به گزارش خبرنگار کتاب شبستان ،کتاب «غواص ها بوی نعنا می دهند» شرح دلاوری های 72 غواص عملیات کربلای 4 است . عملیاتی که کم از کربلا نداشت؛ کربلای اروند جایی است که لشکر« انصار حسین » حماسه افریدند.«غواص ها بوی نعنا می دهند» روایت مردانی است که دلهایی به وسعت دریا داشتند ، دلاورمردانی که از ژرفای آب به بلندای آسمان پر کشیدند. این کتاب مشتمل بر ۲۰ داستان جداگانه است که از یک سو ۲۰ داستان مستقل هستند و از سوی دیگر در کنار هم معنایی وسیعتر پیدا میکنند و روایت آن بر اساس خاطرات بازماندگان حادثه و شاهدان عيني در قالب داستان است که توسط سردار «حميد حسام» به رشته ی تحریر در آمده است.
در قسمتی از این کتاب می خوانیم :
« هاشم دنبال سر گمشده می گشت و من مات و مبهوت آن کمر خم شده از سجده بودم که یکدفعه بوی جزیره مجنون را شنیدم و صدای فریادها و شلیک ها و رسیدم به آن گشت رویایی و آن آخرین شناسایی قبل از عملیات و حمیدینور را دیدم که کنار جاده خاکی افتاده تو دام عراقیها و نگهبان عراقی نزدیکش می شود و او به حال سجده می رود و نگهبان پا روی کمرش میگذارد و میگذرد. میبینمش که از تیررس دور میشود و به من میگوید: محسن! من از سجده برات رهایی گرفتهام.
و میبینمش که از آن به بعد سجدههای طولانیاش زبانزد همه میشود و بچهها را میبینم که کم کم زیاد میشوند و میآیند دورمان حلقه میزنند و به حمیدی نور خیره می شوند. هیچ کس حرف نمی زند. حتی نمیپرسیدند او کی می تواند باشد. همه ساکت بودیم، جز یک نفر، که فریاد زد: یک سر این جاست ... بیایید این جا! دویدم طرف صدا و سر را دیدم و چشمهای حمیدی نور را که به آسمان نگاه میکرد.
سر کنار یک بوته نعنا آرام گرفته بود.
و ما هنوز همان هفتاد و دو نفر بودیم....»
«حمید حسام» در سال ۱۳۴۰در" همدان" متولد شد. وی فارغالتحصیل کارشناسی ارشد ادبیات فارسی دانشگاه تهران است که با آغاز جنگ تحمیلی به زادگاه خود برگشته و سپس به جبهه میرود. سردار حسام اکثر اوقات خود را در جبهه سپری کرده است و بعد از کارهای مختلف در جبهه همانند آرپیچی زنی، در دیدهبانی مشغول به کار میشود و به عنوان دیدهبان لشکر انصارالحسین (ع) استان همدان انتخاب شد. وی در هشت سال دفاع مقدس حضور فعالی داشته و اکنون یکی از جانبازان پرافتخار کشورمان محسوب میشود و مؤلف بیش از ۱۴ عنوان کتاب در حوزه دفاع مقدس نظیر خاطرات شفاهی، داستان کوتاه و داستان است.گفتنی است که کتاب «غواص ها بوی نعنا می دهند» برای اولین بار در سال ۱۳۷۸از سوی نشر «صریر» منتشر شد.
« خاک ها ی نرم کوشک»
کتاب«خاک های نرم کوشک» روایتی است از جنگ تحمیلی و زندگی شهید برومند ایران و اسلام «حاج عبدالحسین برونسی»، این کتاب گوشه ای از زندگی سراسر شگفتی و حماسه ی سردار« برونسی» از زبان خانواده و دوستان و همرزمان این شهید بزرگوار به تصویر می کشد. کتاب حاضر که توسط«سعید عاکف» نگارش شده است تا کنون به زبان های عربی و اردو و انگلیسی نیز ترجمه شده است.
سردار شهید« عبدالحسین برونسی»در سال ۱۳۲۱ در روستای«گلبوی کدکن» از توابع تربت حیدریه قدم به عرصه ی هستی نهاد. نام زیبنده اش گویی از از لحظاتی نشأت می گرفت که در فرمایش "الست بربکم" مردانه و بی هیچ نفاقی ندا در داد«بلی»؛ عبدالحسین.
او پس از انقلاب به سپاه پیوست و در آغاز جنگ راهی جبهه شد. وی در این دوران مسئولیتهای مختلفی داشت که در آخرین آن فرماندهی تیپ ۱۸ جوادالائمه علیهالسلام بود، ایشان سرانجام در ۲۳ اسفند ۱۳۶۳ در جریان عملیات بدر به شهادت رسید و پیکر پاکش در منطقه عملیات بر جای ماند. سالها بعد در جریان تفحص شهدا پیکر ایشان شناسایی و در تاریخ هفدهم اردیبهشت ۱۳۹۰ در سالروز شهادت حضرت زهرا (س) در بهشت رضا(ع) در مشهد مقدس به خاک سپرده شد.
شهید برونسی در بخشی از وصیت نامه ی خود آورده است:
« فرزندان عزیزم، از قرآن مدد بجویید و از قرآن سرمشق بگیرید تا به گمراهی کشیده نشوید، این هدف قرآن است و این هدف همه انبیاء خداست. من که این آیات را برای شما میخوانم از صمیم قلب میخوانم. چند شب دیگر به طرف دشمن روانه میشوم و اگر برنگشتم امیدوارم که شما به قرآن بپیوندید و به این وصیتهایی که من کردم عمل کنید و من هنوز هم صحبت دارم. باید به شما تذکر بدهم. ای فرزندانم، باز شما را به قرآن توصیه میکنم، هیچ راهی بهتر از راه قرآن نیست.»
رهبر معظم انقلاب درباره ی این کتاب می فرماید:
«الان چند سالی است که کتاب هایی درباره سرداران و فرماندهان باب شده و می نویسند، بنده هم مشتری این کتاب ها هستم و می خوانم؛ بعضی از این ها را من خودم از نزدیک می شناختم؛ آنچه درباره شان نوشته شده، روایت های ساده و بسیار تکان دهنده است . این هم حالا آدم می تواند کم و بیش تشخیص بدهد که کدام مبالغه آمیز است و کدام صادقانه است. آدم می بیند برخی از این شخصیت های برجسته، حتی در لباس یک کارگر به میدان جنگ آمده اند، این اوستاعبدالحسین برونسی، قبل از انقلاب یک بنَا بود و با بنده هم مرتبط بود؛ شرح حالش را نوشته اند، من توصیه می کنم و واقعا دوست می دارم شما ها بخوانید؛ اسم این کتاب "خاک های نرم کوشک" است؛ قشنگ هم نوشته شده است…»
در بخشی از کتاب از زبان همسر شهید برونسی می خوانیم:
« سال ۱۳۴۷ بود ، روزهای اول ازدواج شیرینی خاص خودش را داشت. هرچه بیشتر از زندگی مشترکمان می گذشت با اخلاق و روحیه ی او بیشتر آشنا می شدم. کم کم می فهمیدم چرا با من ازدواج کرده؛ پدرم روحانی بود و او هم به دنبال خانواده ی مذهبی می گشته.همان اول ازدواج رساله ی امام را داشت ، رساله اش هم با رساله های دیگری که دیده بودم فرق داشت. عکس امام روی جلدش بود ، اگر می گرفتند مجازات سنگینی داشت....»
نظر شما