به گزارش خبرگزاری شبستان به نقل از پایگاه خبری ـ تحلیلی طلیعه؛ توسعه باید بومی باشد و برای توسعه بومی به علوم انسانی بومی نیاز داریم و این ضرورتی اجتناب ناپذیر است. از آنجایی که تمدن بزرگ اسلامی دارای غنای فرهنگی است و جمعیتی معادل یک و نیم میلیارد را شامل می شود باید از بسترهای دینی بهره جست تا علوم انسانی سازگار با جامعه اسلامی تولید و اجرایی شود. درباره ضرورت پرداختن به علوم انسانی اسلامی و موانع تحقق آن با علیرضا علی احمدی، رئیس دانشکده پیشرفت دانشگاه علم و صنعت و وزیر اسبق آموزش و پرورش گفت و گویی انجام داده ام که در ادامه از نظرتان می گذرد.
اساسا ضرورت پرداختن به علوم انسانی اسلامی چیست و ما چرا باید به اسلامی کردن علوم انسانی توجه داشته باشیم؟
امروز اغلب مکاتب علمی دنیا خودشان قبول دارند که محتوای دانش باید با محیط، فرهنگ و زمینه ای که آن دانش در آن شکل میگیرد تناسب و ارتباط داشته باشد. می گویند کانتنت از کانتکس اثر می گیرد و ظرف و مظروف روی همدیگر تاثیر می گذارند به جز پوزیتیویستها و اثبات گرایان که این حرف را قبول ندارند، هم تفسیریها، هم انتقادیها، هم پست مدرنها و هم پراگماتیستها این حرف را قبول دارند ما هم که مسلمان هستیم و به دین اسلام باور درونی داریم معتقدیم که اداره جامعه اسلامی با استفاده از آموزه های دین مبین اسلام با استفاده از اخلاق اسلامی، احکام اسلامی و نظام حکومتی برآمده از آموزه های دینی باید بازطراحی شود و معماری نظام صورت بگیرد و کارهایی هم که مدیران انجام می دهند با استفاده از عقل و تدبیری باشد که مبتنی بر وحی و آموزه های دینی و تجربه عقل سلیم بشری است.
بنابراین گریزی نیست که ما با توجه به شرایط فرهنگی ای که خودمان داریم و شرایط اقلیمی ای که در کشورمان حاکم است و پیشینه تمدنی خودمان و با عنایت به بلوغی که مردم و اندیشمندان ما دارند باید مدیریت خاص جامعه خودمان را داشته باشیم البته این مفهوم را نباید برداشت کرد که ما به سیستمهای مدیریتی دنیا نباید کاری داشته باشیم بلکه ما باید به علم دنیا هم مشرف باشیم و تجارب دنیا را هم باید بدانیم از این طرف هم آموزه های دینی خودمان را هم باید خوب یاد بگیریم و اشراف داشته باشیم و روشهای استفاده از منابع دینی خودمان را هم یاد بگیریم و تحقیق، تدبیر و چاره اندیشی کنیم که دانش مدیریت اسلامی تولید داشته باشیم تا به درد این مملکت و این دوره تاریخی بخورد و در اولویت باشد البته بخشی از این دانش می تواند در قرنهای آینده مورد استفاده قرار بگیرد و یا بخشی از آن می تواند مثلا در لبنان یا افغانستان و… استفاده شود ولی اقتضای زمان و مکان در مدیریت اسلامی نهفته است.
بنابراین در اینجا هم از علم مدیریت موجود در دنیا می توانیم بهره ببریم به شرطی که شرایط زمانی و مکانی را در نظر بگیریم ضمن اینکه اینها نباید با مبانی، آموزه ها و معارف دینی ما تعارض داشته باشد و تا جایی که وسعمان می رسد مدیریتمان را از متن منابع دینی و عقل سلیم اندیشمندانمان بگیریم همان گونه که قوانین و مقررات ما باید مبتنی بر اسلام باشد، علم و حقوقمان هم باید مبتنی بر اسلام باشد.
اینکه می گوییم قانون اساسی ما گفته و شورای نگهبان محافظت می کند قوانین و مقررات ما مغایر اسلام نباشد این یک نگاه حداقلی است که مربوط به دوران اوایل انقلاب می شد الان که ۳۶ سال از تجربه انقلاب اسلامی می گذرد کم کم باید به این سمت برویم که علوم ما نیز اسلامی شوند. قوانین ما باید مبتنی بر مر اسلام ناب محمدی (صلی الله علیه و آل و سلم) باشد و چون اسلام ناب هم با عقل جور در می آید از تجارب بشری که ناشی از عقل سلیم هم باشد استفاده خواهد شد.
آقای دکتر! عده ای از منتقدان اشکال می گیرند که در مبادی و مبانی دینی که قرار است از آن علم انسانی اسلامی تولید شود، ضعف وجود دارد و می گویند اساسا چنین ظرفیتی در منابع اسلامی وجود ندارد. پاسخ شما به این اشکال چیست؟
بنده اسلام شناس نیستم ولی یک متدولوژیست و روش شناس، یک استراتژیست و طراح راهبرد هستم تا جایی که بنده توفیق داشتم و به منابع اسلامی مراجعه کرده ام جوابهای مورد نظرم را پیدا کرده ام. به این موضوع هم توجه داشته باشیم که بعضی از چیزهایی که ما دنبال آن می گردیم مستقیما در آموزه های اسلامی وجود دارد برای بعضی هم باید از اصول و قواعد فقهی استفاده کنیم و راهنمای تصمیم گیری و عمل خودمان قرار دهیم بعضی ها را هم باید از منابع فکری اسلام ناب با روش اجتهادی استخراج کنیم اینها بالقوه در مبانی اسلامی ما وجود دارد و باید اینها را به فعل تبدیل کنیم. یک چیزی هم درباره اجتهاد بگویم.
