غبار دلم را با اشک های پای تابوتت شستشو می دهم

خبرگزاری شبستان: غبار دلم را با اشک های پای تابوتت شستشو می دهم تا خانه جانم تازه شود، در هوای کوی تو راحت تر نفس بکشم و یاد و خاطره ات را که نقشبند وجودم است، بهانه ای شود برای عبور از اسارت خود.

خبرگزاری شبستان-کرمان

 

شهدا و عشق به کربلا، رزمندگان و زیارت عاشورا، سربندهای یاحسین و یا ابالفضل علیهما السلام، رقص خون در معرکه و جهاد در دل فکه و مجنون و...اقتدا به علی اکبر و عباس(علیهما السلام)و... و حالا پس از سال ها، بازگشت در محرم حسینی و آستانه شهادت اسیر کربلا، حضرت سجادعلیه السلام.

 

 

برگ دیگری از تاریخ قطور و ناپایان شیدایی جوانانی که سال ها پیش عاشقانه و مشتاقانه پا به رکاب مرکب حمیت و غیرت شدند و جسورانه به سینه دشمن تاختند، ورق می خورد. بیش از 30 سال گذشته است.امروز و در این نقطه از زمان، محرم 1436 آمده اند.

 

امروز، در چهل و چهارمین روز از پاییز 94، کرمان باز هم میزبان شهدا شد. طی چند سال اخیر بارها و بارها شاهد حضور چنین صحنه زیبایی بوده ام؛ صحنه ای که وقتی در آن قرار می گیری، گویا که روان در تن مرده باز آمده است.

 

شاید از "...بل احیاء عند ربهم یرزقون" است که این زنده گی به ما نیز منتقل می شود.این اثر شهید است از برزخ تا عالم ماده که می تواند چنین نیرو و سرزندگی را در جان های خسته و روان های فرسوده ایجاد کند.

 

 

شهدا که بازمی گردند، حس های متفاوتی به انسان دست می دهد. گاه موجی از احساسات متناقض در درونت شکل می گیرد. شرمندگی و خوشحالی، امیدواری و نگرانی و... شرمنده از کارنامه ای که داری، خوشحال از بودن شهدا و توسل به آنان، امید به شفاعت شهدا و نگران از عاقبت کار خودت که چه می شود.

 

اما باید ایمان قلبی داشت؛ به شفاعت شهدا، به نگاه شان، دعاهاشان، توجه شان و زنده بودن و حضورشان. باورم این است که ارتباط و عشق به شهدا دو جانبه است. مگر می شود عشق و محبت بندگان خوب خدا را در دل داشته باشی و یادشان همچون نقشبندی سنگی بر جانت هماره و همه جا باشد اما آنان توجه و عنایت نداشته باشند؟!

 

 

بگذارید یک پله از علاقه و محبت بالاتر رفته و به دریافت پیام شهدا و عمل به آن فکر کنیم که تا چه حد در این مسیر قدم گذاشتیم؟ شاید "رفتن از خویش و رسیدن به خود" اولین مرتبه از کمال شهید است که با آن می تواند برای رزم و جهاد مهیا شود.

 

اگر علقه ها، چونان زنجیری آدمی را به غل کشد مگر می توان از همه چیز برای یک چیز گذشت و آن حقیقت والا را درک کرد؟!  اگر در اسارت خود باشی، رهایی برای دست یازیدن به آن سوی "خود" هرگز ممکن نمی شود.

 

باید از خود عبور کرد؛ اما چگونه؟ بالاخره این مهم ابزاری می خواهد. یاد سخن آیت الله بهجت می افتم" انجام واجبات و ترک محرمات" به راستی که اگر همین فراز کوتاه اما پر مشقت را عامل باشیم یقیناً روزنه ها به روی مان باز خواهد شد و از آن می توان دریچه ای ساخت برای رفتن از خویش و رسیدن به خود.

 

امروز(15آبان)کرمان میزبان 9 شهید دوران دفاع مقدس است؛ 6 شهید گمنام و 3 شهید شناسایی شده. خانواده های شهدای شناسایی شده سیلی از اشک بر گونه ها دارند و چون ابر بهاری می گریند؛ گرچه که کوچکتر از آن هستم که خود را منتسب به شهدا کنم اما در کنار این خانواده ها ایستاده و نخستین قطرات اشکم را تقدیم گمنامانی می کنم که نمی دانم خانواده های بزرگوار آنان هم اکنون در کدام نقطه از کشور چشم به راه آنان هستند.

 

 

یادداشت از: طاهره بادامچی

عکس از: میثم احمدی

کد خبر 498936

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha