علوم انسانی غربی نگرش استعماری دارد

خبرگزاری شبستان: ویژگی سکولار علوم انسانی مدرن غربی از ریشه های آن در روشنگری ناشی می شود. این جریان فکری (روشنگری) با دین و منشأ الهی پادشاهی و سلطنت در عصر روشنگری به مخالفت پرداخت.

به گزارش خبرگزاری شبستان به نقل از پایگاه خبری ـ تحلیلی طلیعه؛ اهمیت علوم انسانی به یک معنا به اهمیت بُعد ذهنی، فکری، روانی و معنوی انسان مربوط می شود. هر چه این بعد از انسان بودن ما و نیازهای مربوط به آن بیشتر مورد نظر باشد علوم انسانی اهمیت بیشتری پیدا می کند. بنابراین اگر ما علوم انسانی را به یک معنای دیگر علوم فرهنگی بنامیم، چون فرهنگ عامل اصلی رشد و کمال انسان تلقی می شود، پس علوم انسانی به طور عام کلمه، علومی هستند که با چگونگی رشد و کمال و پیشرفت انسان سروکار دارند. بنابراین به میزانی که این امور در زندگی انسان اهمیت دارد، به همان میزان علوم انسانی نیز اهمیت می یابد این بخش از علوم انسانی با روان و ذهن و فکر انسان و یا به عبارتی دیگر با نیازهای معنوی انسان سرو کار دارد.

کوین ریچاردز، رئیس دانشکده هنر آکادمی هنرهای زیبای پنسیلوانیای آمریکاست که مقالات متعددی با موضوعات، هنر قرن نوزدهم، هنر معاصر، ادبیات و غیره دارد. وی مؤلف کتاب «دریدای دوباره چارچوب بندی شده» است. ابعاد مختلف علوم انسانی غرب و نسبت آن با هر فرهنگ خاص را در گفتگو با پروفسور «کوین ریچاردز» مورد بحث و بررسی قرار داده ایم، که در ادامه می آید:

 

نسبت علوم انسانی مدرن غربی با اندیشه یونان باستان و عصر روشنگری چیست؟

در فرهنگ غرب علوم انسانی از تقسیم بین هفت مهارت و هنر لیبرال quadrivium and trivium که در فرهنگ یونان باستان نهادینه شده، ناشی شده است. در واقع می توان گفت که این دو حوزه یاد شده (quadrivium and trivium) نشان دهنده تقسیماتی است که در نظام آموزشی غرب در حوزه و قلمرو علم (science) و ریاضیات و قلمرو زبان، هنر، تاریخ و فرهنگ نمود یافته است.

در خصوص علوم انسانی مدرن غربی توجه داشته باشید که این علوم در دوره و عصر روشنگری یعنی قرن ۱۸ میلادی شکل گرفته و ریشه های فکری خود را از جنبش فکری روشنگری اتخاذ کرده است. در واقع این علوم بر مبنا و پایه نگرشهای انسان محوری که در خلال دوره رنسانس ظهور و بروز پیدا کرد شکل گرفتند. توسعه و گسترش «اومانیسم»(انسان محوری) در غرب منعکس کننده علاقه و تمایل انسان و کوشش وی و ایمان او به توانایی ذهن انسان به صورت بندی معنای هستی و درگیر شدن او در جهان است.

اگر فردی بخواهد برخی از ویژگی های علوم انسانی غرب را بررسی کند باید به این نکته توجه داشته باشد که جاذبه هایی در تاریخ وجود دارند که این جاذبه ها با توسعه جوامع و فرهنگ در یک قالب روایت گرا همراه شده اند و تلاش می کنند به این نکته پی ببرند که چگونه نسلی متفاوت تر از نسل قبل از طریق پرسش گری، به چالش کشیدن و تلاش برای ارتقاء ایده هایی که می توان در گذشته پیدا کرد، شکل گرفته است.

در میان رشته های ادبیات و هنر ممکن است فردی به نقش ابتکارات (قدرت خلق) بشری به عنوان حالتی از انعکاس شرایط و معنای وجود توجه کند و این در حالی است که از نقش تصویرگری و تجربیات زیباشناختی نیز دفاع می کند. این وضعیت انعکاسی است از علاقه و سرمایه گذاری در تلاش های انسانی در پس دلیلی که برپایه رشته هایی از ریاضیات و علوم شکل گرفته و علاوه بر آن فضایی را نیز برای گفتمان در مورد تمامی رشته های علوم ساخته انسان شامل ریاضیات، علوم و هنر ایجاد کرده و بر تفکر ما در مورد خودمان و جوامع بزرگ تاثیر می گذارد. علوم انسانی نوین غرب تعاریفی را از توجه به گذشته برای فهمیدن زمان حال و تلاش برای ساختن جهانی بهتر برای فردا ارائه می کنند.

