«مقتل الحسین علیه السّلام»به قلم علامه «سیدعبدالرزاق مقرم»

خبرگزاری شبستان:کتاب «مقتل الحسین» به قلم علامه «سیدعبدالرزاق مقرم» درباره ی قیام امام حسین(ع) و زندگی و شهادت ایشان و وقایع پس از شهادت آن حضرت است که در تالیف آن از منابع مورد اعتماد استفاده شده است.

به گزارش خبرگزاری شبستان ، سید عبدالرّزاق بن محمد موسوی مُقّرّم مشهور به مقرم،عالم شیعه ی قرن چهاردهم هجری است. او از علمای معاصر عراق به‌شمار می‌رود که عمر علمی خود را در نجف سپری کرده است. وی در علوم عقلی و نقلی به درجات والای علم و دانش رسیده و از محضر بزرگان علم و ادب فیض برده است. او در اصول، فقه، حدیث، ادبیات، فلسفه، درایه و حکمت متبحّر و صاحب نظر بوده و مورد اعتماد و وثوق همه بوده است. مقرّم معتقد بود برای خدمت به اهل بیت(ع)، تنها گفتار و سخنرانی کافی نیست ؛ بلکه باید با نوشتن و انتشار سخنان، زندگینامه و فضایل آنان به آن‌ها خدمت کرده و روش زندگی و علوم آن‌ها را در جامعه نشر داد، بنابراین در این رابطه اقدام به تألیف نمود ، و «مقتل الحسین» یکی از آثار مشهور این عالم بزرگوار است که تا کنون بارها در ایران منتشر شده است.

مقرم در نگارش این کتاب از منابعی مورد اعتماد بهره جسته و با نگاهی نقادانه و فقهی قضایای مختلف را تحلیل و بررسی کرده است. در این کتاب پیرامون نهضت امام حسین (ع) به نحوی مناسب تحقیق انجام شده و واقعه ی کربلا به خوبی مورد بررسی قرار گرفته است. یکی از نکات قابل توجه در این مقتل پرداختن به مسائل کلامی و معرفتی و تاریخی واقعه ی کربلا می باشد. مقرم درنگارش این مقتل کوشیده  تا با توجه به مقاتل متعدد و گوناگون و نیز کتاب‌های تاریخی و حتی رجالی چون رجال شیخ طوسی که در آن به تعداد بسیاری از شهدای کربلا و یاران امام‌حسین(علیه السّلام) اشاره شده است و جمع‌بندی اطلاعات به‌دست آورده و تحلیل آنها به نتیجه‌گیری مناسبی دست یابد.

علامه مقرم در این مقتل ابتدا مقدمه ای درباره ی نهضت امام حسین(ع) ارائه می دهد و سپس به نقل داستان کربلا و حرکت امام معصوم از مدینه به سمت عراق و شهادت ایشان و اهل بیت گرامی آن حضرت می پردازد و در آخر نیزبه حوادث پس از شهادت امام پراخته است

در بخشی از مقتل الحسین که  نخستين خطبه امام (عليه السلام) در روز عاشورا آورده شده است، می خوانیم :

«امام (عليه السلام) پس از تنظيم صفوف لشكر خود، سوار بر اسب شد و مقدارى راه از خيمه ‏ها فاصله گرفت، آنگاه در مقابل لشكر عمر با صداى بلند و رسا به آنان چنين فرمود:

«ايها الناس! حرف مرا بشنويد، و در جنگ و خونريزى عجله مكنيد تا من وظيفه خود را كه موعظه و نصيحت شما است انجام دهم، و تا علت آمدنم را به اين سرزمين توضيح دهم، اگر به سخنم گوش داديد و عذر مرا پذيرفتند و با من از در انصاف و عدل وارد شديد معلوم مى ‏شود راه سعادت و خوشبختى را دريافته‏ اند و دليلى براى جنگ با من نخواهيد داشت، لكن اگر عذرم را بپذيرفتيد و از در انصاف و داد و با من وارد نشديد آنگاه مى‏ توانيد همه دست به دست هم بدهيد و بدون مهلت تصميم باطلتان را اجرا كنيد ولى در اين صورت ديگر امر بر شما مشتبه نمانده است، و پشتيبان من آن خدايى است كه قرآن را نازل كرده و يار و ياور نيكوكاران است.

چون سخن امام به اينجا رسيد، صداى گريه و شيون از بعضى زنان و اطفال كه صداى امام را مى ‏شنيدند بلند شد. لذا امام (عليه السلام) سخن خود را قطع كرد و به حضرت ابوالفضل و على اكبر دستور داد برويد زنها را ساكت كنيد، به خدا قسم هنوز گريه‏ هاى بسيارى در پيش دارند.

چون زنان و كودكان آرام شدند، امام (عليه السلام) دوباره شروع به سخن كرد و پس از حمد و سپاس خداى تعالى و درود بى پايان بر محمد و آلش، و بر فرشتگان و همه پيامبران چنين فرمود:

حمد و سپاس خداى را كه دنيا را محل فنا و زوال قرار داد، دنيا اهل خود را تغيير مى‏دهد و آنان را دگرگون مى ‏سازد، مغرور كسى است كه گول دنيا را بخورد و بدبخت كسى است كه شيفته و فريفته آن بشود، مردم! دنيا گولتان نزند كه هر كس با او اعتماد كند نا اميدش مى ‏سازد، و هر كس به او چشم طمع نزند بورزد مأيوس و نااميدش مى‏ كند، من شما را بر امرى مى‏ بينم هم پيمان شده‏ ايد كه خشم خدا را بر ضد خود برانگيخته ‏ايد، و به واسطه آن خداوند از شما اعراض كرده و غضبش را بر شما روا داشته و رحمتش را بر شما را حرام كرده است. چه نيكو پروردگارى است خداى ما، و چه بد بندگانى هستيد شما، شمایی كه به فرمان او اقرار كرده و به پيامبرش محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) ايمان آورديد و سپس براى كشتن اهل بيت و فرزندانش يورش برديد، شيطان بر شما مسلط شده است تا خداى بزرگ را فراموش كرده ‏ايد، ننگ بر شما و بر هدف شما، ما براى خدا آفريده شده‏ايم و به سوى او برمى گرديم.

پس از بيان فوق افزود: اينان مردمى هستند كه پس از ايمان به كفر گرائيدند (و چون بخود ستم كرده‏اند) از رحمت خدا دور باد اين قوم ستمگر.

قسمت سوم خطبه امام (عليه السلام) در روز عاشورا:

«اى مردم! به من بگوئيد من چه كسى هستم؟ آنگاه به خود آیيد و خويشتن را نكوهش كنيد، و ببينيد آيا كشتن و هتك حرمت من براى شما جايز است؟ مگر من پسر دختر پيغمبر شما نيستم؟ مگر من فرزند وصى و پسر عموى پيغمبر شما نيستم؟ مگر من پسر كسى نيستم كه او پيش از همه مسلمانان ايمان آورد؟ و پيش از همه، رسالت پيامبر را تصديق كرد؟

آيا حمزه سيد الشهداء، عموى پدر من نيست؟

آيا جعفر طيار عموى خود من نيست؟

مگر شما سخن پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) را درباره من و برادرم نشنيده ‏ايد كه فرمود: اين دو، سروران جوانان اهل بهشتند؟ اگر سخنان مرا تصديق مى ‏كنيد، اين ها همه حقند و كوچكترين خلاف واقعى، در آنها نيست، زيرا هنوز در طول عمر خود از آنروزى كه فهميده‏ ام خداوند بر دروغگويان غضب كرده و دروغ را به خودش برمى‏ گرداند، هرگز دروغ نگفته‏ ام.

و اگر گفتارم را باور نداريد، اينك هنوز برخى از صحابه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) در قيد حيات هستند، مى‏ توانيد از آنها بپرسيد، از جابر بن عبدالله انصارى، ابو سعيد خدرى، سهل بن سعد ساعدى، زيد بن ارقم، انس بن مالك از اينان بپرسيد اينها همه سخنان پيغمبر را درباره من و برادرم از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) شنيده‏اند و بدانيد همين يك جمله مى ‏تواند مانع شما گردد تا دست از كشتن و ريختن خون من برداريد.

اگر در گفتار پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) درباره من و برادرم شك داريد آيا در اين واقعيت هم شك داريد كه من فرزند دختر پيغمبر شمايم؟! به خدا قسم در تمام دنيا، نه در ميان شما، و نه در غير ميان شما از من، پيغمبر فرزندى ندارد، واى بر شما، آيا كسى را از شما كشته‏ ام كه در مقابل خون او مى ‏خواهيد مرا بكشيد؟ آيا مال كسى را حيف و ميل كرده‏ ام؟ يا ناراحتى بر كسى وارد ساخته ‏ام كه مى ‏خواهيد مجازاتم كنيد؟

در مقابل گفتار امام هم سكوت كردند و كسى جوابى نداشت، لذا امام به چند نفر از افراد ناشناس كه در لشكر عمر سعد بودند و برايش دعوتنامه نوشته بودند خطاب و فرمود:

اى شبث بن ربعى! و اى حجار بن ابجر و اى قيس بن اشعث و اى زيد بن حارث! مگر شما نبوديد براى من نامه نوشتيد كه: ميوه هايمان رسيده، و درختانمان سرسبز و خرم شده، در كوفه بر لشكريانى مجهز و آماده به خدمت وارد خواهى شد (در انتظار تو دقيقه شمارى مى‏ كنيم!)؟!

این افراد در برابر سخنان امام پاسخى جز انكار نداشتند و لذا گفتند:

ما چنين نامه‏ اى به تو ننوشته‏ ايم (فقالو: لم نفعل).

امام (عليه السلام) كه با انكار آنان روبه رو شد با تعجب و شگفتى فرمود:

سبحان الله، بلى والله لقد فعلتم عجبا! چگونه منكر مى‏ شويد به خدا قسم شما براى من نامه نوشتيد.

آنگاه فرمود: اگر هم اكنون از آمدنم ناخشنوديد بگذاريد به هر جايى از دنيا كه أمن و آرام باشد، بروم.

در اينجا قيس بن اشعث گفت: يا حسين! چرا با پسر عمويت بيعت نمى ‏كنى؟ با تو به دلخواهت رفتار خواهد كرد و كوچكترين ناراحتى متوجه تو نخواهد شد.

امام (عليه السلام) در جواب قيس فرمود: تو هم مثل برادرت هستى، مى‏ خواهى مردان بنى هاشم بيش از خون مسلم بن عقيل را از تو انتقام بگيرند؟ نه به خدا قسم، نه دست در دست آنان مى‏ گذارم و نه مانند بردگان از صحنه جنگ با دشمن فرار خواهم كرد. پس از آن آيه قرآن را كه داستان موسى را در برابر لجاجت فرعونيان نقل ميكند قرائت فرمود: انى عذت بربى و ربكم أن ترحمون... من به پروردگار خويش و پروردگار شما پناه مى ‏برم كه گفتار مرا قبول نمى‏ كنيد، پناه مى‏ برم به پروردگار خود و پروردگار شما از هر شخص متكبر و سركشى كه بروز ايمان نمى‏ آورد.....»

در بخشی دیگر از این مقتل آخرین دعا و مناجات امام حسین(ع) را می خوانیم:

« امام (عليه السلام) در آخرين لحظات حيات و زندگى، چشم هايش را باز كرد و به سوى آسمان متوجه شد و براى آخرين بار با پروردگار خود چنين راز و نياز كرد:

اى خدائى كه مقامت بس بلند، و قدرتت عظيم و غضبت شديد، تو كه از مخلوقات خود بى نيازى، و كبريائيت فراگير است، به آنچه بخواهى تواناییت رحمتت به بندگانت نزديك، وعده‏ات صادق، نعمت كامل و شامل، امتحانات زيبا، به بندگانت كه تو را بخواهند نزديك، و بر آنچه آفريده‏اى محيطى، هر كه را كه از در توبه درآيد پذيرائى، آنچه را كه اراده كنى توانائى، و آنچه را كه طلب كنى مى‏يابى، شاكرينت را شكرگزارى، يادكنندگانت را ياد آورى، من نيازمندانه تو را خوانم و فقيرانه بسويت روى آرم، و بيمناكانه به پيشگاهت ناله مى ‏كنم، و غمگينانه در برابرت مى ‏گريم، و ضعيفانه از تو مدد مى ‏جويم و خود را به تو واگذار مى‏ كنم كه بسنده ‏اى.

خداوندا! تو در ميان ما و اين مردم داورى كن، كه آنها درباره ما مكر و حيله كردند و دست از يارى ما برداشتند، در مورد ما عهد شكنى و خيانت كردند و ما را كه عترت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) و فرزندان حبيب تو محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) هستيم كشتند، پيامبرى كه تو او را به رسالت خويش برگزيدى، و امين وحى خود قرارش دادى، اى ارحم الراحمين در حوادث براى ما گشايش، و در گرفتاري ها برايمان رهايى عنايت فرما.

و در نهايت مناجات خود را با اين كلمات به پايان برد:

اى پروردگار! كه جز تو خدائى نيست در مقابل قضا و قدرت شكيبايم، اى فرياد رس دادخواهان كه جز تو مرا پروردگارى و معبودى نيست بر حكم و تقديرت صابر و شكيبايم، اى فرياد رس بي كسان! اى هميشه زنده بى پايان! اى زنده كننده مردگان! اى ثابت و برقرارى كه هر كسى را با كردارش مى‏ سنجى! ميان من و اين مردم حكم كن كه تو بهترين حكم كنندگانى..»

مقتل مقرم را «مرتضی فهیم کرمانی» ترجمه کرده و انتشارات «سیدالشهداء»  آن را  منتشر کرده است.

 

کد خبر 495136

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha