بی چراغ شهیدان همه جا تاریک است

خبرگزاری شبستان: بی چراغ شهیدان همه جا تاریک است. ای شهیدان ... دستی به دعا برآرید و ما قبرستان نشینان عادات سخیف را، از این منجلاب بیرون بکشید.

به گزارش خبرگزاری شبستان و به نقل از روابط عمومی کنگره شهدای هنرمند محمد خزاعی دبیرکنگره نامه‌ای را خطاب به شهدا قرائت کرد. متن نامه خزاعی به این شرح است:

 

بسم‌ رب الشهدا و الصدیقین / سلام
دوستان خوب و همیشگی‌ام سلام


اگر جویای حال من شده باشید، حالم… امشب لااقل خیلی خوب است. خوب که نگاه می‌کنم حالِ همه‌ی ما در این مهمانی صمیمی و بی ریا خوب است. شما بگویید مگر می‌شود ما میهمان شما جاودانگان باشیم و از شادی اشک در چشم ننشانیم.


اگر خوب نگاه کنیم، شاید ببینیم که میزبانان این شب نازنین، کنارِ مادران و پدران و همسران و فرزندان و خواهران و برادران‌شان نشسته‌اند.  مرحبا … به این آداب میزبانی. پس بگذار جور دیگری آغاز کنم. سلام. سلام محمد که هنوز روبه‌روی مادرت با چشم‌های افتاده ایستاده‌ای.سلام محسن که پیشِ پای پدرت نشسته‌ای به دست بوسی. سلام مهدی که هنوز سایه‌ی همسرت هستی که در کشاکش روزگار تکیه‌گاه‌اش یادِ خداست و خاطرات تو.سلام ابوالفضل که آن‌گوشه، چشم به راه برادر ایستاده‌ای که هنوز نرسیده؛ و خوب می‌دانی که  این روزها، فشار زنده‌گی چه‌قدر برایش طاقت‌فرسا شده است، تا مبادا فرزندانِ برادرش جای خالیِ تو را حس کنند.


سلام ابوذر / سلام احسان / سلام حسن سلام سیدمرتضی سید اهل قلم همه خوش آمدید. سلام همه‌ی بچه‌های خوب سرزمین من ایران.


راستش، در این لحظه، که این نامه را می‌خوانم از شما چه پنهان؛ شرمسارم. شرمساریم که بعد از سال ها به یادتان افتاده ایم. اما باید اقرار می کنم هرچند دیر، ولی تجربه ای باشکوه و بی نظیری بود. با دم مسیحایی نام و یادتان و عزم به جای مانده از مردان سال های دور، سال های جنگ. که کنارمان بودند، هستند و همراه شدند با قافله شما،عزیزانی چون: سرداران: نقدی، آزادی، جباری؛ برادر جمیری و ده‌ها مرد و زن مخلص و مجاهد دیگر،  و "دکترمنتظری" که با حسن قدومش در سازمان بسیج هنرمندان چراغ روشن کنگره شهدا را فروزان تر کرده است.و تازه، من امروز فهمیدم اینجا، این قافله و این"کاروان دل"جای دیگریست. اینجا اسم شهید که بر زبان می‌اید همه دست بر سینه از جای بلند می‌شوند.  این‌جا، نصف شب، بعد از یک روز سخت و طولانی وقتی می‌خواهی به خانه بروی تازه می‌بینی آقای رجبی معمار  از بچه‌های قدیمی تبلیغات جنگ، با عشق و شوریدگی هم‌چنان مشغول مشق شیدایی است؛ و می گوید: این شهدا را عشق است.


این‌جا درست وقتی کم می‌آوری و فکرت به جایی نمی‌رسد آقایان: مومنی و قزوه در ترنم پرواز با حلاوت کلمات جان بخش و خاطره‌ساز سر پایت می‌کنند.  این‌جا، در ستیغ سختی ها، در انتهای شب آقای صلاحی عزیز، از جانبازان جنگ و از همسنگران شما پی‌گیر ملکوتیان صحنه می‌شود و یا عبدالحسینی با خاطره‌هایتان عشق بازی می‌کند این‌جا از راه‌روها که رد می‌شوی تا دمی در اتاقی بیاسایی تازه آقایان: قنادیان و پاشایی را می‌بینی که قبراق و پرشور همچون شب عملیات در کار نغمه های عاشقی اند.  و نمی توانی وقتی چهره‌ی گرم و پرانرژی آقای عاطفی – سردار و جانباز جنگ -که سیمایش تداعی یاد شماها را مضاعف می کند؛ و یا روحانی مهربان‌حجت‌الاسلام رستگاران را می بینی که جاودانه های نور و تصویر را جاودانه تر می کنند همچنان، خسته بمانی.