 

آیا می توان گفت ماهیت علوم انسانی غربی سکولار است؟ اگر این موضوع را قبول دارید دلایل آن چیست؟

بله می توان گفت ماهیت علوم انسانی غربی سکولار است. در واقع ویژگی سکولار علوم انسانی مدرن غربی از ریشه های آن در روشنگری ناشی می شود. این جریان فکری (روشنگری) با دین و منشأ الهی پادشاهی و سلطنت در عصر روشنگری به مخالفت پرداخت. این موضوع منجر به وقایع جنجالی چون انقلاب فرانسه شد.

تهدیدی که از جانب متفکران روشنگری و فلسفه متوجه حاکمان و سلاطین و کلیسا شد باعث شد تا آنها کارهای فلسفی را به براندازی سیاسی تعبیر کنند و کارهای آنها را آشوبگرانه معرفی کنند که در صدد به چالش کشیدن اقتدار کلیسا و سلطنت هستند.

بر همین اساس دایره المعارف «دنیس دیدروت»( Denis Diderot) و «ژان آلمبرت» ( Jean le Rondd’Alembert) که یکی از اولین و مهمترین آثار برآمده از جریان روشنگری بود توسط پادشاه فرانسه ممنوع شد.

 

در واقع یکی از عوامل نهادینه ساختن «اومانیسم» توجه به سنت دایره المعارف نویسی بوده است؟

بله، در واقع پروژه دایره المعارف «دنیس دیدروت»( Denis Diderot) و «ژان آلمبرت» ( Jean le Rondd’Alembert) درصدد بود تا تمام دانشهای بشری را در یکجا گرد آورد و آنرا برای همه ابنای بشر قابل دسترس سازد. در واقع این ایده و طرز فکر و ایده وسیع و گسترده تری در اندیشه اومانیسم مدرن در غرب بود.

در واقع این طرز تفکر چالشی برای کلیسا بود و یک حس طولانی مدت وجود داشت که علوم انسانی در ماهیت سکولار است.

در عین حال علوم انسانی نمونه ها و مثالهایی از صورت بندی معنوی را مورد بررسی قرار می داد که منعکس کننده پرسشهای الهیاتی و دینی بود. حتی در اواخر قرون وسطی در کتاب «دوزخ» Inferno دانته چنین تفکری تجسم بخشیده شده بود.

به این معنی که «دانته» پرسش های مرتبط با الهیات را در قالب اشعار حماسی خود مورد بررسی قرار می دهد؛ در حالیکه تلاش می کند با دیدگاه های دنیای مسیحیت عصر حاضر از قبیل اینکه افرادی که در طول عصر باستان و شرک مورد نفرین واقع شدند، به مقابله برخیزد.

دانته میان اعتقادات دینی غالب در دوران خود و تمجید از شخصیت های گذشته ای که کلیسا از آن ها به عنوان ارواح سرگردان یاد می کرد، تکه تکه شد. جهنم به شکل ابزاری برای مذاکره پیرامون دیدگاه های متعارض از طریق اثر خلاقانه خود درآمده است؛ اثری که به پرسش های سیاسی تأثیرگذار بر دولت شهرهای ایتالیایی دوران دانته نیز پرداخته است. حتی در دنیای مدرن، بشریت می تواند به ارائه گستره سکولار به واسطه توجه به سئولات دینی حتی اگر این پرسش ها فراتر از میدان دید حاکمیت دینی قرار بگیرد، بپردازند.

به این طریق، بشریت هم می تواند به سئوالات دینی و هم به پرسش های دینی مبادرت نموده و در عین حال، توجه به آن دسته از تجربیات و عواطف انسانی را در دستور کار خود قرار دهد که هیچ حوزه ای توان پرداختن مناسب آن را نداشته باشد.

 

آیا این موضوع را قبول دارید که هر جامعه و فرهنگی بنا بر نیازهای هویتی خود باید علوم انسانی خاص خود را داشته باشد تا بتواند جوابگوی نیازهای آن جامعه باشد؟

به طور قطع، هر فرهنگی باید فضائل انسانی خاص خود را پاس بدارد اما به همان اندازه علوم انسانی باید جایگاهی برای آموختن دیگر فرهنگ ها، ارزش ها و سنت های انسانی متمایز آنها باشد.

غرب در عصر حاضر شاهد بازنگری اساسی در آثار مرتبط با علوم انسانی است که از علم به این حقیقت ناشی می شود که سنت علوم انسانی غرب تا قرن بیستم تعصب اروپا محورانه ای را بازتاب می داد. در همان حال که به سمت جامعه ای رو به جهانی شدن پیش می رویم، این نکته همواره قابل تأمل بوده است که چگونه در قرن نوزدهم علوم انسانی که بر روی ارزش های اروپایی متمرکز بود، بازتاب دهنده نگرش مبتنی بر استعمار است به گونه ای که به فرهنگ و مردم غیر غربی به چشم ملت هایی عقب مانده و غیر متمدن تر از غرب نگاه می شد. البته این موضوع به لحاظ تاریخی تاثیر عمیقی بر جهان ما به ویژه در برخورد با خاورمیانه قرن نوزدهم و بیستم داشته است.

در همین حال، امروزه علوم انسانی فضایی را برای نظریه پسا – استعماری و زیر سؤال بردن برتری جویی سنت غربی مهیا کرده و همین امر منجر به رویکردی جدید در مطالعه علوم گذشته از جمله در حوزه هنر و ادبیات شده است.

در حال حاضر، تاکید بیشتری بر مقوله تنوع فرهنگی و درک سُنن متفاوت انسانی می شود که موجب پیدایش طیف وسیعی از فرهنگ های جهانی شده است. در نتیجه، در همان حال که باید به سنت های فرهنگی خاص جوامع انسانی به عنوان جزء جدایی ناپذیر از شیوه آموزش مردم رشد یافته در یک جامعه خاص نگاه شود، لزوم افزایش احترام و آگاهی از تفاوت های فرهنگی و عرفی رایج در جهان نیز نباید فراموش شود. باید به همه سنت ها بها داد اما آنها باید بر اساس تفاوت هایشان ارزش گذاری شوند حال آنکه همزمان باید مترصد لحظه های تعامل بود تا بتوان از این تفاوت ها درس گرفت.

 

مبادلات میان فرهنگی چه آثاری بر علوم انسانی جوامع مختلف می تواند داشته باشد؟

علوم انسانی باید در همان حال که سنت های متمایزی را در خود حفظ می کنند، به فضایی برای تبادل فرهنگی و اشتراک آراء وعقاید تبدیل شوند و به طور همزمان به کشف این موضوع کمک کنند که چگونه می توان تفاوت ها را به بستری غنی برای توسعه دید؛ مسئله ای که در عصر جهانی سازی بسیار حیاتی است.

در این میان، به طور قطع «ادوارد سعید» عالم فقید فلسطینی که یکی از متفکران بزرگ مکتب پسا- استعماری محسوب می شود در همکاری با «دانیل بارنبیوم» پایه گذار ارکستر دیوان شرقی- غربی، برای ما یکی از نمونه های باورنکردنی این تعامل را به جا گذاشت و با گرد هم آوردن موزیسین های جوانی فضایی را به وجود آورد تا آنها بتوانند از خلال کُنش های انسانی درباره تفاوت ها و تشابه های خود بیاموزند.

جالب آنکه، این مجموعه موسیقی نام خود را از مجموعه شعری با همین عنوان وام گرفته که محصول ذهن «گوته» یکی از نوابغ عصر روشنگری است. این مجموعه شعر بازگو کننده علاقه شخصی این شاعر آلمانی به «حافظ» شاعر ایرانی قرن هشتم هجری است و شاهدی است بر این حقیقت که چگونه در طول تاریخ، علوم و عواطف انسانی فضایی را برای تبادل و تاثیرگذاری فرهنگی ایجاد کرده اند و این ایده را منعکس می کند که ما همچنان می توانیم از جامعه امروز درس بگیریم و در عین حال بیاموزیم که چگونه به ارزش ها، سنت ها و آراء مختلف انسانی احترام گذاشته و آنها را درک کنیم. خلاصه کلام آنکه در عصر جهانی سازی، علوم انسانی شاید مهمترین عرصه برای پی ریزی و ایجاد گفتمان پیرامون تفاوت های فرهنگی باشد.

کد خبر 508664

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha