آنجا که عشق به پا خیزد، عالم فرو می ریزد

شبنم شادی بر چهره همگان نشسته و دل های مشتاقان لبریز از عشق و شور است، کودکی پای به عرصه وجود نهاده که شیر بیشه شجاعت می نامندش و شاخه ای است از سلاله حیدر کرار.

خبرگزاری شبستان// چهارمحال و بختیاری


امروز چهارم شعبان، اینجا مدینه است، در این خانه ماهی دیده به جهان گشوده که قرار است افتخاری باشد مضاف بر تمام افتخارات خانواده محمد (ص)، یلی باشد سید و سالار قهرمانان عالم، بلندقامتی که چونان سرو سهی نام بیاورد افتخار بیافریند.


هنگامی که نسیم اذان و اقامه بر روان پاک و سپید این طفل نیک بخت فرو نشست، امام علی (ع) با واژه ای مهرآفرین، نام فرزند خود را عباس نهاد. عباس یعنی شیر بیشه ی شجاعت و قهرمان میدان نبرد.


او در تمام دوران کودکی از دانش و زهد و تقوا و ایثار و عبادت و شجاعت پدر، که آیت بی همتای همه ی کمال بشری است، الهام می گیرد و می کوشد خود را آن گونه بپروراند که مطلوب پدری بزرگوار چون علی (ع) است.


این کودک در دامان امیرالمؤمنین علی (ع) و مادر گرامی اش به گونه ای پرورش یافت که به مظهر غیرت، ایثار و شجاعت بدل گشت، در طول عمر با برکت خویش از محضر پدر و برادرانش، بیشترین بهره را برد و جامع فضایل نیکو شد و آن وقت آنچه از این محضر پاک آموخته بود یکجا در سرزمین کربلا نمایان کرد و حماسه ساز عاشورای حسینی شد.


او در این واقعه مهم، پرچم دار کربلا و پاسدار حرم اهل بیت مصطفی (ص) بود، سقای کربلا بود و قهرمان علقمه، باب الحوائج بود و عبدصالح.


بزرگی و عظمت مقام عباس بن علی (ع) به گونه ای است که امامان معصوم علیهم السلام در موارد متعدد بر فداکاری ها، جانبازی ها و عظمت شخصیت آن بزرگوار تأکید کرده اند.


امام سجاد (ع) که خود در کربلا حضور داشت و شاهد فداکاری های عمویش بود، درباره حضرت عباس (ع) می فرماید: «خداوند، عمویم عباس را رحمت کند که با ایثار و جانبازی، در راه برادرش جانبازی کرد تا آن که دست هایش قطع شد و خداوند به جای آن، دو بال به او داد که با آنها به همراه فرشتگان در بهشت پرواز کند، همان گونه که برای جعفربن ابوطالب قرار داده شد. عباس را در پیشگاه خداوند منزلتی است که در روز قیامت، همه شهدا به آن غبطه می خورند».

 

حضرت ابوالفضل العباس (ع) سوار خوش سیما و تنومندی بود که در زیبارویی، «ماه بنی هاشم» خوانده می شد و در تنومندی به گونه ای بود که چون بر قوی هیکل ترین اسبان می نشست، پاهایش بر زمین کشیده می شد.


در قدرت و رزم آوری چونان شیر خشمگین بر لشکر کفر و الحاد می تاخت، به قدری تار و مارشان کرده بود که دیدن او، دل دشمن را به لرزه می انداخت، گروه گروه افراد با چهره هایی وحشت زده از پیش او می گریختند و دلاوران لشکر آن گروه نامسلمان، به تیغ شمشیرش، رو به جانب دوزخ می نهادند.


اینک، گلخنده های آسمان و زمین، و زمزمه های شورانگیز بلبلان شیدا، در سال روز میلاد حضرت عباس (ع) به گوش می رسد. دریچه ای از شادی بر دل ها گشوده شده و رنگین کمان شوق، فضای زندگی را آراسته است.