شاید، رمز و راز این کلام رهبرِ جان‌بازمان همین باشد که: «زنده نگه‌داشتن یاد شهدا کم از مقام شهادت نیست»
اما شر‌مساری من از جنس دیگری است.
چند وقت پیش، برای تشییع شهیدی به شهری کوچک سفر کرده بودم. تابوت را گشودند تا مادرش بعدِ سی‌سال به جسمِ مطهرش سلام کند. ناگهان همین احساس سراغم آمد که امروز گریبانم را گرفته است. انگار در تصورش نمی‌گنجید استخوان‌های پسرش حالا اندازه‌ی قنداقی شده‌اند. نجوا می کرد؛ خدایا این همان پسرِ رشیدِ من است که قدم به قدش نمی‌رسید؟ خدایا دوری سی ساله چقدر کوچیک‌ و نحیفش کرده است؟
بگذار همه‌چیز را از نو شروع کنم.
پسرانِ هنرمند سرزمین‌ام سلام. شیدائیان وادی شوریدگی و شیدایی سلام. شرمنده شمائیم که این همه سال، عزت و عظمت نامتان و چتر پربرکت یادتان در لابلای روزمرگی ها، لذت ها و محنت های حقیرمان گم شده است. یادمان رفته بود که در شب های ظلمانی و در فراسوی ابرهای تیره، ستارگان نورانی آسمان مان را آراسته اند. ای شهیدان، اکنون، بیش از هر زمانی دوری تان رنجمان می دهد. قرارمان این نبود تا حتما،کنگره‌یی باشد تا میزبانی مان کنید. بی گمان، شما هنرتان را به کمال آفریدید. با مشق شیدایی و با نغمه های عاشقانه، پرواز را تا مدار نور ترنم  کردید و اینک،  ملکوتیان جاودانه صحنه اید. و ما بازماندگان قافله...

حالا نوبت ماست. نوبت ما که اگر هنری نداریم لااقل، خاطره‌ی هنر شما را در جانمان به یادگار جاری سازیم. بگذار جور دیگری بگویم؛ برای شهیدان هنرمندمان چه کرده‌ایم؟ بگذارید از سمت دیگری به خودم نهیب بزنم. به همه‌ی کسانی که عاشقانه پای در راه یاد شهیدان گذاشته‌اند به تبع از رهبر عزیزمان نویدی بدهم. شما که اکنون در این سالن به میهمانی فرزندان‌ و برادران‌تان آمده‌اید؛ شما که روز و شب می‌کوشید عطر شهدا از دامنه‌ی دماوند دور نشود، شما که خیابان‌ دل‌تان را، به رایحه شهیدان خوش عطرآگین کرده اید، شما که نام شهید را با خورشید آغاز می‌کنید، خود در رکاب شهیدانید! اما، دردهای بی شماری در دلمان مانده است.  با اینکه شاهراهی که شماها ترسیم کرده اید امروز، ژرفای خاورمیانه را در نوردیده، تا قلب لبنان، سوریه، عراق، یمن، بحرین و قاره ها  و کهکشان ها کشیده شده و هنوز، سفیرانی از سوی شما، در جامه حافظان و مدافعان حرم قدسی به دیارتان کوچ می کنند ما ولی در کشاکش کشمکش های بیهوده دنیایی، در شبیخون هجمه های نفوذ دشمنان، هنرمندان ما که قرار بود روزی وارثان شما باشند برخی بر پای ایمانشان لرزیدند، برخی در خلوت عافیت غنودند و البته، ماندند بر سر قرار، مردانی که ره توشه از مکتب شما گرفته اند. هرچند، در فضای غبارآلود و سیاست زده شهرمان، انزوای هنرمندان متعهد، چندان نشانه خوبی نیست. ولی خرسندیم که سایه مبارک رهبری بزرگ همچون ابر رحمتی بر سر ما گسترده است، در رخوت و غفلت برخی مدیران مان، عده ایی در آغوش شبکه های رنگارنگ شهر فرنگ فرو می روند و کسانی هم، ژست افتخارشان، آلبوم عکس های یادگاری فرش های قرمز مهمانی های اغیار است.

راه باز است.  معبر ها همه پاک شده اند، لابه لاي سيم خاردارها پلاکها چشمک مي زنند. شهدا با سر انگشت وفا نقطه ي رهايي را نشانمان مي دهند. برادران، خط هنوز نشکسته است، فرمانده فرياد مي زند: امروز "ميدان معنا" خود عرصه ي کارزار شده است. هر واژه يک گلوله، هر تصویر یک خمپاره، هر جمله يک تفنگ است ...  بايد دست به کار شد. اينجا مجنون است، جزيره ي عاشقان، صداي فرمانده از لابلاي نيزارها تا اعماق تاريخ مي رسد: که این راه رفتنی است نه گفتنی. بی چراغ شهیدان همه جا تاریک است. ای شهیدان ... دستی به دعا برآرید و ما قبرستان نشینان عادات سخیف را، از این منجلاب بیرون بکشید.  یاران شتاب کنید ... گویند قافله هایی در راه است که گنهکاران را در آن راهی نیست، اما پشیمانان را می پذیرند.این مهمانی مبارک‌تان باد.

کد خبر 517024

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha