به گزارش خبرگزاری شبستان جزوه «گذری بر اندیشههای مارتین هایدگر» درسگفتارى از امیر حسن خواجوی از سوی موسسه علمی فرهنگی سدید منتشر شد.
بنا بر این گزارش، خواجوی معتقد است: هایدگر نیز دوران فلسفه و اندیشه فلسفی را پایانیافته می داند و بر این باور است که فلسفه دیگر امکان تغییر در جهان را ندارد؛ یعنی توانایی طرح و برنامهریزی برای دنیای جدید را ندارد.
وی می نویسد: مشهور است که هایدگر معتقد است فلسفه به پایان خود رسیده است. پیش از هایدگر نیز، برخی سخن از پایان فلسفه به میان آورده بودند؛ مثلاً «آگوست کنت»، دانشمند معروف فرانسوی در قرن نوزدهم، معتقد بود که عصر فلسفه به پایان رسیده و دوران علم آغاز شده است. او تاریخ فکر بشر را به سه دوره تقسیم کرد: دوره ربانی، دوره فلسفی و دوره علمی یا تجربهگرایانه. از نظر او، عصر فلسفی که در آن علل وقوع اشیا را به امور و اسبابی درونی، نظیر ذات، اِسناد میدادند، به پایان آمده است. در عصر علمی، هدف، کشف علل درونی اشیا یا کشف ذاتیات اشیا نیست، بلکه در این دوران، تنها روابط میان پدیدهها به طور تجربی بررسی میشوند.
هایدگر نیز دوران فلسفه و اندیشه فلسفی را پایانیافته میداند. تفکر او به طور بنیادین، «آنتیکولوژیک» یا «وجودانگار» است؛ تفکر او یک نوع نگاه آنتیک یا وجودانگار است. او معتقد است که فلسفه، دنیای غرب را شکل داده و طرح آن را درانداخته است. فلسفه، ظهور «اومانیسم»است. اومانیسم غربی، منجر به شکلگیری تمدن کنونی غرب شده و تکنولوژی به نوعی محصول آن است. هایدگر بیان میکند که تنها «دازاین» یا انسان است که میتواند از غارنشینی به برجنشینی برسد. انسان، «وجودِ آنجا» دارد؛ «اگزیستانس» دارد و میتواند از خود بیرون بایستند و از حدود و ثغور خود در این لحظه فراتر برود.
از نظر هایدگر، قوه فلسفه با هگل تمام میشود؛ هگل در کتابهای خود، خصوصاً در کتاب پدیدارشناسی روح،اظهار میکند که خاتم فلاسفه است و در واقع پس از او هیچ فیلسوف بزرگ نظامسازی ظهور نمیکند. پس از هگل، تدریجاً فلسفههای مضافی نظیر پدیدارشناسی،هرمونوتیک و … در سنت فلسفه قارهای؛ فلسفههای مضاف دیگری در سنت فلسفه تحلیلی، نظیر معرفتشناسی،فلسفه ذهن، فلسفه زبان و … ظهور میکنند. هیچ کدام از این فلسفهها، جهان را به طور کلی تفسیر و تأویل نمیکنند.
مارکس نیز چنین اظهار میکرد که فلسفه تاکنون به دنبال تفسیر جهان بودهاست، اما اکنون زمان تغییر جهان فرارسیده است. هایدگر نیز بیان میکند که فلسفه دیگر امکان تغییر در جهان را ندارد؛ یعنی توانایی طرح و برنامهریزی برای دنیای جدید را ندارد. هایدگر معتقد است که یکی از اسباب و عوامل وقوع جنگهای جهانی اول و دوم، تفلسف فلاسفهای نظیر: لاک، هابز، کانت و وبر بود. تفکرات این اندیشمندان، امکان ظهور اینگونه جنگها را به وجود آوردند.
هایدگر خود را فیلسوف نمیداند، بلکه خود را یک اندیشمند و متفکر به حساب میآورد. او خود را یک بنیانگرای وجوداندیش میداند و معتقد است که فلسفه چیزی نیست، به جز پرسشگری در مورد مسائل و امور بنیادین.
گفتنی است، علاقه مندان برای دریافت این جزوه به نشانی الکترونیکی http://sadid.basijisu.com مراجعه کنند.
نظر شما