به گزارش خبرنگار خبرگزاری شبستان از صومعهسرا، به راستی چگونه میتوان تفسیر و تعبیر کرد که یک انسان در قرن بیست و یک و در بین جاذبههای متنوع برای زیستن و بودن، رفتن را انتخاب میکند و نامش میشود شهید مدافع حرم.
امروز جنگ به پایان رسیده اما پس از گذشت نزدیک به سه دهه از روزگار دفاع مقدس، مجدد شاهد رخ نمایی تصاویر شهدایی هستیم که در جبهههای جنگ به شهادت میرسند و راه نورانیشان را برابر دیدگان ما عیان می کنند؛ جبهههای جنگی که باز هم نمایی تلخ از شقاوت و دشمن تراشیهایی است که استکبار میان شریعتها و مسلکهای گوناگون به وجود آورده تا خونهای به ناحق ریخته، گواهی باشد بر حقانیت دین برابر این جهان خواران.
چند ماهی است که از گوشه و کنار خبر و نام شهدای مدافع حرم در سوریه به گوش میرسد و بسیاری از آنها جوانند و فرزندان خردسال دارند، اینها را چه شده که خانواده را رها میکنند و به جایی خارج از مرزهای ایران برای دفاع میروند.
در برههای که مادیات و جلوههای پر زرق و برق دنیوی بر بسیاری از معنویات غلبه کرده و دلبستگیهای بسیار، دل بریدن از داشتهها را به شدت دشوار کرده است، مردانی بی ریا و پاکدل از جنس ایثار و اقتدار، دفاع از حریم اسلام و ائمه معصومین(علیهالسلام) را بر هر چیز اولی دانسته و راه یکی از پرخطرترین و پیچیده ترین جبهه های مبارزه را در پیش گرفتهاند.
به راستی چند نفر را میتوان سراغ گرفت که با بهرهمندی از چنین توان و قدرت روحی، دل از وابستگیها کنده و مسیری را در پیش بگیرند که امید بازگشت در آن بسیار اندک است؟ دستهای ما برابر چنین عظمت و از جان گذشتگیهایی تهی است و نمیتوانیم ارج و اجری به قدر وسعت روح این افراد به آنان عرضه کنیم. حال آنکه به طور قطع این مردمان آرمانشان دریافت بزرگترین و بهترین پاداش از درگاه خدایی است که به شوق وصل او به سوی چنین هدف دشواری گام برداشتهاند.
چندی پیش خبر شهادت یک بسیجی گیلانی در رسانهها و شهرها پیچید، شهید تاسوعا، سجاد طاهرنیا؛ این شهید مدافع حرم حضرت زینب(سلامالله علیها) در سال 1364 در شهر رشت در خانوادهای ولایی و مذهبی چشم به جهان گشود. وی از کودکی عشق اهل بیت و خاندان عصمت و طهارت را در سینه میپروراند و در این راستا نتواسنت سکوت اختیار کند و در نزد خانواده بایستد، به دفاع از حرم حضرت زینب(سلامالله علیها) شتافت.
در این راستا خبرگزاری شبستان، گفتوگوی تفضیلی با خانواده شهید طاهرنیا انجام داده است؛
آقا سجاد علاقه زیادی برای رفتن به دفاع از حرم زینب(س) داشت
پدر شهید سجاد طاهرنیا که پاسدار بازنشسته لشکر 16 قدس است، اظهار کرد: سجاد متولد 23 مرداد 64 است وی از دوران کودکی بسیار ساکت بود و بیشتر وقتش را به دلیل علاقه شدیدی که به خواهرش داشت، با او میگذراند.
پدر شهید گفت: سجاد بعد از گرفتن دیپلم راه و ساختمان، با توجه به اینکه من سپاهی بودم و اطلاعاتی از کارم داشت، علاقه شدیدی برای ورود به سپاه از خود نشان میداد.و سرانجام سال 84 وارد سپاه شد.
وی ادامه داد: او دوران آموزشی خود را در همدان گذراند که در اواسط دوران آموزشی، از سپاه نیروی زمینی تهران یک سری نیروهای ورزیده را برای یگان صابرین انتخاب کردند و سجاد یکی از این نیروهای منتخب بود. وی با من تماس گرفت و کسب اجازه کرد که در جواب به او گفتم وقتی وارد سپاه شدی، تصمیم گیری با خودت است که بروی یانه.
وی با بیان اینکه در آن زمان شناخت کافی از یگان صابرین نداشتیم، اظهار کرد: این یگان نیروی مخصوصی است که در مأموریتهای مخصوص از آنها استفاده میشود و آموزشهای ویژهای دارد.
طاهرنیا با بیان اینکه پسرم بعد از آموزش وارد صابرین تهران که شاخهای از نیروی زمینی سپاه است شد، افزود: کار نیروهای صابرین به گونهایست که اکثرا در مأموریت به سر میبرند.
وی با بیان اینکه پسرمعلاقه زیادی برای رفتن به دفاع از حرم زینب(سلامالله علیها) داشت، گفت: 12سال عضو یگان صابرین بود که شاید نصف این مدت را در ماموریت گذراند.
پدرشهید روز تاسوعا، با بیان اینکه آقا سجاد قبل از رفتن به سوریه با من تماس گرفت که میخواهد به مأموریت در اطراف تهران برود و من اطلاعی از رفتنش به سوریه نداشتم، تصریح کرد: اگر هم میدانستم در صدد رفتن به سوریه است چیزی نمیگفتم چون اجازه رفتن دست خود و همسرش بود.
طاهرنیا با بیان اینکه پسرم روز تاسوعا به شهادت رسید و ما یک روز بعد از عاشورا مطلع شدیم، خاطرنشان کرد: روزی که به من خبر دادند سجاد به شهادت رسیده در منزل نبودم، در روستای خودمان بر سر مزرعه در حال کار بودم که سه تن از دوستانم جداگانه با من تماس گرفتند و گفتند با شما کار داریم و من گفتم سر زمینم کمی دیرتر میآیم، اما آنها اصرار کردند که زودتر بیا کار مهمی با شما داریم.
وی ادامه داد: بعد از اینکه تلفن را قطع کردم به کارم ادامه دادم، اما دوباره دوستانم تماس گرفتند کجایی بیا ما جلوی ماشینت منتظرتیم، که من رفتم پیش آنها از دوستانم پرسیدم چه اتفاقی افتاده، در فکر اینکه سجاد شهید شده نبودم چون اطلاعی نداشتم سوریه است، گفتند بنشین در ماشین چیزی نشده است.
پدر این شهید مدافع حرم با بیان اینکه از آنجائیکه دامادم هم در سپاه فعالیت میکند و برای مأموریت به تهران و دخترم به قم رفته بود گفتم شاید تصادفی پیش آمده باشد و نگران آنها شدم، افزود: در همین زمان یکی از همکارانم با من تماس گرفت و تسلیت گفت و من گفتم چه شده است، گفت: نمیدانی؟ وقتی گفتم نه، حرفش را ادامه نداد و تلفن را قطع کرد.
طاهرنیا با بیان اینکه دیگر طاقتی نداشتم و استرس تمام وجودم را فرا گرفته بود از دوستانم پرسیدم چرا چیزی نمیگویید، چه اتفاقی افتاده؟، که آنها در جواب گفتند سجاد به شهادت رسیده و دیگر چیزی متوجه نشدم و نفهمیدم چطور خود را به خانه رساندم، گفت: وقتی رسیدم منزل، دیدم منزل شلوغ بود و قبل از من به همسرم خبر داده بودند.
سجاد با ذکر یا زهرا(س) به شهادت رسید
وی با اشاره به نحوه شهادت این شهید مدافع حرم، تصریح کرد: وقتی سجاد و دوستانش به سمت جلو در حرکت بودند، موشکی وسط پنجنفر آنها به زمسن اصابت میکند و سجاد به شدت از ناحیه سمت راست مجروح و دچار خونریزی شدید میشود، که با یک موتور چهارچرخ وی را به آمبولانس رسانده که به سمت بهداری ببرند و در تمام مسیر راه با وجود شدت خونریزی فقط ذکر یازهرا بر لب داشت و در آمبولانس ساعت 9 ونیم صبح به شهادت رسید.
پدر شهید مدافع حرم گیلانی خاطرنشان کرد: از زمان شهادت تا روز تشییع هفت روز طول کشید که از سوریه وی را به معراج شهدای تهران منتقل کرده و غسل و وداع را انجام دادند و بعد به گیلان آوردند.
طاهرنیا با اشاره به خاطره برادرخانم سجاد که همرزم وی بود، اظهار کرد: شب قبل از عملیات دعای توسل و مراسم وداع بین رزمندگان در سوریه برگزار شد که وقتی مداح در نوحه خوانی گفته بود، فردا هر کسی شهید شد همه ما را نزد حضرت زهرا(سلاماللهعلیها) یاد کند و یکدیگر را فراموش نکنیم، آنجا سجاد آهی میکشد که چقدر خوب است که شهادت در روزتاسوعا قسمت ما شود و به بهانه حضرت عباس هر سال یادی از ما میکنند.
وی افزود: به گفته همرزم آقا سجاد، شب عملیات پسرم به برادرخانمش گفته بود که باید قول بدهی از این مأموریت سالم به ایران برگردی و اوهم قول داده بود و از سجاد قول خواسته بود که او هم سالم برگردد، که پسرم در جوابش گفته بود قول میدهم که برگردم اما برگشتن من با شما فرق دارد.
پدرشهید تاسوعا با بیان اینکه خانواده همسر سجاد زودتر از ما خبر شهادت را شنیده و تصمیم گرفتند که به گیلان بیایند تا در مورد محل تدفین صحبت کنند افزود: ما تصمیم داشتیم تا سجاد در قم دفن شود تا برای همسرش راحتتر باشد اما عروسم معتقد بود قم شهید زیاد دارد و دارای علمای زیاد بوده و شهری مذهبی است اما اگر سجاد در رشت تدفین شود قطعا تاثیرات آن بسیار بیشتر است.
طاهرنیا تصریح کرد: در آن زمان متوجه صحبتهای عروسم نشدم اما بعد ازتشییع دریافتم که با وجود آن همه باران در روز تشییع چه غوغایی توسط مردم به پا شد و از جای جای گیلان آمده بودند و از شهرستانهای مختلف با من تماس میگرفتند که سجاد در گیلان چه غوغایی به پا کرده بود.
وی با بیان اینکه استکبار جهانی و در مجموع دنیای غرب، دست در دست هم دادهاند تا اسلام را نابود کنند، خاطرنشان کرد: با توجه به مسائلی که در سوریه، عراق و .. به وجود آمده وظیفه همه ما مسلمانان است که به دفاع از اسلام بپردازیم.
اندکی از پول بیت المال را خرج آوردن جنازه ام نکنید
پدر شهید مدافع حرم گیلانی اظهار کرد: در دفاع از حضرت زینب(سلامالله علیها) قطعا باید خانوادهها آگاه باشند و فرزندان خود به این راه بفرستند، و بنا به فرمایشات مقام معظم رهبری، جوانان امروز در دفاع از انقلاب اسلامی بالاتر از دوران دفاع مقدس نباشند کمتر نیستند.
طاهرنیا با بیان اینکه سجاد چهارصفحه وصیت نامه نوشت و در هر چهارصفحه نام مبارک آیتالله العظمی خامنهای را آورده است، افزود: او عاشق امام خامنهای و نسبت به بیتالمال بسیار حساس بود و در قسمتی از وصیت نامه خود آورده از فرماندهانم خواهش میکنم اگر شهادت نصیبم شد و جنازهام دست دشمنان افتاد حتی اندکی از پول بیت المال را خرج گرفتن من نکنید.
وی گفت: سجاد نماد اخلاق اسلامی در خانواده ما و یک الگویی بین فامیل به شمار میرفت و شهادت هم حقش بود.
سجاد از نظر اخلاق در کل خانواده نمونه بود
خانم علیزاده، مادر شهید طاهرنیا با بیان اینکه سجاد با برادرخانمش آشنا و همدوره بود و به منزل ما رفتوآمد میکردند، تصریح کرد: یک روز با دخترم به قم برای زیارت حضرت معصومه(سلاماللهعلیها) رفته بودیم که برادرخانمش با خانواده تماس گرفت و گفت خانواده سجاد قم هستند و از آنها خواست تا ما را به منزلشان دعوت کنند.
وی با بیان اینکه وقتی به خانه آنها رفتیم، خانم سجاد را در آنجا دیدیم و از وی خوشمان آمد، خاطرنشان کرد: وقتی به گیلان برگشتیم با سجاد و پدرش موضوع را مطرح کردیم، اما سجاد گفت من با برادر ایشان دوستم و میترسم ناراحت شوند.
مادر شهید با بیان اینکه اصلیت عروس ما رودسری است، اظهار کرد: یک روز که خانواده عروسم به گیلان آمده بودند در راه رفتن به رودسر ماشینشان خراب میشود و ما هم از فرصت استفاده کرده و آنها را ناهار به منزل خود دعوت کردیم.
وی با بیان اینکه بعد از رفتن آنها به قم، پدر سجاد با پدر عروسمان صحبت کرد تا اجازه خواستگاری بگیرد، افزود: پدر عروسمان گفتند که در حال حاضر دارم پسر خود را داماد میکنم شما کمی صبر کنید به شما اطلاع خواهم داد.
مادر شهید گفت: بعد از اطلاع دادن خانواده عروس، به خواستگاری و بعد از صحبت کردن عروس و داماد، برای خواندن صیغه به مسجد جمکران رفتیم و در مهدیه رشت هم جشن عروسیشان برگزار شد.
وی با بیان اینکه آنها زندگیشان را در قم آغاز کردند، تصریح کرد: سجاد از کمترین فرصت استفاده میکرد و به رشت میآمد، وی از نظر اخلاق در کل خانواده و فامیل نمونه بود.
مادر شهید طاهرنیا با بیان اینکه سجاد همیشه به من و پدرش احترام میگذاشت، خاطرنشان کرد: همیشه وقتی من و پدرش را میدید در وهله اول دستمان را بوسه میزد و وقتی وارد خانه میشد تا ما نمینشستیم او و همسرش نمینشستند.
علیزاده اظهار کرد: همان قدر که سجاد خوب بود، عروسمان هم به همان اندازه خوب است و همان احترامی که به پدر و مادر خود میگذارد را نسبت به ما دارد و مانند دختر ماست.
وی افزود: سجاد اواخر شهریور به رشت آمد و از سهمیه برنجی که گرفته بود برای ما آورد، من هم روز عاشورا این برنج را برای سلامتی همه جوانان و پسرم در منزل همسایه که هیئت داشت پخت کردم.
برادر شهیدم در خواب گفت:بلند شو سجاد مهمان توست
مادر شهید تاسوعا گفت: در آن زمان همه میدانستند که پسرم شهید شده اما به من چیزی نگفتند، غروب غذا را پخش کردیم و به منزل برگشتم، شب وقتی خوابیدم وسط خواب برادر شهیدم پیشم آمد و مرا صدا میکرد که بلندشو مهمان داری، گفتم تو بعد از این همه سال آمدی پیشم حالا به من میگویی که مهمان داری، بنشین کمی با من صحبت کن، که برادرم گفت؛ به تو میگویم پاشو مهمان داری و من گفتم مهمانم کیست، گفت؛ سجاد...
علیزاده تصریح کرد: وقتی اسم پسرم را گفت با فریاد یا حسین از خواب بیدار شدم، ساعت یک بامداد بود، همسرم باصدای من بلند شد گفت چی شده، چیزی نگفتم چون حالشان زیاد خوب نبود.
وی خاطرنشان کرد: تا ساعت 7 صبح مثل مرغ پرکنده در اتاق بیدار بودم و راه میرفتم که چه اتفاق افتاده که من این خواب را دیدم و برای من سوال بود که سجاد کجاست که برادرم چنین چیزی در خواب به من گفته است.
مادر شهید مدافع حرم گیلان با بیان اینکه صبح همسرم به روستا سر زمین زراعی رفت و من نیز به کمک یک مُسَکِّن خوابیدم، اظهار کرد: ساعت 10 صبح بود که با صدای زنگ آیفون از خواب بلند شدم و برادر و خواهرو خواهرزادهام منزل ماآمدند و به آنها گفتم این موقع صبح شما اینجا چکار میکنید، برادرم سرش را پایین آورد و گفت؛ سجاد...
علیزاده افزود: برادرم تا اسم پسرم را گفت؛ یاد خوابم افتادم. برادرم گفت سجاد مجروح شده و من گفتم تو دروغ میگویی سجاد شهید شده، فقط پرسیدم سجادم کجا بود که در پاسخ گفت سوریه...
وی گفت: بعد از شنیدن شهادت پسرم خیلی بی تابی میکردم اما وقتی همسر و فرزندانش به منزل ما آمدند خیلی آرام شدم.
سجاد گفت: میخواهم در رشت غوغایی به پا کنم
مادر شهید طاهرنیا تصریح کرد: عید 94، وقتی سجاد و همسرش به منزل ما آمدند پسرم گفت:میخواهم بالکن را برایت طبقهای درست کنم تا گلهایت را قشنگ آنجا بچینی، چون سجاد عاشق گل بود، بعد آمد آشپزخانه دستش را گذاشت روی شانههایم و گفت؛ مامان یک چیزی میخواهم بهت بگویم، میخواهم یکاری کنم در رشت غوغایی بشود من دعوایش کردم که دوباره شروع نکن برو سرجایت بشین.
علیزاده با بیان اینکه سجاد خیلی خوب و مودب بود و همیشه فکر میکردم که شهید بشود اما نه به این زودی، خاطرنشان کرد: وقتی سجاد ازدواج کرد دستش را در دست همسرش گذاشتم گفتم؛ پسرم اول همسرت بعد مادرت این را همیشه آویزه گوشت کن، بعد از یک مدت که آمدند منزل ما، عروسم گفت وای مامان اگر من پسر داشته باشم زنش نمیدهم شما چطور توانستید سجاد را زن بدهید، آخه سجاد خیلی خوبه...
ملت ما همیشه پشتیبان ولایت فقیه باشند
وی اظهار کرد: فرزندان باید خودشان راهشان را انتخاب کنند چون ما نمیتوانیم در آن دنیا جواب حضرت زهرا(سلامالله علیها) و حضرت زینب(سلامالله علیها) را بدهیم، پدر و مادر باید متوجه بشوند جلوی فرزندانی که دوست دارند مدافع حرف زینب شوند را نگیرند.
مادر شهید سجاد طاهرنیا افزود: به عنوان یک مادر شهید از ملت ایران درخواست میکنم همیشه حامی و مدافع ولایت فقیه و رهبر انقلاب باشند.
شهید سجاد طاهرنیا جوانی متواضع و فروتن بود که به همسر و فرزندانش عشق میورزید، از ایشان دو فرزند یک دختر و دیگری پسر به یادگار مانده است.شوق شهادت فرصت دیدار با محمد حسین شانزده روزه را به پدر نداد.
خانم علیپرست، همسر شهید با بیان اینکه هفت سال و هشت ماه با شهید طاهرنیا زندگی کرد، افزود: دارای دو یادگاری به نامهای فاطمه رقیه و محمدحسین از همسرم هستم که دخترمان سال 90 و پسرمان هم 15مهر 94 به دنیا آمد.
وی با بیان اینکه همسرم ساعت 8 غروب به سمت سوریه رفت و 6 ساعت بعد فرزندم به دنیا آمد، گفت: همان روز ظهر زنگ زد که رسیدنش را اطلاع دهد، پسرم گریه میکرد من نیز از فرصت استفاده کرده و تلفن رو جلوی دهان پسرمان گرفتم، سجاد پرسید صدای چیه؟ گفتم پسرت به دنیا آمد. خیلی خوشحال شد. خودم خبر تولد محمدحسین رو بهش دادم.
همسر شهید طاهرنیا تصریح کرد: از سوریه رفتن آقا سجاد اطلاع داشتم اما چون فرمانده وی شرایط من را میدانست اسمش را از لیست اعزامیان خط زد تا پیش من بماند، اما سجاد اصرار به رفتن داشت تا اینکه فرماندهش گفت؛ هر وقت توانستی رضایت همسرت را جلب کنی شمارا هم میبرم.
سجاد گریه میکرد تا به سوریه برود
علیپرست خاطرنشان کرد: وقتی سجاد به منزل آمد با من صحبت کرد، اما من چیزی نگفتم و فقط سکوت کرده و خود را سرگرم کارهای خانه کردم، تا اینکه چندبار حرفش را تکرار کرد و من جوابش را ندادم، که متوجه شدم روی پله آشپزخانه نشسته و گریه میکند.
وی اظهار کرد: گریههایش را که دیدم به دلیل شدت علاقه به وی نتوانستم جلوی رفتنش را بگیرم و رضایت دادم.
همسر شهید مدافع حرم گیلان با بیان اینکه در منزل پدرم بودم که خواهرشوهرم با من تماس گرفت که به منزل ما میآید، افزود: خواهرشوهرم یک روز قبل از روز تاسوعا به منزل ما آمد، و روز عاشورا که کل شهر رشت از شهادت آقا سجاد مطلع شده بودند به گوش خواهرشوهر من هم رسیده بود.
علیپرست با بیان اینکه خواهرشوهرم به من چیزی نگفت و شب تا صبح لباسهای همسرم را بغل کرده بود و تنهایی در اتاق گریه میکرد، گفت: فردای عاشورا هنگام صبحانه که بچهها در حال بازی بودند، یک پیامک با شماره ناشناس به گوشیام آمد که در آن به من دلداری و تسلیت گفته شده بود، وقتی آن پیام را خواندم متوجه قسمت تسلیت نشدم و لبخندی زدم.
وی با بیان اینکه خواهرشوهرم از من پرسید چه کسی پیام داده است که میخندی، تصریح کرد: در آن زمان با خنده گفتم نمیدانم چه کسی است که در پیام دلداریم داده حالا که فرزندت بدنیا آمده و همسرت در کنارت نیست خدا بهت صبر بده.
همسر شهید طاهرنیا خاطرنشان کرد: وقتی این پیام را برای خواهرشوهرم گفتم رنگ از رخسارش پرید، گفتم چه شده گفت؛ چیزی نیست صبحانهات را بخور برایت میگویم، که همانجا فهمیدم یک اتفاقی برای همسرم افتاده است ولی چون برادرم هم با همسرم به سوریه رفته بود، فقط پرسیدم برادرم سالم است، که او گفت؛ بله.
دخترم با پدرش در ارتباط است
علیپرست با بیان اینکه دخترم بعد از شهادت پدرش خیلی بیتابی میکرد اما الان آرام شده است، اظهار کرد: من احساس میکنم فرزندم با پدرش در ارتباط است زیرا چند هفته پیش آمد پیشم و گفت؛ مامان تا الان ریش بابا در دستم بود، وقتی آرامش امروز دخترم را میبینم مطمئنم پدرش را میبیند.
وی افزود: وقتی مختار برای خون خواهی امام حسین(علیهالسلام) قیام کرد، زنان کوفه همسرانشان را از جنگ به سمت خانه میکشیدند و میبردند تا شوهرانشان کشته و شهید نشوند که در تاریخ فقط از آنها با ننگ یاد میشود، امروز ما با عبرت گرفتن از تاریخ، نباید جلوی همسرانمان را برای دفاع از حرم بانوی صبر، بگیریم.
بعد از شهادت شهید طاهرنیا جوان بسیجی گیلانی در دفاع از حرم زینبی(سلاماللهعلیها)، جوانان زیادی از گوشه گوشه شهر مشتاق رفتن به دفاع از حرم بانوی صبر هستند، جوانانی که امروز در قامت «مدافعان حرم» خبرساز میشوند پرچمداران عاشق هستند که به راحتی نمیتوان برمبنای محاسبات عقل معاش، قضاوتشان کرد؛ ثروت آنها عشقی است که قابل تحریم نیست.
نظر شما