صدای هلهله شادمانه عرشیان به گوش می رسد و ترنم شکفتن نوگلی معطر در باغستان توحید، دل ها را مفتون و مجذوب خویش ساخته است. عباس می آید و صفا و زیبایی و پاکی را به ارمغان می آورد.


عباس می آید و کرامت و فضیلت و شهادت را با خود به همراه می آورد، مردی می آید که ابر رحمتِ اندیشه اش، همه تشنگان فضیلت راسیراب می کند.


آری، اینک هوا عطر آلود و عنبرآمیز است و آبشاری از نور، از خنده های شادمانه خورشید، به مهمانی زمین آمده است، عباس بن علی (ع) به دنیای خاکی، گام نهاده است، هم او که آیه روشن کتاب استقامت است، بزرگ وارث ایثار و خون، پاسدار ایمان، یگانه دوران، وسعت همه ی نیکی ها، فرزند خورشید و مرزبان حماسه جاوید.


سلام بر او که از دنیایش برای آخرت بهره برد و خود را فدای برادر کرد.


سلام بر او که نام و یادش همواره بر تارک ایام می درخشد و با هربار گفتن «یا ابالفضل (ع)» مینای عشق رنگ و لعابی دیگر به خود می گیرد.


سلام بر ابرمردی که باب الحوائج است و رفیق روز های سخت.


و سلام و صدها هزار سلام بر پدر پاکش علی (ع)، برادرانش حسن (ع) و حسین (ع) و خواهر عزیزش زینب (س).


سلام بر آن لحظه ای که از عمق جان فریاد کشید:« والله اِن قَطَعتموا یَمینی / انّی اُهامی ابداً ان دینی».


و چه زیباست سلام بر آن لحظه ای که برادر را صدا زد و زهرای اطهار (س) از بهشت برین به دیدارش شتافت که این فرزند برومند من است که اینگونه در خون خود می غلتد و برادر را می خواند.


سلام بر پسر امیرالمومنین علی (ع) و زهرای اطهار (س).


بر ساحلی غریب، تویی با برادرت
در شعله‌ی نگاه تو پیدا، برادرت
چون خشم ذوالفقاری، خاموش و بی قرار،
طوفان گر گرفته ی صحرا برادرت
ماهی و از قبیله‌ی خورشید اهل بیت
یک جا تو می درخشی و یک جا برادرت
چشمش به مشک توست جگرگوشه‌ی عطش
حالا تو بی قرار تری یا برادرت ؟
وقتی که چشم های کریمت به خون نشست
دیگر نداشت تاب تماشا برادرت،
می کرد غرق بوسه جبین شکسته را
بر دامنش گرفته سرت را برادرت
اینجا حدیث تشنگی از جنس دیگری است
اینک تو تشنه کامی و سقا، برادرت !
هرچند آب مرهم لب های تشنه است
صافی تر است از آب گوارا برادرت
جانی به جسم خسته ی ام البنین رسید
تا گشت میوه ی دل زهرا برادرت
چشم امید تشنه لبان تیر خورده است
دیگر نمانده هیچ کسی با برادرت
سرگشته پای دست و علم سینه می زند
در خیمه‌گاه تو تک و تنها ، برادرت
موسای طور حیرتی و خیره مانده ای
بر تک درخت وادی سینا ، برادرت !
حالا که بازوان ستبرت قلم شدند
درخاک و خون چه می کشد آیا برادرت ؟
چشم حریص غارتیان است و خیمه ها
افتاد اگر کنار تو از پا برادرت
این تیغ های تشنه که در خون نشسته اند
پیوند می دهند تو را با برادرت ....
با قامتی شکسته هنوز ایستاده است
بی یار و بی شکیب، شگفتا برادرت . .. (1)
 

 

منابع:
1- شعر از احمدرضا الیاسی قهفرخی


پایان پیام/
 

کد خبر 49912

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha