خبرگزاری شبستان: قبايل عرب در ايام جاهليت، دائماً با يكديگر در اختلاف بودند و بر هيچ رأي واحدي متفق نمي شدند و دشمني و كينه توزي چهره ي اين عصر را سياه كرده بود. اكنون نيز ما در عصر جاهليت دوم، شاهد اختلاف مسلمانان در ميان خويش هستيم. حاكمان كشورهاي عربي در هيچ موضوعي با هم اتفاق نظر ندارند، به گونه اي كه يكي از بزرگان عرب از اين وضعيت ناگوار اين گونه تعبير مي نمايد، اعراب بر اين موضوع توافق نموده اند كه بر سر هيچ موضوعي توافق نكنند.
باب دوم
مظاهر وجود جاهليت دوم در آخرالزمان
مظاهر و نمونه هاي وجود جاهليت دوم در آخرالزمان را مي توان از محورهاي متعدد، مانند شرايط اجتماعي، سياسي و اقتصادي مورد بررسي قرار داد، كه به خواست خداوند تعالي به آنها مي پردازيم.
مبحث اول: محور اجتماعي
شرايط اجتماعي كه هم اكنون جوامع ما در آن زندگي مي كنند، به اعمال و مظاهر جاهليت كه اقوام جاهلي صدر اسلام بر آن ممارست داشتند، با همه ي اشكال و انواع آن آميخته شده است و وجود اين عادات و تقليد اجتماعي سلبي در اين زمان، بر وجود جاهليت دوم، قبل از قيام حضرت مهدي(ع) تأكيد مي نمايد.
خطر اول: تعصب قبيله اي
همان طور كه مي دانيم جامعه ي ما در زمان رسول خدا(ص) براساس قبيله اي اداره مي شد و حكومت و حكم فرمايي از آن قبيله ها بود و فرد سهمي در اجتماع جز حركت در ركاب عشيره و دنباله روي از آن نداشت و از قدرت ابراز عقيده ي مخالف در برابر قبيله و عشيره ي خود، برخوردار نبود و از اين فراتر فرد نسبت به قبيله ي خود تعصب داشت و به آن تكيه مي كرد و اين موضوع حتي در صورتي كه مي دانست آنها بر خطا هستند نيز محقق بود و همين پديده در آن دوران، سبب گسترش ظلم و فساد مي گرديد.
اكنون ما با كمال تأسف در بطن سنت هايي كه ياد شد، قرار داريم؛ چرا كه مجدداً تعصب قبيله اي در قالب ياري و نصرت افراد هر قبيله نسبت به قبيله ي خود، به طور تام ولو به باطل بازگشته است.
از نمونه هاي بارز اين واقعيت، تكيه و اعتماد انسان به فردي از افراد قبيله ي خود و ياري نمودن او براي ستمگري و دشمني و گناه است. از علي بن ابراهيم، از پدرش، از نوفلي، از سكوني، از ابي عبدالله، امام صادق(ع) نقل شده كه فرمودند: "رسول خدا(ص) فرمود: "هر كس در قلبش ذره اي از عصبيت داشته باشد، خداوند او را در روز بازپسين با اعراب جاهليت محشور خواهد نمود"(34).
در روايت ديگر مي فرمايند: "هر كس تعصب ورزد، خداوند روز قيامت او را با اعراب جاهلي محشور مي گرداند." (35)
معناي اين احاديث اين است كه هر كس به هر جهت قبيله اي، سياسي، علمي و ديني تعصب بورزد، روز قيامت با اعراب جاهليت محشور خواهد شد. اين نوع تعصب در ميان مردم روزگار ما، آنقدر آشكار و عيان گرديده كه حتي به دانشمندان و فراگيرندگان دانش نيز سرايت كرده است، به گونه اي كه مشاهده مي گردد اين افراد نسبت به زعماي خود، حتي با وجود مشاهده ي خطا در آنان، تعصب نشان مي دهند و بدين گونه دانسته يا ندانسته در سلك مصداقي از مصاديق اعراب جاهلي در مي آيند.
مظهر دوم: افتخار به نسب
افتخار به حسب و نسب و حميّت و نخوت جاهلي از بارزترين نمونه هاي جاهليت در زمان فعلي ما مي باشد. قبايل عربي جاهليت اول، به طور پيوسته به حساب حقّ و هدايت و تقوا، به حسب و نسب خود افتخار مي كردند و حميّت در ميان آنان بسيار رايج بود و اين موضوع در جاهليت دوم نيز به عينه تحقق يافته است؛ چرا كه هم اكنون شاهد فضل فروشي و تفاخر به عشيره و خانواده به حساب دين مي باشيم و فراتر از آن نظاره گر طعنه زدن به نسب فلان شخص و فلان قبيله و كاستن از شأن آن، در نتيجه ي چنين نگرش هايي نيز مي باشيم.
روايات شريف با تأكيد بر وجود چنين پديده اي در آخرالزمان؛ يعني خاستگاه جاهليت دوم وارد شده اند و ما را از عواقب انجام چنين اعمالي بر حذر مي دارند.
از محمد بن حمران، از پدرش، از ابي جعفر، امام باقر(ع) نقل شده كه فرمودند:
"سه چيز از اعمال جاهليت است، فخر به نسب و طعنه زدن به نسب ها... " (36)
"قرآن » نيز بر اين موضوع اشاره دارد كه بنياد كرامت، فقط تقوا است:
"إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ (37)؛
همانا گرامي ترين شما در نزد خداوند باتقواترين شماست".
و در حديث شريف آمده است كه: "هيچ عربي را بر غير عرب برتري نيست، مگر به وسيله ي تقوا" (38).
خداوند سبحان اين امور را به وسيله ي اسلام از بين برد. از امام باقر(ع) روايت شده كه فرمودند:
"رسول خدا(ص) در روز فتح مكه بر بالاي منبر رفتند و فرمودند: "اي مردم خداوند تعالي نخوت جاهليت و فخرفروشي به پدران را از شما زدود. بدانيد كه شما از آدم هستيد و آدم از گل بود، بدانيد كه بهترين بندگان خدا، بنده اي است كه بداند تربيت باب پدر نيست، بلكه زباني گوياست و اين دانايي موجب تقواي او گردد، بنابراين هر كس در عمل كوتاهي كند، حسب او را سود مي بخشند..." (39).
نيز بايد بدانيد كه آفت حسب، افتخار است. در اين باره رسول اكرم(ص) در وصيت خويش به امام علي(ع) مي فرمايند: "اي علي آفت حسب، افتخار است"، سپس فرمودند: "اي علي خداوند به وسيله اسلام، نخوت جاهليت و فخرفروشي به پدران را از ميان بردند، بدان كه مردم از نسل آدمند و آدم از خاك است."(40)
مظهر سوم: زنده به گور كردن دختران
يكي از رسوم راسخ در عصر جاهليت اول، زنده به گور كردن دختران بود و هنگامي كه همسر مردي، فرزند دختر مي زاييد، قيامت مرد برپا مي شد، مبادرت به گرفتن دختر از مادر مي نمود و به خارج شهر مي برد و او را زنده دفن مي كرد و با افتخار به اين عمل عاري از مهرباني و انسانيت، به نزد خانواده ي خود بازمي گشت و اگر كسي از اين كار سر باز مي زد، در ميان عشيره و قوم خود تحقير مي گرديد.(41)
در حالي كه خداوند در "قرآن كريم" با دو آيه "وَ إِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ- بِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ (42)؛ و هنگامي كه از دختر زنده به گور شده سؤال شود، به كدامين گناه كشته شد." اين عمل را مذمّت و از آن نهي نموده است. سبب كشتن دختران توسط اعراب جاهلي عار و ننگ و ديگر ترديدهاي واهي، مانند اسير شدن و به ممالك ديگر انتقال پيدا كردن بود.
از ابي خديجه نقل شده است كه به امام صادق(ع) عرض كردم:
اي اباعبدالله زمان وقوع اين رويداد كي بوده است؟ فرمودند: "اين موضوع در زمان جاهليت بوده است. آنها دختران خود را از ترس اينكه مبادا به دست دشمن اسير شوند و براي آنان فرزند به دنيا آورند، زنده به گور مي كردند."(43)
شايسته است در اينجا اشاره نماييم اعمالي كه در اين باره در آن عصر، چه قبل و چه بعد از اسلام واقع شد، داراي مصاديقي در عصر شريف امام مهدي(ع) با كمي اختلاف خواهد بود.
موؤودة (دختر زنده به گور) در آن زمان زني بود، كه مورد ستم واقع شده و زنده به گور مي شد، اما نه تنها در خاك، بلكه در خانه ي پدرش هم وضعيت بهتري نداشت. اين وضعيتي بود كه به طور گسترده در جوامع آن روز، به خصوص در ميان نوادگان قريش شايع بود، بدين گونه كه بزرگان بني هاشم دخترانشان را جز به بزرگ زادگان تزويج نمي كردند. مردان بزرگ زاده از ازدواج با دخترعموهاي خود، خودداري مي ورزيدند.
