به گزارش خبرگزاری شبستان از قم، معتصم از يادآوري ماجرای پرسش و پاسخ «يحيي بن اكثم» در مجلس مأمون و اين كه هيچ يك از افراد به جز امام جواد علیهالسلام ، نتوانسته بودند جواب مسائل شرعي را بدهند، شديداً ناراحت بود . ميديد که هر روز، بيش از پيش بر محبوبيت امام افزوده ميشود و آبروي خلفاي عباسي، روز به روز بيشتر ميرود ! كينهي ديرينه اش زماني بيشتر شد كه دزدي را دستگير كردند و براي قطع دست او، همۀ عالمنمايانِ درباري نظريات اشتباه دادند ، اما امام جواد با آيات قرآن و دستور خدا، راه درست مجازات شرعي را بيان كرد ... .
اكنون كه معتصم بر تخت سلطنت تكيه زده بود ، فكر انتقام را در سرش ميپروراند . وقتي به گذشتهها ميانديشيد و به ياد ميآورد که محمد بن علي - امام جواد - چندين بار آنان را رسوا كرده ، انگيزهي انتقام در ذهنش تقويت ميشد ...
آن شب تا صبح خوابش نبرد و با خود فکر کرد. صبح روز بعد، به سراغ جعفر- برادر امفضل- رفت تا با او همفکری کند . او نقطهي ضعف «امفضل » را ميدانست و فهميده بود که دل خوشي از شوهرش ندارد و گرفتار احساسات زنانه بوده ، به همسر ديگر امام حسادت ميورزد . از این رو «امفضل » را مناسبترين راه براي عملي كردن نقشهي شومش ميديد . با جعفر ، برادر امفضل نقشهاش را در ميان گذاشت و او را هم براي كشتن امام تحريك كرد . سه نفري - معتصم ، جعفر و امفضل - فكرهايشان را روي هم ريختند ...
امفضل، زير چشمي به دانههاي انگوري كه به مرور كم ميشد، نگاه ميكرد و از هیجان نفسنفس ميزد، رنگش سرخ شده بود . خودش ميدانست چه خيانت و جنایتی در حق شوهرش ميكند ... پس از كم شدن نوزده حبهي انگور ، امام (ع) متوجه نگاه های مرموز امفضل شد؛ اما کار از کار گذشته بود... .
امام جواد به امفضل - همسر بيوفايش - نگاه كرد و متوجه عمل خائنانهي او شد. فرمود : «زن ! ميداني چه كردي؟». امفضل فقط با گستاخی نگاه ميكرد و حرفي براي گفتن نداشت . حضرت دوباره فرمود : «به خدا قسم ! خداوند تو را به مرضي مبتلا خواهد ساخت كه هيچ راه درماني براي آن پيدا نميكني ؛ حتي از بازگو كردن بیماری ات نيز شرم خواهي كرد...».
دو روز بعد، انگورِ مسموم، اثر خود را گذاشته بود و امام، در غربت به شهادت رسيد . (1)
حیات پاکان؛ مهدی محدثی
نظر شما