خبرگزاری شبستان: مذهب علیه مذهب، اگرچه اصطلاح جدید در علم جامعه شناسی است ولی واقعیتی است که در طول تاریخ خود را به روشنی بروز داده است.
بناب به قول واضح این اصطلاح : «جامعه بی مذهب در تاریخ سابقه ندارد و انسان بی مذهب در هیچ نژاد و در هیچ دوره، در هیچ مرحله از تحول اجتماعی، در هیچ نقطه ای از زمین وجود نداشته است. همواره در تمام صحنه ها «مذهب علیه مذهب» قدم علم کرده و همواره بدون استثنا مذهب بوده است که علیه مذهب قیام کره است» . این مجادله نیز همیشه در دوجبهه کارسازی شده است، جبهه مذهبی ناهمگون و جبهه مذهبی همگون.
جبهه مذهبی ناهمگون، همان جنگ ها و مخاصمات مذهبی گروه ها و طایفه ها که ما بین دو مذهب اعتقادی کاملا متفاوت انجام می پذیرد. همانند جنگ مسلمانان مدینه با بت پرستان مکه، جنگ اعراب مسلمان با ایرانیان آتش پرست، جنگ های صلیبی اسلام و مسیحیت، جنگ اعراب و اسرائیل و ... اما جبهه مذهبی همگون، همان مبارزه پیروان مذهب ناب با گروه های مذهبی توجیه گرا و منافق در همان کیش و آیین است، همانند مبارزه رسول خدا(ص) با منافقین مدینه، حضرت علی(ع) با قاسطین و مارقین و ناکثین، امام حسن(ع) با معاویه، امام حسین(ع) با یزید و امام خمینی (ره) با شاه و ... .
روحیه عملیاتی در جبهه مذهبی ناهمگون به لحاظ شناخت طرفین از یکدیگر و مغایرت های اعتقادی، کاملا بالا و مطلوب است و رهبران و فرماندهان، از لحاظ بسیج نیرو چندان تحت فشار واقع نیستند، در حالی که در جبهه مذهبی همگون به لحاظ همرنگی و همسازی ظاهری، شناخت خودی از غیرخودی کاملا دشوار بوده و بسیج نیرو چندان تحت فشار واقع نیستند، در حالی که در جبهه مذهبی همگون به لحاظ همرنگی و همسازی ظاهری، شناخت خودی از غیر خودی کاملا دشوار بوده و بسیج نیرو و توجیه آنان نیز برای فرماندهان و رهبران به مراتب دشوارتر است. بدین لحاظ است که رهبران الهی و مصلحان دینی همواره ضربه های کاری را در مواجهه با این جبهه مقدس مآب و ظاهر الصلاح دیده اند.
چهره نفاق این گروه به قدری آرایش مذهبی به خود می پذیرد که شناخت آنان حتی برای شخصیت های الهی در صورتی که امدادهای وحیانی به یاری آنان نشتابد همچنان صورت غامضی پیدا می کند.
مصداق عینی این موضوع واقعه مسجد ضرار است که قرآن کریم بدان اشاره داشته و تاریخ اسلام داستان آن را بدین گونه شرح می دهد.
در مدینه شخصی بود به نام «ابوعامر» که از اشراف قبیله خزرج و پدر حنظله غسیل الملائکه بود. وی در زمان جاهلیت به آیین مسیحیت پیوسته و رهبانیت اختیار کرده بود و همواره لباس های خشن می پوشید و به ظهور اسلام و پیامبر بشارت می داد. لیکن عواملی چند از قبیل هجرت پیامبر اکرم(ص) به مدینه، پیشرفت سریع اسلام، پروزی پیامبر در جنگ بدر و خالی شدن اطراف ابوعامر، حسادت وی را برافروخته و او را نسبت به شروع تحریکات علیه پیامبر خدا وادار ساخت و چون نتوانست کاری از پیش ببرد ناگزیر مدینه را به قصد مکه ترک کرده و به مشرکان مکه پیوست و در جنگ احد در حالی که فرزند بیست و چهار ساله اش جزو نامداران لشکر اسلام بود، خود در جزو لشکریان قریش شرکت کرده و قسمتی از طراحی های جنگی را عهده دار شد و نخستین تیر را به سوی لشکر اسلام پرتاب کرد. وی از طرف پیامبر(ص) به نام «فاسق» ملقب شد.
ابوعامر، پس از آنکه در جنگ حنین نیز به نبرد با اسلام پرداخته و با شکست لشکر کفر مواجه شد به کشور روم گریخت و بنا گذاشت که با مساعدت «هرقل» پادشاه روم لشکری را تجهیز و کار پیامبر را یکسره کند. اما این کار، کار ساده ای نبود و زمینه سازی مناسبی را طلب می کرد. بنابراین وی پس از کلی تفکر و مشاوره، با توجه به ثبات سیاسی و اجتماعی حکومت پیامبر، تنها راه امکان شکست پیامبر را استفاده از ترفندهای مذهبی دانسته و آن را برگزید.
بر همین اساس بود که تقلید از سیره پیامبر در ابتدای هجرت و ورود به مدینه را در راس برنامه های خود قر ار داده و طی نامه ای به منافقین مدینه پیغام فرستاد که در مقابل مسجد قبلا مسجدی بسازند و از هر لحاظ آماده باشند که به زودی با لشکری از روم و بدانان خواهم پیوست و پیامبر را از مدینه بیرون خواهم راند.
به دنبال این پیغام و نوید ابوعامر بود که منافقین دست به کار شده و بدون نظرخواهی از پیامبر خدا نسبت به احداث خانه تیمی و محل توطئه ای به نام مسجد در نزدیکی مسجد قبا پرداختند تا پیامبر را در مقابل یک عمل انجام شده قرار دهند.
این چنین کژ بازئی می باختند مسجدی جز مسجد او ساختند
فرض و سقف و قبه اش آراستند لیک تفریق جماعت خواستند
برگرفته از: کتاب «مسجد نهاد عبادت ستاد ولایت» نوشته حسن رهبری
ادامه دارد...
نظر شما