به همين گونه، بزرگان از دادن دختر به كساني كه از بزرگان قريش نبودند، امتناع مي ورزيدند كه همين امر موجب مجرد ماندن زنان مي گشت. مصيب بارتر اينكه، بعضي از بزرگان قريش از تزويج كردن دختران، حتي به بزرگان قريش در صورتي كه منتسب به نفس البيت كه پدر دختر به آن منتسب بود، حذر مي كردند؛ زيرا دختران فقط بايد با پسرعموهاي خود ازدواج مي كردند و نه غيره و اگر چنين چيزي ميسر نمي گرديد، مجرد باقي مي ماندند. اين مصداق بارز كشتن زنان و كشتن مفاهيم حيات در آنان بود؛ چرا كه بسياري از آنان، مرگ را بر باقي ماندن در خانه هاي پدرانشان، همچون خدمتكار ترجيح مي دادند.
اين موضوع فقط به بزرگان قريش محدود نمي گشت، بلكه شامل ديگر خانواده هاي صاحب شأن نيز مي گرديد. خانواده هايي كه به طور كل از شوهر دادن دخترانشان، مگر به افرادي از خانواده هاي داراي مقام و منزلت اجتماعي و اصل و نسب برجسته، خودداري مي كردند.
علت و سبب موجود در وراي افعال و اعمال اين خانواده ها، تعصب و افتخار به نسب بوده است، كه از وصلت با كساني كه جايگاه اجتماعي و مادي پايين تري داشتند، خودداري مي كردند. چنين چيزي همان طور كه در ماجراي جوبير رخ داد، مورد نهي رسول خدا(ص) قرار گرفته است. جوبير به نزد رسول خدا(ص) رفت و اظهارداشت: كدام زن حاضر به پذيرش من مي باشد؟ رسول خدا(ص) به او فرمودند: "خداوند به وسيله ي اسلام هر آنچه را كه در جاهليت شريف بود، بي ارزش نمود و آنچه را بي ارزش بود، شرافت بخشيد..." (44).
مظهر چهارم: حسادت و كينه
قطعاً حسادت، كينه و تندخويي و نيز قطع رحم و عدم احترام به بزرگتر و شفقت به كوچكتر و ديگر كينه توزي هايي كه منجر به لشكركشي ها و منازعات مي شود، از جمله اسباب ضعف جوامع و جدايي آنها و تبديل آنها به طعمه اي سهل براي دشمنان مي باشد و از اين رو اين گونه اعمال و رفتار از سوي شارع، مقدس گرديده است. در روايات وارد شده از سوي اهل بيت(ع) آمده است كه: "بر حذر باشيد از حسادت ورزيدن و كينه توزي نسبت به يكديگر كه از اعمال جاهليت است."(45)
در چنين حسادتي هر مورد حسدي، مورد نفرت نيز قرار مي گيرد و انسان را به سوي بغض و كينه نيز رهنمون مي گردد و بر اين اساس اهل بيت(ع) و شيعيان را به دست كشيدن از ستم و قساوت قلب و ترغيب به رحمت و احترام به كهنسالان براي حفظ جامعه ي اسلامي به وسيله ي توازن و اعتصام سفارش نموده اند:
"بايد خردسالان شما به بزرگترها تأسي بجويند و بزرگان شما به كوچك ترها رحم و شفقت داشته باشند و همچون تندخويان جاهليت نباشيد كه نه در دين تفقّه و نه درباره ي خدا تعقل مي كردند."(46)
دليل بر وجود مظاهر جاهليت در اين زمان، اين است كه اهل بيت(ع) از وقوع چنين اعمالي در آخرالزمان خبر داده اند و آن را از نشانه هاي ظهور مقدس حضرت مهدي(ع) برشمرده اند: "همسايه به همسايه اش ستم روا مي دارد و قطع رحم مي نمايد و رحمت و شفقت بزرگان از بين مي رود و حياي كوچكترها كاستي مي پذيرد."(47)
مظهر پنجم: غضب
غضب مظهري از مظاهر جاهليت است؛ زيرا انسان را از جاهليت طبيعي و فطري خارج كرده و چون پرده اي بر روي قلب و عقل آويخته مي گردد و بر اساس هواي نفس در عقل انسان تصرف مي كند تا جايي كه حتي اگر شخصي را به قتل برساند، اندوهگين نمي گردد. از اين جهت غضب مورد نهي شارع قرار گرفته و اين عمل از افعال جاهليت قلمداد شده است. از ناحيه ي ائمه ي معصومان(ع) وارد شده است كه:
"هر كس غضب نمايد، خداوند روز قيامت او را با اعراب جاهليت محشور مي گرداند." (48)
علت اين امر اين است كه اعراب جاهليت تندخو و غليظ و داراي طبعي خشن بودند كه وجه تمايز آن تندي و غضب بود و جز قدرت و استيلاجويي، چيزي درك نمي كردند، در نتيجه براي هر چيزي غضب مي كردند و غضب آنها را از حق خارج و وارد باطل مي كرد.
در عصر كنوني ما، يعني جاهليت دومي كه ما در آن به سر مي بريم، غضب تبديل به سنت و خوي مشخصي گرديده، تا جايي كه مرد به خاطر جزيي ترين دلايل خشمگين مي شود و در لحظه ي خشم از به كارگيري قدرت و نيرو بدون توجه به دلايل و نتايج خودداري نمي كند.
مظهر ششم: تبرّج (خودآرايي زنان براي مردان غريبه)
خودآرايي زنان در جاهليت دوم، متناسب تبرّج زنان در جاهليت اول است و "قرآن كريم" زنان را از اين عمل ناروا نهي نموده است:
"وَ لاَ تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَى(49)؛
و خود را مانند خودآرايي زنان در عصر جاهليت اول نياراييد."
در سطور گذشته، آياتي از قرآن كريم دليل بر وجود جاهليت دوم در آخرالزمان و امر نمودن به زنان به اينكه عفت و پاكدامني و وقار خود را حفظ نمايند و زينت خود را مانند خودآرايي زنان جاهليت اول به غير حق آشكار نكنند، تقديم داشتيم.
امروزه هيچ حرجي از مظاهر خودآرايي و دنباله روي از غرب و تبليغات و افكار مبتذلي كه ظاهر آن رعايت حقوق زن و موضوعات مرتبط با آن است، وجود ندارد. بايد بدانيم شرايطي كه هم اكنون زنان جوامع ما در آن قرار دارند، از نشانه هاي نزديكي قيام مقدس صاحب عصر و زمان(ع) محسوب مي گردد.
مظهر هفتم: قسم خوردن به غير خدا
در عصر جاهليت اول، يكي از چيزهايي كه بسيار مرسوم بود، قسم خوردن به پدر بود و اين پديده اي است كه امروزه در جوامع ما بسيار شايع و رايج است. از زراره از امام باقر(ع) روايت شده كه فرمودند: "از جمله كلام اهل جاهليت "نه به جان پدرت" و "بله به جان پدرت" بود و از سوي خداوند امر شدند كه به جاي آن بگويند "نه به خدا قسم" و "بله به خدا قسم"(50).
مظهر هشتم: خوردن در نزد اهل مصيبت
از امراض اجتماعي خطير و از احكام جاهليت كه ما امروز به آن ممارست داريم، طعام خوردن در نزد اهل مصيبت يا همان مجلس موسوم به فاتحه است و همه ي اينها سبب تفاخر و رخ كشيدن حسب و نسب مي باشد و عجيب اين است كه رجال ديني و مؤمنان نيز در اين گونه مجالس مي نشينند و از طعام آن مجلس مي خورند. امام صادق(ع) در اين باره مي فرمايند: « غذا خوردن در نزد اهل مصيبت، از اعمال جاهليت است و آنچه سنت است، غذا فرستادن براي اهل مصيبت است، همان طور كه پيامبراكرم(ص) در مورد آل جعفر بن ابي طالب(ع) در هنگامي كه خبر فوت او را شنيدند، انجام دادند." (51)
برگزاري اين گونه مجالس براي افرادي كه در رفاه مالي هستند، از باب تفاخر و مباهات است، براي فقرا و ضعيفان سبب عذاب و سختي است؛ زيرا توانايي پرداخت مخارج آن را ندارند و به خاطر مراعات عرف و رسم جامعه از روي اضطرار اين گونه مجالس فاتحه را برپا مي نمايند، كه ممكن است براي برپايي آن مجبور به گرفتن قرض هم بشوند.
مظهر نهم: تحيّت اهل جاهليت
اهل جاهليت براي تحيّت فرستادن به افراد، از عبارت صبح بخير و عصر بخير و از اين قبيل عبارات استفاده مي كردند، در حالي كه در روايات وارد شده از ناحيه ي اهل بيت(ع)، اين گونه آمده است كه:
هنگامي كه اصحاب پيامبر(ص) به نزد وي مي آمدند، مي گفتند: صبح بخير يا عصر بخير، در حالي كه اين از تحيّت هاي اهل جاهليت بوده است.
آنگاه خداوند اين آيه را نازل فرمود:
"وَ إِذَا جَاءُوکَ حَيَّوْکَ بِمَا لَمْ يُحَيِّکَ بِهِ اللَّهُ(52)؛
هنگامي كه به نزد تو مي آيند به گونه اي تو را تحيّت مي گويند كه خدا نگفته است."
آنگاه رسول خدا(ص) به آنان گفت: « خداوند به جاي اين تحيّت، تحيّتي بهتر براي ما آورد و آن تحيّت اهل بهشت؛ يعني"السلام عليك » است."(53)
در حال حاضر ما به تحيّت جاهليت بازگشته ايم و شبيه گفته ي آنان را كه صباح الخير و مساءالخير است، به جاي تحيّت السلام كه السلام عليك است، به كار مي بريم. اگر كار به همين جا ختم مي شد، پذيرفتن آن ساده تر بود، اما موضوع از اين حد نيز تجاوز كرده و به وام گرفتن اصطلاحات بيگانه توسط بعضي از افراد، به خصوص جوانان، براي ابراز تحيّت شده و تحيّت اسلامي در بوته ي فراموشي قرار گرفته است.
مظهر دهم: خون خواهي
خون خواهي در زمان جاهليت، غالباً بدون هيچ توجيه منطقي يا رضايت خداوند صورت مي پذيرفت و در آن زمان چنين پديده اي بسيار گسترده بود و قبيله ها، برخي بر برخي ديگر مي شوريدند و آتش آن دامان بسياري از مردم بي گناه را نيز مي گرفت.
در آن زمان قبايل دائماً به خون خواهي افتخار مي كردند و هر كس را كه از خون خواهي خودداري مي كرد، نكوهش مي نمودند.
سخن اين شاعر در همين رابطه است:
طلب خون نمي كند مگر ابن ذي يزن (54)
كه در دريا ماجراهايي براي دشمنان ايجاد كرد
و نيز شاعري ديگر مي گويد:
آنگاه كه خون خواهي مي كني بايد قطع كني حتي آبشخورها را
در طلب غارت و خون
اگر از اين كار خودداري كني، خداي بلندمرتبه را خوار
و مقام خود در ميان خاندان و همسايگان را از دست مي دهي
همين خون خواهي ها، سبب بسياري از مشاجرات و منازعات در ميان قبايل مي گرديد و آنان را به سوي فتنه ها و جنگ هايي كه خشك و تر را با هم مي سوزاند، سوق مي داد.
از جمله ي اين اقدامات خون خواهانه، اقدام ابوسفيان در بيرون آوردن زنان در روز يكشنبه به همراه لشكر، براي برانگيختن حسّ خون خواهي قريش بود. (55)
هنگامي كه اسلام پا به عرصه ي وجود گذاشت حدودي را به منظور حفظ خون و آبروي مسلمانان براي اين كار تعيين نمود و آن اين بود كه حقّ قصاص را تنها براي وليّ مقتول دانست و نه براي فردي ديگر. خداوند متعال در« قرآن كريم » مي گويد: « وَ کَتَبْنَا عَلَيْهِمْ فِيهَا أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَ الْعَيْنَ بِالْعَيْنِ وَ الْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَ الْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَ السِّنَّ بِالسِّنِّ وَ الْجُرُوحَ قِصَاصٌ فَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ کَفَّارَةٌ لَهُ وَ مَنْ لَمْ يَحْکُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ (56)؛
اين گونه مقدر نموديم كه نفس در برابر نفس و چشم در برابر چشم و بيني در برابر بيني و گوش در برابر گوش و دندان در برابر دندان و جراحتي به اندازه ي متناسب قصاص شود و هر كس گذشت نمايد، كفاره ي گناهان او محسوب مي گردد و هر كس به آنچه خداوند نازل كرده حكم نكند از ستمگران است. »
ما در حال حاضر و در سايه ي جاهليت دوم، شاهد شيوع آشكار خون خواهي به غير آنچه خدا به آن حكم كرده است، مي باشيم؛ در حالي كه همان طور كه ديديم، قرآن كريم اقدام كننده به آن را ستمگر معرفي مي نمايد؛ زيرا خاندان مقتول به جز قاتل ديگران را نيز مورد تعدّي قرار مي داد و گاه مي شد كه در فقدان قاتل اصلي، به جاي او، پدر و برادر و ديگر افراد منتسب به او را به قتل مي رساندند، كه اين از مظاهر زمان جاهليت است.
مظهر يازدهم: نياحة (نوحه سرايي افراطي)
در زمان جاهليت يك نوع نوحه گرايي افراطي براي مردگان شايع بود. از رسول خدا (ص) نقل شده كه فرمودند:
"نياحة از اعمال جاهليت است." (57)
اميرالمؤمنين(ع) به بعضي از آنچه رسول خدا(ص) از آن نهي كرده، اشاره نموده و مي فرمايند: "ايشان از نياحة و گوش فرا دادن به آن نهي فرمودند."(58)
علت نهي از اين عمل اين است كه شخص نوحه گر از حدّ معقول صبر و رضا به قضاي خداوند تجاوز كرده و به بي تابي و خشم گرفتن بر خواست خداوند متعال جلّ جلاله روي مي آورد و نيز گاهي از روي محبت با طمع به مال متوفي، اعمال و افعالي را به او نسبت مي دهد كه صحّت ندارد و از حدّ او فراتر است. اگر نوحه گرايي به حق باشد و شخص نوحه گر صادقانه سخن بگويد و نوحه گري نمايد، اشكالي در آن نيست.
از امام صادق(ع) نقل شده است كه فرمودند:
"هيچ اشكالي در نوحه گري صادقانه كه براي آن مزدي هم پرداخت شود، نيست" (59).
از ايشان در مورد اجرت شخص نوحه گر سؤال شد، فرمودند:
"اشكالي در آن نيست؛ زيرا براي رسول خدا(ص) نيز نوحه گري مي شد." (60)
رواياتي از اهل بيت(ع) كه دليل بر وجود نياحة در جاهل دوم است و ما امروزه با آن زندگي مي كنيم، نقل شده اند؛ دليل اين امر سخن رسول خدا(ص) است، كه فرمودند:
"سه چيز از اعمال جاهليت است و مردم تا روز قيامت به آن مبتلا خواهند بود... و نوحه گري بر مردگان كه اين نيز از ادّله وجود جاهليت دوم است." (61)
مظهر دوازدهم: شرب خمر
اعراب در زمان جاهليت، آشكارا و بدون هيچ مانع اخلاقي يا ديني شراب مي نوشيدند و اين موضوع حتي در "مكه" نيز شايع بود. سخن شاعر نيز در همين باره است. (62)
هنگامي كه قبيله ي خراعه در قديم افتخار مي كرد
ما فخر او را در نوشيدن شراب يافتيم
كعبه ي خداوند رحمان را آشكارا فروختند
به مشك شرابي، آنگاه كه از فخر كردن نااميد شدند
قطعاً خداوند جلّ جلاله به سبب گناه بزرگي كه در شراب بود، آن را حرام نمود. خداوند در "قرآن كريم" مي فرمايد:
"يَسْأَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ قُلْ فِيهِمَا إِثْمٌ کَبِيرٌ (63)؛
از تو درباره ي شراب و قمار سؤال مي كنند، بگو در آن دو گناهي بسيار بزرگ نهفته است."
اين آيه، هم بر حرمت شراب و هم قمار دلالت مي كند؛ زيرا در آن اثم (گناه) وجود دارد و خداوند اثم را حرام كرده است:
"قُلْ إِنَّمَا حَرَّمَ رَبِّيَ الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَ مَا بَطَنَ وَ الْإِثْمَ (64)؛
بگو چنين است و جز اين نيست كه پروردگار من فواحش آشكار و پنهان و اثم را حرام كرده است."
اين آيه ازجمله آياتي است كه دلالت بر تحريم خمر دارد. (65)
در روزگار ما جاهليّت دوباره بازگشته تا جايي كه مردم مي بينند و مي شنوند كه مسلمانان شما شراب مي نوشند؛ بلكه آشكارا مبادرت به ارتكاب اين گناه مي نمايند و هيچ گونه پنهان كاري نسبت به نوشيدن آن روا نمي دارند. اين از نشانه هاي آخرالزمان است. در اين باره روايتي از رسول اكرم(ص) نقل شده كه مي فرمايند:
"در آخرالزمان بساط علم برچيده مي گردد و جهل آشكار مي شود و شراب نوشيده مي شود..." (66).
در روايتي ديگر از ايشان نقل شده كه فرمودند:
"ديدم شراب بدون هيچ گونه مانعي آشكارا به فروش مي رسد."(67)
گفته شده است كه شرب خمر از نشانه هاي آخرالزمان است و اين كار تا حدّي بالا مي گيرد كه مرد هر آنچه را در تملك دارد، فروخته و صرف نوشيدن شراب مي نمايد، همان گونه كه در "انجيل" آمده است:
"دختر را براي شُرب خمر فروختند." (68)
رسول خدا(ص) مبادرت كنندگان به چنين اعمالي را در طيّ حديثي لعن فرموده اند: "زماني بر مردم مي آيد كه خمر را حلال مي شمارند، لعنت خداوند و ملائكه ي او و همه ي مردم بر آنان باد"(69).
در روايت ديگري مي فرمايند:
"گروهي از امت من خمر مي نوشند و نام ديگري بر آن مي گذارند." (70)
هم اكنون ما در جوامع خود شاهد اين هستيم كه بر خمر، اسامي مختلف ديگري همچون آب انگور و ديگر نام هاي معروف را مي گذارند، گويا در روزگار ما عدم نام گذاري شراب به خمر، از كارهاي معروف است.
مظهر سيزدهم: ميسر(قمار)
در روايات شريف وارد شده از ناحيه ي معصومان(ع)، شطرنج و تخته نرد و هر نوع قمار از مصاديق ميسر برشمرده شده است و همه ي اين اعمال از كارهاي شايع زمان جاهليت بوده و "قرآن كريم" به صراحت آن را در اين آيه حرام كرده است:
"يَسْأَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَيْسِرِ قُلْ فِيهِمَا إِثْمٌ کَبِيرٌ (71)؛
از تو درباره ي خمر و ميسر مي پرسند، بگو در آنها گناهي بزرگ نهفته است."
باري تعالي به سبب وجود گناه و فساد در خمر و ميسر، آنها را حرام نموده است. در روزگار فعلي ما كه همان عصر جاهليت دوم است، قمار دوباره بازگشته و براي آن مكان ها و جايگاه هاي خاصي در منظر عام در نظر گرفته شده است و اين از نشانه هاي آخرالزمان است. از رسول خدا(ص) روايت شده است كه فرمودند: « من آشكار شدن قمار را مشاهده كردم..."(72).
مصيب بارتر و تلخ تر از آشكار شدن قمار، چيزي است كه در حديثي از قول رسول اكرم(ص) بيان شده است. ايشان فرمودند:
"ديدم كه اموال ذوي القربي به باطل و لغو تقسيم گشته و صرف قمار و نوشيدن مسكرات مي گرديد."(73)
بديهي است كه اموال ذوي القربي همان خمس است.
در چگونگي صرف اموال ذوي القربي در قماربازي و نوشيدن خم و مسكرات دو احتمال بيشتر نمي رود؛ يا افرادي كه در امور ايشان حقّ ذوي القربي ( خمس ) وجود دارد، آن را صرف نوشيدن شراب و مسكرات و قمار مي نمايند يا اينكه كساني كه وظيفه ي جمع آوري اين اموال را از مردم به عهده دارند، مطابق روايت، آن را صرف قمار و شراب مي نمايند كه شامل سهم مبارك امام نيز مي گردد.
مظهر چهاردهم: غنا
غنا و نواختن موسيقي به وسيله ي طرب انگيزي و آوازه خواني، از امور مهيّج و آشكار در عصر جاهليت بود و اين از اعمال ابليس است و او اول كسي بود كه به غنا پرداخت و اسلام پس از ظهور، با اين امر آشكار مبارزه كرد و مردم را از انجام آن نهي و اعراض كنندگان آن را ستايش نمود:
"وَ الَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ (74)؛
آن كساني كه از بيهوده اعراض مي نمايند."
كه مقصود همان غنا و لهو است و نيز گفته ي خداي تعالي:
"وَ الَّذِينَ لاَ يَشْهَدُونَ الزُّورَ وَ إِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِرَاماً (75)؛
و آن كساني كه شاهد زور نيستند و از كنار لغو، كريمانه عبور مي كنند."
رسول خدا(ص) فرمودند: "همانا خداوند مرا براي هدايت و رحمت به جهانيان برانگيخت و مرا فرمان داد تا آوازه خواني، آلات طرب، تارها و بت ها را نابود نمايم." (76)
اكنون در عصر جاهليت دومي كه ما زندگي مي كنيم، شاهد غناي علني و لهو و آوازه خواني و نواختن آلات طرب و خريد و فروش آنها در عين حرمتشان مي باشيم. رسول خدا(ص) فرمودند:
"آلات آوازه خواني و خريد و فروش و بها و تجارت آن حرام است." (77)
امروزه ما شاهد اين هستيم كه مسلمانان به جاهليت دوم بازگشته و به تمامي اعمال فوق مبادرت مي نمايند و اين از نشانه هاي آشكار آخرالزمان است، همان طور كه از ايشان روايت شده كه:
"مردم در آن زمان به انجام منكرات مباهات و مال را صرف غنا خواهند كرد." (78)
مظهر پانزدهم: شيوع منكرات و رذايل در جامعه
ازجمله اموري كه اسلام آن را نهي كرده و براي حفظ پيكر پاكيزه ي خانواده كه اصلاح آن، اصلاح جامعه و به عكس مي باشد، به شدت با آن مبارزه نموده، شيوع منكرات و رذايل در جامعه است.
در روزگار فعلي ما، جاهليت جديدي، در قالب انتشار منكرات و ايجاد فساد در جوامع، حتي جوامع مسلمانان، پا به عرصه ي وجود گذاشته است و اين موضوعي است كه روايات شريف و از جمله ي اين روايت رسول خدا(ص) بر آن تأكيد نموده است: "حال شما چگونه خواهد بود، هنگامي كه زنانتان فاسد و جوانانتان فاسق شوند..." (79).
پی نوشت ها:
34. كافي، ج2، ص 308.
35.وسائل الشيعه، ج15، ص 373.
36. بحارالأنوار، ج3، ص 272؛ مستدرك الوسائل، ج2، ص 454.
37. سوره ي حجرات(49)، آيه ي 13.
38. جامع الأخبار، ص 183.
39. كافي، ج8، ص 264.
40. وسائل الشيعه، ج16، ص 43.
41. كنزالفوائد، ج1، ص 66.
42. سوره ي تكوير(81)، آيات 8-9.
43. كافي، ج2، ص 162، بحارالأنوار، ج15، ص 172.
44. كافي، ج5، ص 339؛ وسائل الشيعه، ج20، ص 67.
45. تحف العقول، ص 154.
46. بحارالأنوار، ج71، ص 168.
47. همان، ج52، ص 262؛ جامع الأخبار، ص 140.
48.ثواب الأعمال، ص 231.
49. سوره ي احزاب(33)، آيه ي 33.
50. بحارالأنوار، ج96، ص 311؛ وسائل الشيعه، ج23، ص 235.
51. من لا يحضره الفقيه، ج1، ص 182؛ وسائل الشيعه، ج3، ص 237.
52. سوره ي مجادله(58)، آيه ي 8.
53. بحارالأنوار، ج73، ص 6؛ مستدرك الوسائل، ج8، ص 366.
54. ابن ذي يزن از پهلوانان افسانه اي جاهليت بود.
55. شرح نهج البلاغه، ص 14، ص 106؛ تاريخ يعقوبي، ج1، ص 172.
56. سوره ي مائده(5)، آيه ي 45.
57. من لا يحضره الفقيه، ج4، ص 376؛ وسائل الشيعه، ج3، ص 272.
58. همان، ج4، ص 3.
59. همان، ج1، ص 183.
60. همان.
61. مستدرك الوسائل، ج2، ص 450.
62. مروج الذهب، ج3، ص 288.
63. سوره ي بقره(2)، آيه ي 219.
64. سوره ي اعراف(7)، آيه ي 33.
65. متشابه القرآن، ج2، ص 209.
66. بشارة الاسلام، ص 25؛ منتخب الاثر، ص 425.
67. كافي، ج8، ص 38؛ وسائل الشيعه، ج16، ص 277.
68. يوم الخلاص، ص 367.
69. بشارة الاسلام، ص 76؛ يوم الخلاص، ص 376.
70. مسند احمد، ج2، ص 418؛ يوم الخلاص، ص 366.
71. سوره ي بقره(2)، آيه ي 219.
72. كافي، ج8، ص 38؛ وسائل الشيعه، ج16، ص 277.
73. كافي، ج8، ص40؛ بحارالأنوار، ج52، ص 259؛ وسائل الشيعه، ج16، ص 279.
74. سوره ي مؤمنون(23)، آيه ي3.
75. سوره ي فرقان(25)، آيه ي72.
76. مستدرك الوسائل، ج13، ص 219.
77. همان.
78. بحارالأنوار، ج52، ص 264.
79. منتخب الاثر، ص 426.
منبع مقاله: شفيعي سروستاني، اسماعيل، (1389)، جاهليت مدرن در رويارويي با امام زمان(ع)، تهران: نشر موعود عصر(عج)، چاپ سوم
نظر شما