خبرگزاری شبستان - سرویس قرآن و معارف: "درجست و جوي فلسفه احكام نبايد هميشه به دنبال علوم تجربي رفت و دليلي مادي و فيزيولوژيك برايش جست و جو نمود. اين فرايند كه همواره در پي يافتن مصلحت يا مفسده اي طبي يا...باشيم برخاسته ازنگرشي مادي گرايانه است. در حالي كه بسياري از احكام مصالحي معنوي دارند كه در حوزه هيچ يك از علوم بشري قابل تحقيق نيست وآنها با متد تجربي خود قادر به حكمي نفيا يا اثباتا پيرامون آن نيستند و يااگر نظري بدهند بسيار سطحي است و چه بسا مساله حكمتي برتر و بالاترداشته باشد.چنان كه در مورد روزه، علوم به خواص بهداشتي آن پرداخته اند ولي قرآن مجيد فلسفه اي بالاتر را بيان فرموده و آن ( دست يابي به تقوا) است.
کسي که خدا را حکيم و دستورهايش را بر اساس حکمت مي داند، نبايد بخاطر اينکه امروز دليل حکمي را نمي داند از انجام آن تخلف کند. پس در هرجا از قرآن و حديث، دليل محکمي بر فلسفه حکمي نداريم، بهتر است ساکت باشيم و با يک سري توجيهات و حدسيات، دليل تراشي نکنيم.از طرف دیگر اگر گوشه اي از اسرار حکم خدا را شناختيم، نبايد گمان کنيم که بر همه اسرار واقف گشتيم. آنکه فلسفه حکمي را را بفهمد، نمي تواند خيال کند آنچه فهميده، تمام است و ديگز چيزي جز آن نيست. مگر با عقل و فکر محدود انساني، مي توان به عمق احکامي که از علم بي انتهاي خدا سرچشمه گرفته، پي برد؟"
آنچه در ادامه می آید گفتگوی سید حسن موسوی کارشناسی مرکز تخصصی نماز درباره جستجوی فلسفه برای اعمال عبادی است که در ادامه می آید.
اگر بخواهیم به فلسفه اذان بپردازیم، فلسفه اذان گفتن چيست؟ و چرا فرازهاي آن تكرار مي شود؟
هر جمعيت و ملتى براى معرفى خود آگاهاندن مردم براى امرى و تجمع در جايى، از سرود و يا وسيله اى استفاده مى كنند. ناقوس كليسا در مسيحيت، سرود ملى هر كشور و شيپور در برخى شهرها از آن جمله است.
در اسلام نيز اذان تشريع شد تا نشانه اى براى تجمع مردم و آمادگى آنان برا ى نماز باشد ضمن آن كه اذان برخلاف ناقوس كليسا داراى محتوايى بس عميق است كه حتى تكرار آن در نمازهاى فرادا، انسان را از غفلت بيدار كرده و او را به توحيد و عقايد اساسى اسلام هشيار مى سازد.
امام رضا(ع) در باره فلسفه و حكمت اذان مىفرمايد: آنكس را كه فراموش كار است، ياد آور باشد و آنكس را كه غافل است متنبه سازد. اعلان وقت نماز باشد. ترغيب و تشويق مردم به پرستش خالق يكتا باشد. اذانگو، اقرار به توحيد دارد و ايمان را آشكار مىسازد و اسلام را اعلان مىكند.
بنابراین اذان شعارى سكوت شكن، موزون، كوتاه، پرمحتوا و سازنده است كه دربردارنده اساسى ترين پايه هاى اعتقادى و جهت گيرى عملى مسلمانان است. اذان در اسلام، سرود الهى، شعار و ندايى جهت معرفى امت واحد اسلامى است. اذان، اعلام موجوديت اسلام، معرفى عقايد و اعمال مسلمانان و فرياد عليه معبودهاى خيالى است. اذان، نشانه باز بودن فضاى تبليغات و اعلام مواضع فكرى مسلمانان به صورت روشن و صريح است و هميشه نشانه هشيارى و بيدارى از غفلت است. اذان، آماده ساختن روح، دل و جان براى ورود به«نماز» و فريادى است كه طنين ملكوتى آن در فضا، دل مؤمنان را به سوى خدا مى كشد و بر وحشت و خشم كافران مى افزايد. هم چنان كه اين وحشت را در جملات«گلاستون» سياست مدار و صهيونيست انگليسى مشاهده مى كنيم.
