جامعه مهدوی آرمان شهر نبوی

خبرگزاری شبستان: مکتب تشیّع، با نگاهی واقع بینانه به حقیقت انسان و نوع نیازها و استعدادهایش، برای به سامان رسیدن امور و پدید آمدن جامعه‏ آرمانی موعود، طرح نویی چون دکترین مهدویت با موقف حیاتی بعثت، غدیر و ظهور را ارائه می کند.

خبرگزاری شبستان: اندیشه‏ ساختن مدینه فاضله که در آن، شهروندان، فضیلت محور و ارزش مدار، زندگی کنند، از دیرباز، ذهن‏ های متفکّران و دل سوزان بشر را به خود مشغول کرده است. هر کدام از این متفکّران و... برای رسیدن به آن جامعه‏ ی آرمانی، راه حل هایی را ارائه کرده ‏اند.

این نوشتار، دیدگاه ممتاز شیعه را برای تحقّق دادن به آرمان شهر موعود بیان کرده است. راهکارهای شیعه، موقف حیاتی ((بعثت))، ((غدیر))، ((ظهور)) است.

انسان، برای رسیدن به آن جامعه ‏ی آرمانی به قانون الهی (وحی) و تفسیر معصومانه (غدیر) و مدیریّت معصوم (ظهور) نیاز دارد.

اندیشه‏ ی ساختن مدینه ‏ی فاضله که در آن، شهروندان، فضیلت محور و ارزش مدار زندگی کنند و زمینه ‏ی بسط و توسعه‏ ی معنویّت و صلح و صفا و پاکی را - که به رشد و تعالی انسانیّت می‏ انجامد - برای آنان آماده کند، از دیرباز، در ذهن همه‏ ی متفکران و مصلحان و دل سوزان جامعه ‏ی بشری، مطرح بوده و هر کدام، به فراخور افق فکری خویش، طرحی در انداخته و الگویی را پیشنهاد کرده است. اینکه ((راه صلاح و بالندگی انسان چیست و کجا است؟)) و ((چگونه انسان می‏ تواند مدینه ‏ای را که در آن، قابلیّت ‏ها و استعدادهای خویش را به فعلیّت برساند و جامعه ‏ای در خور زندگی انسان و عاری از هر گونه جدال و بی عدالتی و مملو از خوبی و صلح و پاکی، بسازد؟))، سؤالاتی است که جواب‏ها و راه حل‏های متنوّع و مختلفی در مکاتب فکری گوناگون گرفته است.

مکتب تشیّع، با نگاهی ژرف و واقع بینانه به حقیقت انسان و نوع نیازها و استعدادهایش، برای به سامان رسیدن امور و پدید آمدن جامعه‏ ی آرمانی موعود، طرح نویی در انداخته و راه ممتازی را ارائه داده است.

در این نوشتار، دکترین حکومت مهدوی را - که مسیر تحقّق و صراط مستقیم آن با گذر از سه موقف حیاتی - ((بعثت))، ((غدیر)) و ((ظهور)) انسان را به بهشت موعود و تحقّق آن مدینه ‏ی فاضله هدایت و رهنمون می ‏سازد - ارائه می ‏کنیم و از نوع ارتباط و تعامل این سه مهم با هم و اضطرار بشر به آن‏ها در تشکیل آن جامعه ‏ی موعود، تحلیلی ارائه می‏ دهیم.

 

بعثت (تحلیل جایگاه انبیا در زندگی انسان)

قبل از پرداختن به مسئله‏ ی اضطرار بشر به انبیا و ضرورت استمداد فرشیان از عرش، باید رابطه‏ی انسان و نوع نیازش به پیامبر، تحلیل و تبیین شود تا در پرتو ضیای شناخت این رابطه، ضرورت یا عدم لزوم چنین مسئله‏ ای روشن گردد.

پدیده ‏ای در جهان بشری با نام ((نبوّت))، رخ داده و عدّه‏ای به نام ((انبیا)) پیامی را از آسمان برای زمینیان آورده ‏اند.

آیا انسان، محتاج سخن و راهنمایی آنان بود یا بدون گوش دادن به آن پیام هم، هیچ خلل و کاستی در حیات اش رخ نمی‏داد و جهان بی پیامبران و انسانیّت عاری و خالی از پیام آنان، کامیاب و موفّق بود؟

پیش درآمد بحث مان، نگاهی گذرا و کوتاه به سخن متفکّران دینی در باب ((لزوم بعثت انبیا)) خواهد بود تا از متاع آنان استمتاع نموده و با بهره وری از تجارب فکری شان، به غنای بحث بی فزاییم. گرچه این قلم، فعلاً، در پی کاوش و استقصای همه‏ ی آرای مطروح در این عرصه نیست و سیر فراز و فرود و کسر و انکسار شان را در تاریخ به نظاره نمی ‏نشیند، امّا در پرده‏ اجمال و اشارت، جان مایه‏ سخن را چنین می‏توان عرضه کرد:

الف) بوعلی سینا، قافله دار عقل گرایان، در نوشته ‏های مختلف خویش، لزوم بعثت انبیا را مطرح و مدلّل ساخته و می‏ گوید:

جامعه‏ انسانی، برای بقا و تداوم، نیاز به قانون عادلانه دارد. عدالت، ضامن بقای اجتماع و پاسدار و نگهدار آن است(1) از طرفی، وضع قانون عادلانه، از سوی بشر، به دو جهت، امکان‏پذیر نیست: نخست آن که بشر، قادر به تشخیص ((حقیقت)) نیست؛ زیرا نمی‏ تواند خود را از اغراض، تهی کند، و عدالت، فرع شناخت حقیقت است، لذا بشر، به خاطر عدم دست یابی به حقیقت، نمی‏تواند عدالت را به چنگ آورد.

ثانیاً، بر فرض که حقیقت، صید انسان شود، لکن قانون بشری، ضمانت اجرا ندارد و بشر، برای قانون عادلانه و بقای حیات اجتماعی خود، محتاج وحی و نبوت است که وحی، هم حقیقت را همان طور که هست، برای پیامبران مشخص می‏ کند و هم با وعده و وعید خود، ضمانت اجرای آن را بر عهده می‏ گیرد.(2)

ب) متفکّر و علاّمه‏ فقید، مرحوم طباطبایی نیز در نوشته‏ های خود، راز و رمز این ضرورت را در دو جا می‏ جوید و لزوم پدیده ‏ای به نام بعثت را دو گونه موجه و مستدل می ‏سازد: نخست آن که می ‏گوید: استخدام گری بشر، بهترین دلیل بر ضرورت نیاز انسان به پیامبران است. انسان، براساس طبیعت و فطرت خود، موجودی استخدام گر است و غریزه‏ ی استخدام گری، موجب اختلاف در تمام شئون حیات می‏ شود. از طرفی، اختلاف، جز در سایه‏ ی قانون، حل و فصل نمی ‏شود و از آن جا که بشر، خود، خاستگاه و منشأ اختلاف است، نمی‏ تواند بر طرف کننده ‏ی اختلاف باشد و برای رفع آن، قانون وضع کند، لذا عامل بر طرف کننده‏ای را باید بیرون از دایره‏ ی انسانی و فراتر از آن یافت، و پر واضح است که ارتباط آن عامل فرا انسانی با جهان انسانی، همان چیزی است که تحت عنوان وحی و نبوت یاد می ‏شود، لذا بعثت لازم است.(3)

دیگر آن که ایشان، با طرح این نکته که انسان، موجودی دو بعدی است، می‏ گوید:

