؛به گزارش خبرگزاری شبستان یکی دیگر از دلایلی که ضرورت بررسی رابطه علوم انسانی با دین را نشان می دهد این است که علوم انسانی بر خلاف علوم تجربی و طبیعی در اکثر مسائل خود با آموزه ها و معارف دینی دارای مرز مشترک اند. اغلب مسائل علوم انسانی مورد دغدغه دین نیز هستند. آیین اسلام نسبت به بسیاری از مسائل اجتماعی، روانی، اقتصادی، حقوقی، سیاسی، مدیریتی و امثال آن اظهار نظر کرده است. تلاقی و همپوشانی موضوع مطالعات علوم انسانی با موضوع تعالیم و آموزه های اسلامی یکی از نکاتی است که توجه به اسلامی سازی علوم انسانی را بیش از علوم طبیعی و تجربی ضروری می نماید.
موضوع علوم انسانی همان طور که از نامشان پیدا است، در یک اصطلاح و عنوان کلی «کنش های انسانی» است. موضوع دین و اسلام را نیز به یک معنا می توان انسان و کنش های انسانی دانست. امام خمینی (ره) درباره موضوع علم دینی و اسلامی می فرمایند: "تمام انبیا موضوع بحث شان، موضوع تربیتشان، موضوع علمشان انسان است. آمده اند انسان را تربیت کنند. آمده اند این موجود طبیعی را از مرتبه طبیعت به مرتبه عالی مافوق الطبیعه، ما فوق جبروت برسانند. تمام بحث انبیاء در انسان است. از اول هر کس، هر یک از انبیا که مبعوث شدند، مبعوث شدند برای انسان و تربیت انسان.
انبیاء آمدند که ما را هوشیار کنند، تربیت کنند. انبیاء برای انسان آمده اند و برای انسان سازی آمده اند. کتب انبیاء کتب انسان سازی است. قرآن کریم کتاب انسان است. موضوع علم انبیا انسان است. هر چه هست با انسان حرف است. انسان منشا همه خیرات است و اگر انسان نشود، منشا همه ظلمات است. در سر دو راهی واقع است این موجود: یک راه، راه انسان و یک راه، راه منحرف از انسانیت.
اسلام... جامع تمام جهات مادی و معنوی و غیبی و ظاهری هست، برای این که انسان دارای همه مراتب هست و قرآن کتاب انسان سازی است. انسان چون بالقوه همه مراتب را دارد، کتاب خدا آمده است که انسان را انسان کند و همان طوری که جامعه اش را اصلاح بکند، خودش (را) هم کامل کند تا برسد به مرتبه عالی."
نبود اجماع در تعریف علوم انسانی
نخستین گام لازم برای هر گونه موضع گیری درباره معنا، امکان و چگونگی علوم انسانی اسلامی، داشتن تعریفی روشن و دقیق از علوم انسانی است. علی رغم کاربرد بسیار زیاد این اصطلاح و نقش آن در طبقه بندی علوم جدید و همچنین جایگاه آن در نظام های نوین آموزشی اغلب کشورهای دنیا، باید اذعان کرد تا کنون کمتر کسی یک تلقی و برداشت دقیق و عالمانه از این اصطلاح ارائه داده است. کسانی هم که به ارائه تعریف اقدام کرده اند، تعاریف بسیار متفاوت و گاه متضادی از علوم انسانی بیان داشته اند. بنابراین، نه همه کسانی که از این اصطلاح استفاده می کنند و حتی بعضا متخصص یکی از رشته های آن هستند، اساسا فهمی روشن از این اصطلاح و مولفه های آن و تفاوت هایش با علوم طبیعی، علوم پایه، علوم فلسفی و امثال آن دارند و نه کسانی که آن را تعریف کرده اند، توانسته اند بر نوع خاصی از تعریف توافق کنند. البته توقع اجماع بر یک تعریف مشخص نیز توقع دور از انتظاری است.
مهم آن است که:
اولا هیچ یک از تعاریفی که برای علوم انسانی ارائه شده یا می شود متکی و مبتنی بر یک برهان عقلی یا دلیل وحیانی نیست. در نتیجه مخالفت با آن ها یا تلاش در جهت ارائه یک تعریف دقیق تر و بهتر و کارآمدتر نه تنها در تضاد با عقل و وحی نیست که امری ستوده و ارزشمند خواهد بود.
و ثانیا وظیفه علمی ما اقتضا می کند تعریفی که از علوم انسانی ارائه می دهیم، و یا قرار داد می کنیم، کارآمد، واقع بینانه، حتی الامکان جامع، دقیق و مشکل گشا باشد. بر این اساس و با نگاه به واقعیت های پذیرفته شده در علومی که به عنوان علوم انسانی شناخته می شوند، این واقعیت را باید پذیرفت که علوم انسانی را نباید به گونه ای تعریف کنیم که صرفا ابعاد توصیفی این علوم را در بر بگیرد و ابعاد توصیه ای و تجویزی آن ها را از دایره تعریف علوم انسانی خارج کند و مثلا داخل در تکنولوژی کند یا از چارچوب بررسی های علمی خارج سازد. همین مساله ما را به یک حقیقت دیگری درباره تعریف علوم انسانی رهنمون می سازد.
برگرفته از کتاب مبانی علوم انسانی* احمد حسین شریفی
نظر شما