به گزارش خبرگزاری شبستان از گیلان، فلسفه قيام ابي عبدالله الحسين(عليه السلام) را در سخنان آن حضرت در آغاز حرکت از مدينه تا کربلا و موضعگيريهاي ايشان در برابر حوادثي که در منزلگاههاي ميان راه روي داده است ميتوان يافت مخصوصا وقتی که فرمودند: «من به سوي شما نيامدم مگر آن که دعوتم کرديد، پس اگر از آمدنم ناخشنوديد، بازگردم.«
مدينه
نيمه دوم ماه رجب سال 60 هجري بود که حاکم وقت مدينه (وليد بن عتيقه) پس از مرگ معاويه دستور يافت تا از امام حسين(عليه السلام) براي يزيد بيعت بگيرد. حضرت فرمود:«... يزيد فردي است شرابخوار و فاسق که به ناحق خون ميريزد و اشاعهدهنده فساد است و دستش به خون افراد بيگناه آلوده گرديده و شخصيتي همچون من با چنين مرد فاسدي بيعت نميکند.«
امام حسين(عليه السلام) در شب 28 رجب سال 60 هجري همراه با بيشتر خاندان خويش و بعضي ياران، پس از وداع با جدش پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله) از مدينه به طرف مکه حرکت کرد.
امام حسين(عليه السلام) هدف خروج از مدينه را در وصيتنامهاش چنين بيان ميکند؛ «... و جز اين نيست که براي اصلاح در ميان امت جدم خارج شدم. ميخواهم امر به معروف و نهي از منکر کرده و به راه و روش جدم (رسول خدا) و پدرم علي(عليه السلام) رفتار نمايم.«
مکه
امام حسين(عليه السلام) در سوم شعبان به مکه رسيد و در خانه عباس بن عبدالمطلب سکني گزيد. مردم مکه و زائران خانه خدا که از اطراف آمده بودند به ديدار حضرت شرفياب ميشدند. امام حسين(عليه السلام) پس از رسيدن، 12 هزار نامه از جانب کوفيان دریافت کرد و مسلم بي عقيل را در روز 15 رمضان به عنوان نماينده خويش به سوي کوفه فرستاد.
حضرت با رسيدن نامه مسلم بن عقيل مبني بر بيعت مردم کوفه با وي و از سوي ديگر براي حفظ حرمت خانه خدا که تصميم به قتل آن حضرت، در آنجا گرفته بودند، حج را به عمره تبديل کرد و در هشتم ذي الحجه به رغم مخالفت بسياري از دوستان به سوي عراق روانه شد.
امام حسين(عليه السلام) در پاسخ به مخالفين حرکت به سوي عراق، فرمود: «رسول خدا را در خواب ديدم و به امر مهمي ماموريت يافتم و بايد آن را تعقيب کنم.«
در اين منطقه فرزدق شاعر با آن حضرت ملاقات کرد و در جواب حضرت که از احوال مردم عراق جويا شده بود، گفت: دلهاي مردم با توست وليکن شمشيرشان با بنياميه است.
14 ذي الحجه 60 هجري
عبدالله بن جعفر، همسر زينب(سلام الله عليها) اماننامهاي را از استاندار مدينه "عمروبن سعيد" که آن ايام در مکه به سر ميبرد، گرفت و براي حضرت آورد که مضمون آن چنين بود: من تو را از ايجاد تفرقه بر حذر داشته و از هلاک شدن تو ميترسم!! لذا به سوي من برگرد تا در امان من بماني!
حضرت در جواب چنين فرمود: کسي که به سوي خدا دعوت کند عمل نيک انجام دهد و بگويد از مسلمانان هستم، از خدا و رسولش جدا نميشود ... اگر در نوشتن نامهات خير مرا آرزو کردهاي، خدا پاداش تو را بدهد.
عبدالله پسران خويش(عون و محمد) را به خدمت در کنار حضرت و جهاد با دشمنان سفارش کرد و خود به سوي مکه بازگشت.
15 ذي الحجه 60 هجري
حضرت نامهاي را براي تعدادي از مردم کوفه توسط "قَيس بن مُسهِر" فرستاد و چنين نوشت: «نامه مسلم بن عقيل که حاکي از اجتماع شما در کمک و طلب حق ما بود به من رسيد.خداوند به خاطر نصرت و ياريتان پاداش بزرگي نصيبتان کند ... هنگامي که فرستاده من "قيس" بر شما وارد شد در کارتان محکم و کوشا باشيد، من همين روزها به شما ميرسم.«
"قيس" را در ميان راه دستگير کردند. او به ناچار نامه امام را پاره کرد تا از مضمون آن آگاه نشوند. سپس او را به قصر دارالاماره نزد عبيدالله بردند. از او خواستند نام افرادي که به حسين(عليه السلام) نامه نوشتهاند افشا کند و يا در برابر مردم به حسين(عليه السلام) و پدر و برادرش دشنام دهد. او بالاي قصر رفته و ضمن تمجيد از حضرت علي(عليه السلام) و فرزندانش و معرفي خويش، ابن زياد و يارانش را نفرين کرد و خبر از حرکت حضرت به سوي آنان داد و از مردم خواست دعوت امام حسين(عليه السلام) را اجابت کنند. لذا عبيدالله دستور داد او را از بالاي قصر به پايين انداختند و بدنش قطعه قطعه گرديد و اين چنين به شهادت رسيد.
22 ذي الحجه 60 هجري
امام شبانه وارد منزلگاه ثَعلَبيّه شد و خبر شهادت "مسلم بن عقيل" و هاني بن عروه را به وي دادند. پس از آن حضرت فرمودند: «اِنّا لِلّه وَ اِنّا اِلَيهِ راجِعون»؛ همه از خدائيم و به سوي او باز ميگرديم، پس از اينها زندگي سودي ندارد. آنگاه اشک به صورتش جاري شد و همراهان نيز گريه کردند.
نوشتهاند: امام حسين(عليه السلام) با يارانش اتمام حجت کرد. اما گروهي که به طمع مال و مقام دنيا با امام آمده بودند، پس از اين خبر، از حضرت جدا شدند.
26 ذي الحجه 60 هجري
حضرت در منزلگاه شراف(و ذُو حُسَم) دستور دادند که آب فراوان برداشته و صبحگاهان حرکت کنند. در ميان راه و هنگام ظهر به لشکري برخوردند و امام حسين(عليه السلام) با سرعت و قبل از دشمن در منزل «ذُوحَسَم» مستقر شد. آنگاه امام(عليه السلام) فرمان داد تا لشکر دشمن و نيز اسبان آنان را سيراب کنند.
لشکر امام(عليه السلام) و لشکر دشمن به فرماندهي حُر، نماز ظهر و عصر را به امامت حضرت خواندند.
امام، سپاه حُر را چنين خطاب فرمود: «... ما اهل بيت سزاوارتر به ولايت و حکومت بر شما هستيم از مدعياني که بر اساس عدالت رفتار نميکنند و در حق شما ستم روا ميدارند. اي مردم! من به سوي شما نيامدم مگر آن که دعوتم کرديد. پس اگر از آمدنم ناخشنوديد، بازگردم.«
تا حضرت خواست برگردد، حُر مانع گشت. حضرت فرمود: «مادرت به عزايت بنشيند! چه ميخواهي؟ حُر گفت: مأمورم که تو را به نزد عبيدالله بن زياد ببرم . حال اگر نميپذيري، حداقل راهي را انتخاب کن که نه به کوفه باشد و نه به مدينه.
27 ذي الحجه 60 هجري
لشکر امام حسين(ع) و حر که به موازات و نزديک همديگر حرکت ميکردند در محل بَيَضه، فرود آمدند. حضرت در اين منزلگاه لشکريان حرّ را مخاطب قرار داده، چنين فرمود: «بنياميه به فرمان شيطان از اطاعت خدا سرپيچي نموده و فساد کردند. حدود خدا را اجرا نکرده و بيت المال را منحصر به خود ساختند. حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام کردند ... . شما به من نامهها نوشتيد و گفتيد که با من بيعت کردهايد، حال اگر به بيعت خويش با من پايبند بمانيد کار عاقلانهاي کردهايد که من فرزند دخت پيامبر(صلي الله عليه و آله) و اسوهاي براي شما هستم. اگر بيعتتان را بشکنيد، سوگند به جانم! که از شما هم بعيد نيست، چرا که با پدرم علي(عليه السلام) و برادرم حسن و پسر عمويم مسلم پيمانشکني کرديد. بدانيد اگر چنين کنيد سعادت خودتان را از دست دادهايد.
28 ذي الحجه 60 هجري
چند تن از اهل کوفه با حضرت ملاقات کرده و اوضاع شهر را چنين توصيف کردند: «به اشراف کوفه رشوههاي گزاف دادهاند و اينک يک دل و يک زبان با تو دشمني ميورزند و ساير مردم دلشان با توست. اما فردا شمشيرهايشان به روي تو کشيده ميشود.». امام در اين باره آيهاي را تلاوت فرمودند که:"از ميان مؤمنان مرداني هستند بر سر پيمان خود با خدا ايستادگي کرده و به عهد خويش وفا کردند و به شهادت رسيدند و برخي در انتظار شهادتاند ..." .
کربلا/ اول محرم 61 الحرام هجري
گروهي از اهل کوفه در قصر بني مُقاتِل، خيمه زده بودند، حضرت از آنها پرسيد: آيا به ياري من ميآييد؟ بعضي گفتند دل ما رضايت به مرگ نميدهد و بعضي گفتند: ما زنان و فرزندان زيادي داريم، مال بسياري از مردم نزد ماست و خبر از سرنوشت اين جنگ نداريم، لذا از ياري تو معذوريم.
حضرت به جوانان امر کرد که آب بردارند و شبانه حرکت کنند.
امام حسين(عليه السلام) در اين منزل به عبيدالله جعفي چنين فرمود: پس اگر ما را ياري نميکني خداي را بپرهيز و از اين که جزو کساني باشي که با ما ميجنگند. سوگند به خدا اگر کسي فرياد ما را بشنود و ما را ياري نکند، او را به رو در آتش ميافکند.
کربلا/ دوم محرم الحرام 61 هجري
نينوا جايي است که حرّ دستور يافت حضرت را در بياباني بي آب و علف و بي دژ و قلعه فرود آورد. امام براي اقامت در محل مناسبتري، به حرکت خود ادامه داد تا به سرزميني رسيد. اسم آنجا را سوال فرمود؛ تا نام کربلا را شنيد، گريست و فرمود: پياده شويد، اينجا محل ريختن خون ما و محل قبور ماست، و همين جا قبور ما زيارت خواهد شد و جدم رسول خدا چنين وعده داد.
عبيدالله بن زياد نامهاي بدين مضمون براي حضرت نوشت: خبر ورود تو به کربلا رسيد. من از جانب يزيد بن معاويه مأمورم سر بر بالين ننهم تا تو را بکشم و يا به حکم من و حکم يزيد بن معاويه باز آيي! والسلام.
امام(عليه السلام) فرمود: اين نامه را جوابي نيست! زيرا بر عبيدالله عذاب الهي لازم و ثابت است.
امام حسين (عليه السلام) چون نامه ابن زياد را خواند، فرمود«لا اَفلَحَ قَومٌ اشتَرَوا مَرضاتِ المَخلوُقِ بِسَخَطِ الخالِق»؛ رستگار نشوند آن گروهي که خشنودي مردم را با غضب پروردگار خريدند.(خشنودي مردم را بر غضب خدا مقدم داشتند)
کربلا/جمعه سوم محرم الحرام 61 هجري
عمر بن سعد با لشکري چهار هزار نفره از اهل کوفه وارد کربلا شد.
سخن امام حسين (عليه السلام) هنگام ورود به کربلا:«اَلنّاسُ عُبيدُ الدُّنيا وَالدّينُ لَعِقٌ عَلي اَلسِنَتِهِم يَحوُطُونَهُ ما...»؛ مردم، بندگان دنيا هستند و دين آنها جز سخن زبانشان نيست. تا آنگاه کار زندگيشان بچرخد، دنبال دين ميروند و هرگاه بناي امتحان و آزمايش پيش آيد، دينداري بسيار اندک ميشود.
کربلا/شنبه چهارم محرم الحرام 61 هجري
عبيدالله بن زياد در مسجد مردم را چنين خطاب کرد: «اي مردم! خاندان ابوسفيان را آزموديد و آنها را چنان که ميخواستيد يافتيد!! و يزيد را ميشناسيد که داراي رفتار و روشي نيکوست که به زير دستان احسان ميکند و بخششهاي او بجاست! اکنون يزيد دستور داده تا بين شما پولي را تقسيم نمايم و شما را به جنگ با دشمنش حسين بفرستم.«
شمر بن ذي الجوشن با چهار هزار، يزيد بن رکاب با دو هزار، حصين بن نمير با چهار هزار، مضاير بن رهيه با سه هزار و نصر بن حرشه با دو هزار جنگجو براي جنگ با امام حسين(عليه السلام) اعلام آمادگي کرده و حرکت به سوي کربلا را آغاز کردند.
کربلا/يکشنبه پنجم محرم الحرام 61 هجري
نيروهاي پراکنده در سطح شهر کوفه کمکم جمع شده و به لشکر عمر بن سعد ميپيوندند. عبيدالله عدهاي را مأموريت داد تا در مسير به سوي کربلا بايستند و از حرکت کساني که به قصد ياري امام حسين(عليه السلام) از کوفه خارج ميشوند، جلوگيري کنند. چون گروهي از مردم ميدانستند جنگ با امام حسين(عليه السلام) در حکم جنگ با خدا و پيامبر است در اثناي راه از لشکر دشمن جدا شده و فرار ميکردند.
از سخنان امام حسين(عليه السلام) با لشکر دشمن:
هيهات ما به ذلت تن نخواهيم داد. خدا و رسول او و مؤمنان هرگز براي ما ذلت را نپسنديدند، دامنهاي پاکي که ما را پروريده، و سرهاي پر شور و مردان غيرتمند هرگز طاعت فرومايگان را بر کشته شدن مردانه ترجيح ندهند.
کربلا/ دوشنبه ششم محرم الحرام 61 هجري
عمر بن سعد نامهاي را از عبيدالله دريافت ميدارد که مضمون آن چنين است: من از لشکر سواره و پياده چيزي را از تو فرو گذار نکردم، و توجه داشته باش که مأموراني برگزيدهام كه هر روز وضعيت را به من گزارش کنند.
حبيب بن مظاهر از حضرت اجازه ميگيرد تا نزد طايفهاي از بني اسد - که در آن نزديکيها زندگي ميکردند رفته و آنان را به ياري فرا خواند، حضرت اجازه دادند. حبيب نزد آنها رفت و گفت: «امروز از من فرمان بريد و به ياري حسين بشتابيد تا شرف دنيا و آخرت از آنِ شما باشد.» تعداد90 نفر بپا خواستند و حرکت کردند، اما در ميان راه با لشکر عمر بن سعد برخورد کردند و چون تاب مقاومت نداشتند، پراکنده شده و برگشتند. حبيب به نزد حضرت رسيد و جريان را تعريف نمود. امام گفت:«لا حَولَ وَلا قُوَّةَ اِلاّ بِاللهِ«
نامه امام حسين(عليه السلام) از کربلا به برادرش محمد بن حنفيّه و بنيهاشم: ... مثل اين که دنيا اصلاً وجود نداشته(اينگونه دنيا بي ارزش و نابود شدني است) و آخرت هميشگي و دائم بوده و هست.
کربلا / سهشنبه هفتم محرم الحرام 61 هجري
تعداد نظامياني که لباس و سلاح جنگي و حقوق از حکومت غاصب بنياميه گرفته و به جنگ امام حسين(عليه السلام) آمده بودند را بالغ بر 30 هزار جنگجو نوشتهاند.
عمر بن سعد نامهاي بدين مضمون از عبيدالله دريافت کرد که: سپاهيان خود را بين امام حسين(عليهالسلام) و اصحابش و آب فرات فاصله بينداز به طوري که حتي قطرهاي آب به امام(عليه السلام) نرسد، عمر بن سعد 500 سوار را در کنار شريعه فرات مستقر کرد. يکي از آنها فرياد زد يا حسين! به خدا سوگند که قطرهاي از اين آب را نخواهي آشاميد تا از عطش جان دهي!
حضرت فرمود: «خدايا! او را از تشنگي هلاک کن و هرگز او را مشمول رحمتت قرار مده.» حميد بن مسلم ميگويد به چشم خود ديدم که نفرين امام حسين(عليه السلام) تحقق يافت.
کربلا/ چهارشنبه هشتم محرم الحرام 61 هجري
هر لحظه تب عطش در خيمهها افزون ميشد، امام حسين(عليه السلام) برادرش عباس را به همراه عدهاي، شبانه حرکت داد. آنها با يک برنامه حساب شده، صفوف دشمن را شکسته و مشکها را پر از آب کردند و به خيمهها برگشتند.
امام حسين(عليه السلام) در ملاقات با عمر بن سعد فرمود: «اي پسر سعد! آيا با من مقاتله ميکني و از خدا هراسي نداري؟» ابن سعد گفت: «اگر از اين گروه جدا شوم خانهام را خراب و اموالم را از من ميگيرند و من بر حال افراد خانوادهام از خشم ابن زياد بيمناکم.»
حضرت فرمود: «تو را چه ميشود؟ خدا جان تو را به زودي در بستر بگيرد و تو را در روز قيامت نيامرزد ... گمان ميکني که به حکومت ري و گرگان خواهي رسيد؟ به خدا چنين نيست و به آرزويت نخواهي رسيد.»
سخن امام حسين (عليه السلام) با يارانش: اي بزرگ زادگان! صبر پيشه کنيد که مرگ جر پلي نيست که شما را از سختي و رنج عبور داده و به بهشت پهناور و نعمتهاي هميشگي آن ميرساند.
کربلا/ پنجشنبه نهم محرم الحرام 61 هجري
شمر خود را به خيام امام حسين(عليه السلام) رسانده، ضمن صدا کردن حضرت عباس و ديگر فرزندان امالبنين، ميگويد: «براي شما از عبيدالله اماننامه گرفتم» آنها متفقاً گفتند: «خدا تو را و اماننامه تو را لعنت کند، ما امان داشته باشيم و پسر دختر پيامبر امان نداشته باشد؟»
امام حسين(عليه السلام) توسط حضرت عباس از دشمن يک شب را براي نماز، راز و نياز با خدا و تلاوت قرآن مهلت ميگيرد.
حفر خندق در اطراف خيام براي مقابله با شبيخون دشمن و قطع کردن راه ارتباطي دشمن با خيام از سه طرف که فقط از يک قسمت ارتباط برقرار باشد و ياران امام در آنجا مستقر بودند. اين تدبير امام(عليه السلام) براي اصحاب بسيار سودمند بود، گروهي از لشکر عمر بن سعد به سپاه امام(عليهالسلام) ميپيوندند.
سخن امام حسين (عليه السلام) خطاب به دشمن: واي بر شما! چه زياني ميبريد اگر صداي مرا بشنويد؟! من شما را به يک راه راست ميخوانم، اما شما از همه فرامين من سر باز ميزنيد، چرا که شکمهاي شما از مال حرام پر شده و بر دلهاي شما مُهر شقاوت زده شده است.
کربلا / جمعه دهم محرم الحرام61 هجري
امام حسين(عليه السلام) با يارانش نماز صبح را به جماعت خواند و سپس با آنها چنين سخن گفت: «... خدا به شهادت من و شما فرمان داده است. بر شما باد که صبر و شکيبايي را پيشه خود سازيد.»
حضرت "زهير بن قيس" را فرمانده راست سپاه، و حبيب بن مظاهر را فرمانده چپ سپاه گمارد و پرچم را به دست برادرش عباس(عليه السلام) سپرد. گرچه سپاه دشمن به خيمهها نزديک ميشد، ولي حضرت تيري نينداخت چون ميفرمود: دوست ندارم که آغازگر جنگ با اين گروه باشم.»
عمر بن سعد تير را بر کمان نهاده و به سوي ياران امام انداخت و گفت: گواه باشيد که اول کسي بودم که به سوي لشکر حسين تير انداختم! سپس سپاهيان عمر بن سعد تير بر کمان نهاده و از هر طرف ياران امام حسين(عليه السلام) را نشانه رفتند. امام(عليه السلام) فرمود: «ياران من! بپاخيزيد و به سوي مرگ(شهادت) بشتابيد، خدا شما را بيامرزد.»
در حمله اول چهار تن شهيد شدند و سپس ياران باقي مانده هر کدام به نوبت به تنهايي به ميدان رزم شتافته و به شهادت ميرسيدند و بعد از آنها نوبت به خاندان بنيهاشم رسيد و آنها نيز شربت شهادت را نوشيدند.
امام حسين(عليه السلام) که يکه و تنها مانده بود، نگاهي به اجساد مطهر شهدا کرده و آنها را صدا ميکرد. حضرت براي وداع آخر به سوي خيمهها آمد، آنگاه در حالي که شمشيرش را از غلاف بيرون آورده بود در برابر دشمن قرار گرفت و جنگ نماياني کرد.
دشمن از هر طرف وي را محاصره نمود، ناگاه تيري سه شعبه به قلب مبارکش اصابت کرد و در حالي که يکصد و چند نشانه تير و نيزه بر پيکرش بود، نقش بر زمين گشت و روح مبارکش به ملکوت اعلي پيوست.
برگرفته از کتاب مدينه تا کربلا، همراه سيدالشهدا
نظر شما