وى در پارلمان مى گويد: تا هنگامى كه نام محمد در ماذنهها بلند است و كعبه پابرجا است و قرآن رهنما و پيشواى مسلمانان است امكان ندارد پايههاى سياست ما در سرزمينهاى اسلامى استوار و برقرار گردد.
اما درباره تكرار فرازها اذان امام رضا عليه السلام چنين مي فرمايند: از اين جهت تكبير در اوّل اذان چهار مرتبه گفته مي شود كه در آغاز اذان از آنجا كه قبلش كلامى كه شنوده را آگاه كند وجود ندارد و غالبا در حال غفلت مستمعين شروع مىشود لذا تكبير اوّل و دوّم را به منظور تنبيه شنوندگان مىگويند تا براى شنيدن جملات بعدى آمادگى پيدا نمايند؛و همچنين فرازهاي ديگر اذان تكرار مي شود براى اين كه تكرار در گوش شنودگان و تأكيد بر ايشان باشد تا اگر بار اوّل را نشنيدند مرتبه دوّم را بشنوند.
اصلا آيا درست است كه ما در خصوص فلسفه احكام كنجكاوي و پرسش كنيم؟
از منظر دين هيچگونه مانعي در خصوص كنجكاوي و پرسش از فلسفه احكام وجود ندارد چراكه
اولا: صدها آيه وحديث، مردم را به تعقل و و تفکر فرا مي خواند و هيچ مکتبي به اندازه اسلام، به انديشيدن دعوت نکرده است.
ثانيا: يکي از انتفادهاي شديد قرآن بر مشرکان و بت پرستان، تقليد کورکورانه و بي دليل از نياکان است.
ثالثا: خودقرآن، بارها درکنار بيان احکام و دستورها، بدليل آن هم اشاره کرده است. امامان معصوم نيز در روايات، به بيان اين حکمتها پرداخته و دانشمندان اسلامي، گاهي به تاليف کتابهايي پيرامون اين موضوع اقدام کرده اند.
بعلاوه با پيشرفت دانش بشري، روز بروز پرده از اسرار احکام الهي و دستورهاي ديني برداشته مي شود و هرچه از عمر اسلام مي گذرد برعظمت و جلوه آن افزوده مي شود.
اما در این باره ظرافت هایی را هم باید مورد توجه قرار داد. از نظر شما این ظرافت ها چه می تواند باشد؟
درباره فلسفه عبادات از جمله نماز، نكاتي را بايد همواره مد نظر داشت: اول این که احاطه به فوايد و حكمتهاي دستورات فرعي دين اگر براي همه غير ممكن نباشد، براي اكثر مردم غير ممكن است و مانع از انجام وظايف و مشاغل ديگر ميشود و شخص را از استفاده عملي از اين دستورات محروم ميسازد. مانند بيماري كه بخواهد تمام جزئيّات نسخه يك طبيب حاذق را بررسي كند و از هر جهت رابطه آن را با مزاج خود تشخيص دهد. بنابراين لازم نيست دليل همه احکام را همه مردم در همه زمانها بدانند.
موضوع دیگر دستورات فرعي دين است، همين قدر كه با منطق عقلاً و علم ثابت و با فرضيّههاي علمي مخالف نباشد، قابل پيروي و لازم الاتّباع است؛ مانند دستور طبيب كه همين قدر كه بدانيم طبابت او بر خلاف قوانين مسلّم طبّي و تندرستي نيست به آن عمل ميكنيم؛ با اين تفاوت كه در دستورات ديني، احتمال خطا و اشتباه هم نمي دهيم.
مسأله دیگر این که فلسفه همه احكام و جزييات آنها به طور تفصيلي روشن نيست و آگاهي از آن دانشي فراتر از تنگناهاي معارف عادي بشري مي طلبد.ليكن بطور اجمال روشن است كه همه احكام الهي تابع مصالح و مفاسد واقعي در متعلق آنهاست. بنابراين در صورتي كه فلسفه حكمي را بالخصوص ندانيم بنابر قاعده كلي فوق از آن بايد پيروي كرد.زيرا يقين به وجود مصلحتي در آن هست هر چند بر ما ناشناخته باشد.
آیا ضروری است که برای یافتن فلسفه احکام همیشه چشمی به علوم تجربی داشته باشیم؟
درجست و جوي فلسفه احكام نبايد هميشه به دنبال علوم تجربي رفت و دليلي مادي و فيزيولوژيك برايش جست و جو نمود. اين فرايند كه همواره در پي يافتن مصلحت يا مفسده اي طبي يا...باشيم برخاسته ازنگرشي مادي گرايانه است. در حالي كه بسياري از احكام مصالحي معنوي دارند كه در حوزه هيچ يك از علوم بشري قابل تحقيق نيست وآنها با متد تجربي خود قادر به حكمي نفيا يا اثباتا پيرامون آن نيستند و يااگر نظري بدهند بسيار سطحي است و چه بسا مساله حكمتي برتر و بالاترداشته باشد.چنان كه در مورد روزه، علوم به خواص بهداشتي آن پرداخته اند ولي قرآن مجيد فلسفه اي بالاتر را بيان فرموده و آن ( دست يابي به تقوا) است.
کسي که خدا را حکيم و دستورهايش را بر اساس حکمت مي داند، نبايد بخاطر اينکه امروز دليل حکمي را نمي داند از انجام آن تخلف کند.
پس درهرجا از قرآن و حديث، دليل محکمي بر فلسفه حکمي نداريم، بهتر است ساکت باشيم و با يک سري توجيهات و حدسيات، دليل تراشي نکنيم.از طرف دیگر اگر گوشه اي از اسرار حکم خدا را شناختيم، نبايد گمان کنيم که بر همه اسرار واقف گشتيم. آنکه فلسفه حکمي را را بفهمد، نمي تواند خيال کند آنچه فهميده، تمام است و ديگز چيزي جز آن نيست. مگر با عقل و فکر محدود انساني، مي توان به عمق احکامي که از علم بي انتهاي خدا سرچشمه گرفته، پي برد؟
نکته دیگری که وجود دارد روایاتی از ائمه درباره فلسفه احکام است. دیدگاه تان در این باره چیست؟
از آنجا كه در دوران ائمه عليهم السلام همه مردم قدرت هضم بسياري از اسرار را نداشتند ائمه (ع ) تنها در جواب افرادي كه چيزي در زمينه فلسفه احكام سوال مي نمودند، مطالبي را كه مطابق با فكر و درك آنها بود، بيان مي كردند. بديهي است كه در اين گونه موارد، نمي شود حكم كرد كه فلسفه و اسرار آن احكام منحصر به چيزي است كه در آن روايت اشاره شده است؛ زيرا اگر پرسش كنندگان اسرار زيادتري را مي خواستند، پيشوايان ديني از جواب دريغ نكرده و مطالب زيادي مي گفتند و ما از اين نمونه ها زياد داريم كه شخصي از امام چيزي را مي پرسيد و جوابي مي گرفت و دوباره كه سؤال مي كرد، امام مطلب عميق تري را براي او بيان مي فرمود.
همان عقلي که ما را به فهميدن فلسفه احکام دعوت مي کند، همان مي گويد: اگر جايي ندانستي، از آگاهان بپرس، اين همان تعبد در برابراولياي دين است.
نظر شما