وقتی سوالی از مجتهدی می شود و او پاسخ می دهد روش مورد استفاده روش حل مسئله است روش حل مسئله برای پاسخگویی به سوالات موردی پاسخگوست ولی ما برای اینکه مدیریت اسلامی را در سطح حاکمیت مطرح کنیم و الگوی مدیریت اسلامی را احصا کنیم باید از روشی فراتر از روش حل مسئله تجزی اجتهادی که در حوزه نامیده می شود، بهره ببریم. این امر نیاز به اندیشمندان حوزه های تخصصی مختلف دارد در حوزه علمیه کسانی که فقیه، اصولی، مفسر هستند یا علم رجال دارند یا متخصصین دین هستند و از بین دانشگاهیان متعهد و مسئول کسانی که مدیریت، اقتصاد، جامعه شناسی، علوم سیاسی، حقوق و … می دانند اینها باید سلسله بحثهایی را طراحی بکنند و الگوی پیشرفت، حاکمیت و دولت اسلامیمان را به تدریج طراحی کنند با روش حل مسئله نمی توان به آن الگو رسید بخشی از علوم انسانی با روش حل مسئله قابل حل است و یک بخشی هم با معماری کلانی که عرض کردم قابل حل است که این دو مکمل هم هستند.
إن قلتی که مخالفان اسلامی کردن علوم انسانی بیان می کنند این است که با اسلامی کردن علوم انسانی، علم ایدئولوژیک می شود. شما چه پاسخی به این افراد می دهید؟
علم ایدئولوژیک است این چیزی که می گویند یک نگاه کهنه پوزیتیویستی اثبات گرایانه است اینها معتقدند که نظام ارزشی محقق نباید در علم تاثیر بگذارد بقیه پارادایمهای حاکم بر حتی علم غربی اعم از پارادایم تفسیری، پارادایم انتقادی، پارادایم پست مدرن، پارادایم پراگماتیسم و… اعتقادشان بر این است که دیدگاه اعتقادی محقق چه بخواهیم چه نخواهیم در علم و نتیجه تحقیق تاثیر می گذارد. این یک نگاه کمی گرای پوزیتیویستی است که می گوید علم ایدئولوژیک نیست.
شما در لابه لای صحبتهایتان به بحث روش شناسی هم اشاره ای داشتید. سوال این است که آیا ما در اسلامی کردن علوم انسانی می خواهیم روشها را هم تغییر بدهیم و اسلامی کنیم؟
اگر مطالعه تطبیقی انجام بدهیم هم روشهای اختصاصی اسلامی داریم که اندیشمندان اسلامی مان از آن استفاده می کنند هم روشهای متدولوژیستهای علوم متعارف داریم هم روشهایی داریم که هر دو طیف می توانند از آن استفاده کنند و هم باید روشهای جدیدی ایجاد کنیم که الان هیچ کدام استفاده نمی کنند. مثلا روش لاکاتوش روشی است که اگر ما هم خوب مسلط باشیم می توانیم از آن برای تولید علم خودمان بهره ببریم یعنی در واقع هسته سخت علم را به مبانی و اصول خودمان اختصاص بدهیم و روی گزاره هایی که شک داریم و می خواهیم آنها را بررسی کنیم با همین روشها بررسی کنیم ولی آنجایی که ما می توانیم با تفسیر، روش اجتهاد و سایر روشهایی که فقها و اسلام شناسان ما استفاده می کنند به یقین برسیم و یقینمان هم برآمده از وحی باشد دیگر از این روشهای ظنی استفاده نمی کنیم. اینها روشهای ظنی هستند ولی آنجایی که نتوانیم به یقین برسیم از این روشهای کمی و کیفی مرسوم هم می توانیم بهره ببریم.
موانع تحقق علوم انسانی اسلامی طی چندین سالی که بر روی آن کار کردیم، چیست؟
به یاری خداوند علوم انسانی باید اسلامی شود و البته به تدریج به دست اندیشمندان حوزه و دانشگاه انجام خواهد شد اما در عین حال هم در حوزه قشری نگری هست هم در دانشگاه. در دانشگاه ها بسیاری فکر می کنند علم جهان وطنی است و فکر می کنند هر آنچه در غرب در مورد علوم انسانی گفته اند به درد جامعه ما هم می خورد در حالی که این تصور غلطی است. این بخش از دانشگاهیان نگاهشان به مقالات و دهان غربی هاست. در حوزه هم فکر می کنم که برخی به ظاهر برخی از آیات و روایات بسنده می کنند و به عمق معنا نمی اندیشند و اجتهاد واقعی را انجام نمی دهند دنبال این می گردند که اسم چیزی حتما در قرآن آمده باشد یا در سایر منابع اسلامی مستقیما آمده باشد یا آموزه صریحی در مورد آن وجود داشته باشد. هر دوی این تفکر ناقص است و اینها بزرگترین مانع هستند.
مانع دیگری که وجود دارد این است که بسیاری از مسئولان هنوز نمی دانند علوم انسانی اسلامی یعنی چه؟! نمی دانند که علوم انسانی امروز خودش صاحب دین و ایدئولوژی است اگر یک نفر متخصص علوم انسانی مسلمان باشد فقط مسلمانی را برای احکام عبادی یا خانوادگی خودش در نظر می گیرد و افکار اجتماعی و مدیریتی و تصمیمهایی که می گیرد بر مبنای دانش تخصصی خودش است که همه برآمده از اومانیسم و سکولاریسم و فمینیسم و لیبرالیسم و … است.
نظر شما