی، موقعیت انسان را در هماهنگی با نظام احسن بهبود می بخشد و او را در سیر استکمال خود به سوی اتصال به عنایت خاص الهی قرار می دهد.
با این توضیح کوتاه، مراحل نظریه عابدی شاهرودی در باب علم دینی را می توان به طور خلاصه این چنین بیان کرد:
مرحله نخست، تثبیت اینکه نظام سنخ دین، مکمل نظام جهان ممکن است و از این رو راهنمایان استانده و معصوم در نظام احسن امکانی از سوی مبدا کل قرار داده شده اند، چنانکه در نظام طبیعت عقل، تعاریف، شناسه ها و اصلهای ضروری و همگانی، ضرورت تحقق دارند. از این طریق، رهبردهای استانده برای نظام استدلالی و استنباطی عقل، همیشه در دستگاه عقل، ثابت است و این از آن روی است که نظام عقل نیز مرتبه ای از نظام احسن است که واجب الوجود آن را بر طبق نظام عنایت جمعیه صقع ربوبی، تقریر کرده است.
مرحله دوم، تثبیت اینکه سنخ عقل و سنخ دین، بیانگر نفس الامر هستند.
مرحله سوم، تبیین اینکه گزاره های دانشهای بشری اگر مطابق واقع باشند، در آن صورت هم با سنخ عقل موافق اند، هم با سنخ دین.
مرحله چهارم: تقریر بر اینکه همان طور که می توان دانش را از منبع عقل، حس و تجربه استخراج کرد، به همان روش می توان دانش را از منبع دین استخراج کرد اما چنان که عقل بشری ما در استخراج دانش از عقل، حس و تجربه، محدودیت دارد، به ویژه که منبع دین، هم نامتناهی است، ما با اندیشه محدود و جائرالخطای خود در برابر نامحدود و نامتناهی قرار گرفته ایم. بدین جهت استخراج های علمیو دینی ما، هم محدود است، هم تدریحی و هم ممکن.
مرحله پنجم: به عنوان قانون، مقرر دارد که تنها طریق، برای استخراج علم دینی، طریق اجتهاد است. اما طریق اجتهاد، مشخصه ها و ضابطه هایی دارد که همه نظریه های اجتهادی را محک می زند و تحت انضباط نقض ناشدنی در می آورد.
۱- ضابطه نخست: اجتهاد اکتشافی است؛ بلدین معنا که طریق اجتهاد، ناظر است به واقعیتی در آن سوی اجتهاد که طریق اجتهادی در پی کشف آن است.
۲- ضابطه دوم: اکتشاف، شرطی است که اگر اجتهاد تنجیزی است و شرطی نیست، معنای شرطی بودن اکتشاف این است که اگر گزاره استنباط شده، مطابق با نفس الامر دین باشد اکتشاف، فعلیت دارد وگرنه تحقق ندارد.
۳- ضابطه سوم: اجتهاد در ضابطه، امکان تخطئه، مندرج است؛ زیرا امامیه و بسیاری از غیر امامیه قائل به تصویب نیستند. تصویب ناب آن است که ورای اجتهاد در منطقه امور ظنی اجتهادپذیر، واقعیتی نباشد، لیک چون قول به تصویب محذوراتی دارد، به ویژه مستلزم پارادوکس است، از این رو امامیه و بسیاری از غیرامامیه قائل به تخطئه هستند. معنای مذهب تخطئه این است که ورای اجتهاد، واقعیتی از سوی شرع، مقرر شده است که اگر اجتهاد به آن رسید، مصیبت است و در غیر این صورت، مخطی است و مجتهد در هر دو صورت، پاداش نیک دارد: در صورت خطا فقط یک پاداش نیک ودر صورت اصابت به واقع، دو پاداش نیک.*
*منبع: کتاب دیدگاه ها و ملاحظات علم دینی، سیدحمیدرضا حسنی، مهدی علی پور و سیدمحمدتقی موحد ابطحی
نظر شما