علاوه بر جسم و بُعد مادّی، بُعد معنوی نیز دارد و روشن است همچنان که برای بُعد جسمی و مادّی، برنامه می‏ خواهد، برای بُعدِ معنوی و آن جهانی نیز برنامه می‏خواهد و این مهم، جز در سایه‏ وحی و نبوّت، میسّر نمی‏گردد، لذا نبوّت برای جهان بشری، امری ضروری و اجتناب‏ناپذیر است.(4)

در کنار این قبیل ادلّه، دو نوع دیگر نیز طرح شده است: یکی با توجّه و نگاه کار کردی به فعّالیّت انبیا، ضرورت وجود آنان را مستدل می‏سازد. تبیین گزاره‏هایی که عقل از بیان آن عاجز است و تأمین آسایش روان و امنیّت روحی که حوادث و مسائل مشکل آفرین و مصائب و شرور را برای انسان توجیه می‏کند. به عبارت دیگر، حلّ گره‏ های کور زندگی انسانی که جز با سر انگشت وحی گشوده نمی‏شود، ضرورت آن را موجه می‏کند.(5)

این نگاهی کوتاه و اجمالی به بخشی از ادلّه‏ متفکّران در لزوم بعثت بود که می‏توان به نقد برخی از آن‏ها پرداخت.

ادّعای جایگزینی "عقل جمعی بشری" (Humanrason) جهت برطرف ساختن اختلافات و زدودن آن از چهره حیات انسانی(6) و طرح عدم توفیق انبیا در رسالت خطیر خویش، در جهان خارج - که نه تنها ریشه سوز اختلاف نبوده‏اند که زمینه ساز اختلاف عمیق دیگری بودند - و یا محدود کردن قلمرو فعّالیّت انبیا با طرح ((خدا و آخرت، هدف بعثت انبیا))، مسائل و مصائبی است که بر تفکّر سنّتی و تلقی گذشتگان از تبیین جایگاه و پایگاه حجّت در حیات انسان، وارد شده است.

حال، به سؤال اصلی برمی‏ گردیم. آیا حجّت و پیامبر، در حیات بشری، ضروری و ناگزیر است یا می ‏توان برای آن جایگزینی یافت؟

تحلیل درست و منطقی این سؤال، نیازمند تحلیلِ دست کم دو نکته‏ اساسی است: نخست، تعریف انسان و تحلیل و تعیین استعداد و خواسته هایش، و دوم، تبیین عملکرد و جایگاه رسالت رسولان الهی در عرصه ‏ی حیات بشری.

انسان، از کجا، تعریف خود و تحدید اندازه ‏ها و تبیین خواسته ‏ها و تحلیل آرزوهایش را می‏ گیرد؟ اگر بخواهیم با دین، انسان را تعریف، و حدود استعدادها و حوزه ‏ی نیازهایش را مطرح کنیم و آن گاه در میان خواسته هایش، نیاز به دین را بگنجانیم، قطعاً، دوری پیش خواهد آمد که استحکام این راه را متزلزل می‏ کند، لذا ناگزیریم، حدّاقل، مبانی و مبادی شناخت‏مان از انسان و برخی از نیازهایش را در بیرون حوزه‏ی دین مشخص کنیم و آن گاه به سراغ پیام حجّت‏ های الهی رفته و آن را به گوش بگیریم.

انسان، می‏ تواند با نگاه و تأمّل در خود، ضرورت نیازش را به پیامبران، عموماً، و حجّت، به خصوص، بیابد. با نگاه به خود، استعدادهای عظیم و بی پایان‏اش را درک می‏ کند و می ‏یابد که وجود او، از زندگی محدود دنیایی، وسیع ‏تر است. این، به شهادت وجدان روشن است. تاریخ نیز شاهد صدق این مدعا است. زیرا کسانی که به دین نیز گرایشی نداشته‏ اند، عظمت استعدادهای انسان را ستوده و به فزونی استعدادها از نیاز حیات مادّی گواهی داده‏ اند.(7)

انسان، به شهادت استعدادهایش و ظرفیّت و سعه‏ ی وجودی‏اش، محدود نیست و ادامه دارد، چنان که از دست و پا داشتن جنین و استعدادهای آن، می‏ توان فهمید که محدود به دنیای رحم نیست و ادامه خواهد داشت، از خلقت و ظرفیّت و استعداد سرشار انسان، می ‏توان پی برد که ادامه دارد و محدود نیست، لذا با تأمّل و تعمّق در خود انسان و شناخت ظرفیّت و سعه‏ ی وجودی‏اش، ادامه‏ ی حیات او و استمرار وجودش و مقصد حرکت‏اش (معاد) اثبات می ‏شود. با تفکّر و تأمّل در خود، بدون استمداد از گزاره‏ های دینی، می ‏توان فراتر بودن استعدادهای انسان از حیات مادّی را فهمید و فی الجمله، نیازها و خواسته ‏هایش را تبیین کرد.

دین، از همین احساس نیاز اوّلیه، شروع می‏ شود. در درون نهاد و فطرت همه، گرایش به منبع لایزالی که جواب سؤال ‏ها و درخواست هایش را از او بگیرد، وجود دارد. دین نیز از همین احساس و شعور فطری و باطنی انسان‏ ها، استفاده کرده است. قرآن مجید می‏ فرماید:

((لقد خلقنا الإنسانَ فی أحسن تقویم... فما یکذبک بعد بالدین))(8)

خلقت در ((احسن تقویم))، یعنی، تأمّل در وجود خود که به حکم وجدان، حسن و سرشاری استعدادها را درک می‏ کند، بهترین گواه بر ((یوم الدین)) است که او را ناگزیر از حرکت می ‏کند و جایی برای انکار آن باقی نمی ‏گذارد.

حرکت و جریان انسان به سوی معاد، در قوس صعود، روی دیگر سکه‏ حرکت او از خدا و مبدأ آفرینش در قوس نزول است. این دو، با هم متلازم‏اند، لذا شناخت انسان و درک عظمت او، با شناخت مبدأ و معاد، ملازمه دارد و با نگاه به انسان و درک عظمت وجودی‏اش، معاد و مبدأ، مسئله‏ ای ناگزیر و غیرقابل انکار می‏ شود.

آگاهی بر این نکته‏ دقیق، از روش کتب آسمانی که برای اثبات مبدأ هستی، استدلال نکرده ‏اند(9) نیز میسّر است. خدا، جواب سؤال ‏ها و خواسته ‏های ما است و انسان، با فرض تفکّر در خویش، ناگزیر است که خدا را بشناسد و نه تنها نیاز به برهان برای اثبات ندارد که حتّی قابلیّت انکار نیز وجود ندارد. عمیت عینٌ لاتراک‏

با درک و فهم مبدأ و معاد و پی بردن به عظمت استعدادها و قوّه‏ های انسانی و حرکت‏اش به سوی کمال و مقصد نهایی، نه تنها نیاز به راهنما، که اضطرار به او درک می ‏شود. اگر راه و حرکت باشد، آن هم حرکتی بی نهایت، و از طرفی، نقص‏ ها و کاستی‏ هایی باشد، نقص در فهم و تصمیم و راه یابی و حتّی کیفیّت حرکت کردن، انسان، خود را مضطر به وجود راهنما و مربّی می‏بیند و هیچ نیازی را مهم‏ تر و حیاتی ‏تر از آن نمی‏ داند؛ زیرا، اگر راهنما نباشد، راه، گم می ‏شود و گم شدن راه، مساوی با توقّف یا حرکت بی جهت است، و هر دو، به معنای مرگ استعدادها و تباه کردن ظرفیّت‏ ها است.

در این نگاه، حرکت و حیات با امام، حیات طیّبه، و زندگی بدون او و غافل از او، مرگ یا تحرّک جاهلی است!

با این توجّه، می ‏توان رمزی از رموز تشبیه امام و ولایت به آب را فهمید. آب، سبب زندگی است و معرفت و اجابت دعوت رسول برای زنده‏ ها، پیام زندگی دارد:

((یا أیّها الذین آمنوا استجیبوا للّه و للرسول إذا دعاکم لمایحییکم.))

با این نگاه، نه تنها بشر، محتاج بعثت که مضطر به او است و هیچ گزینه‏ ای نمی ‏تواند خلأ آن را پر کند، نه عقل جمعی بشر، و نه تجربه ‏های عرفانی و نه هیچ چیز دیگر.

عظمت استعدادها، به بی نهایت بودن مسیر حرکت شهادت می‏ دهد، و انسان، در هر حال، در حرکت است و توقّف او، مرگ است. انسان، در هر حال، هویّت خود را متجدّد و مختلف می ‏بیند و این اختلاف، اختلاف در عوارض نیست، بلکه ناشی از اختلاف اطوار و درجات و مواقف است که حرکت دائمی او را تا لحظه‏ی مرگ، به اثبات می‏ رساند.(10)

هر چه انسان اوج بگیرد و مسیر را بیش‏تر بپیماید، این اضطرار را بیش‏تر لمس می‏کند، لذا در هیچ انسانی و در هیچ لحظه‏ای از حرکت، نمی‏توان از حجّت، بی‏نیاز بود.

بی پیر، مرو تو در خرابات

هر چند سکندر زمانی‏

طرح استغنای ممدوح و مذموم و تشبیه رابطه‏ ی انبیا و مردم به رابطه ‏ی طبیب و مریض و معلّم و شاگرد که سعی در اغنای مخاطب از خود دارند،(11) نشان از تحلیل ناصواب انسان و ظرفیّت و حرکت او است. اضطرار انسان‏ها به بعثت، نتیجه‏ ای است که این مقدّمات، در اثبات آن گذشت.

 

پی ‏نوشت ‏ها:

1- در متون دینی نیز مشابه این نکته وجود دارد که إذا بنی الملک علی قواعد العدل - نصر الله مُوالیَه و خذل مُعادیَه (میزان الحکمة، ح 9، ص 189)

2-  نبوت تطبیقی اسلامی - مسیحی (پایان نامه‏ی کارشناسی ارشد فلسفه و کلام دانشگاه قم) از نویسنده، ص 91.

3- فرازهایی از اسلام، ص 25؛ بررسی‏های اسلامی، علاّمه‏ی طباطبایی.

4-  وحی یا شعور مرموز، علاّمه‏ی طباطبایی.

5- نبوت تطبیقی اسلامی - مسیحی، ص 91.

6- اصول مسیحیت، ساروخاچیکی.

7- الکسیس کارل، کتابی به نام انسان موجودی ناشناخته، در همین موضوع نگاشته است.

8- تین: 4 و 7

9- در قرآن مجید، طبق عقیده‏ی مفسران، استدلال بر اثبات وجود خدا، یا ارائه نشده یا در یکی دو مورد بیش‏تر نیست و نیز کتاب مقدس، با این عبارت شروع شود که "خدا بود و کلمه، با خدا بود"؛ یعنی، وجود خدا را نخستین مبنای مسلّم و غیر قابل بحث خود گرفته است.

10- ملاصدرا، ضمن فهم این دقیقه، نکات لطیفی از کریمه‏ی ((یا أیّها الإنسان إنک کادح إلی ربک کدحاً فملاقیه)) استفاده کرده است. خوانندگان محترم را به الشواهد الربوبیّة، اشراق نهم از شاهد دوم، تحت عنوان ((حکمت عرشیه)) ارجاع می‏دهیم.

11- عبدالکریم سروش، کیان، ش 29، ص 14.

نگارنده: حجت الاسلام خدامراد سلیمیان

ادامه دارد...

کد خبر 506506

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha