خبرگزاری شبستان: وقتی به ماجراهای هرکول پوآرو، این کارگاه بلژیکی چاق با کله تخم مرغی و چشمان سبز نگاه بیندازیم شاید اولین چیزی که توجه مان را در سلسله روال کاری او جلب کند سفرهای بی شمارش است. سفرهایی که گاه و بیگاه، خواسته و ناخواسته سر راه این پیرمرد تیزهوش و نکته سنج قرار می گیرد تا او بتواند با ظرافت هرچه تمام تر مو را از ماست بیرون بکشد و همراهان عمدتا ثروتمند و بی خیال خود را شگفت زده کند. به خصوص در دوران بازنشستگی که ظاهرا قرار است استراحت کند اما این اتفاق نمی افتد. شاید هیچ چیز برای این کارگاه کهنه کار لذت بخش تر از این اتفاق نباشد که بتواند سلول های خاکستری اش را در این دوران به کار بیندازد و به پرونده افتخارات خود در روزگاری که پیر شده است چیزی اضافه کند.
اما این سفرها که بخش قابل توجهی از آنها حاصل تجربه «آگاتا کریستی» نویسنده خوش فکر و شهیر مجموعه داستان های جنایی هرکول پوآرو است تنها به قاره سبز محدود نشد. کارگاه بلژیکی از شهرهای مهم و تاریخی قاره کهن(آسیا) نیز دیدن کرده است از مصر تا بین النهرین، از ترکیه تا بغداد که هرکدام علاوه بر اینکه حکایتی از یک ماجرای جنایی را در دل دارند به زیبایی هرچه تمام تر فرهنگ، سنت ها، آداب و رسوم مردم آن کشور را نیز شرح داده اند.
لطف مطالعه مجموعه کتاب های پوآرو نوشته آگاتا کریستی به جای خود، اما آنچه که شاید به لحاظ بَصَری ماجراهای این کارگاه بلژیکی را اقلا در ایران بیش از پیش مطرح کرد، پخش سریال های هرکول پوآرو بود که سال ها قبل از تلویزیون جمهوری اسلامی ایران دیده شد و توانست مخاطبان بسیاری را همچون سایر نقاط جهان به خود جلب کند. مردم ایران هم مانند مردم سایر کشورها مجذوب این سریال شدند.
«دیوید ساچت» معروف ترین بازیگر نقش هرکول پوآرو تا مدت ها برای مردم ایران همچون مردمان سایر نقاط جهان (پوآرو) بود و البته هست. هرچند که سری جدید این مجموعه در بریتانیا ساخته شد و تاکنون در تلویزیون ایران به نمایش در نیامده است. سری جدید این سریال که حاصل معدود داستان های باقی مانده از مجموعه پوآرو است که تاکنون تبدیل به فیلم نشده بود با همان اقبال نخستین مخاطبان مواجه شد.
آنچه که باعث شد تا ما در این مجال به این مساله اشاره داشته باشیم، اتفاقا ارتباط به سری جدید سریال های پوآرو دارد. داستان سفر او به اورشلیم.
سفری که موجب شد او در جریان روابط خانوادگی نه چندان دوستانه یک خانواده انگلیسی قرار بگیرد که آنها هم برای گذران تعطیلات به این شهر آمده و در هتل سلیمان اقامت دارند و زیر یوغ مادر مستبدشان روزگار می گذراندند. مادری که روزگار جوانی مرموز و شاید بهتر بگوییم نامتعارفی داشته است. او به واسطه شغل خود در جوانی با آدم های مختلفی مواجه می شود و برخورد می کند و حالا بعد از گذشت سال ها یکی از آن آدم ها، یک زن با آنان همسفر است و ... . فکر می کنم اگر باقی ماجرای این داستان را در کتاب «ملاقات با مرگ» بخوانید بهتر باشد. این فیلم در سال 2010 در سری جدید سریال های پوآرو ساخته شده است.
در این قسمت یک نکته جالب وجود دارد. چیزی که باعث شد یادی از جناب پوآرو کارگاه کهنه کار داشته باشیم . ماجرا از آنجایی آغاز شد که پوآرو به روال عادت همیشگی سر ساعت در اتاق خود در هتل گرانقیمت سلیمان حاضر شد. موقع خواب بود و قاعدتا این مرد باهوش سرساعت هم می خوابد اما بعد از گذشت چند ساعت در نیمه های شب با صدایی، ناگهان از خواب بیدار می شود. الله اکبر الله اکبر، اشهد ان لا اله الا الله ... ، نه! به نظر پوآرو این صدا تمامی ندارد. صدایی که خواب او را قطع می کند. اینجا شهری است که اکثریت قریب به اتفاق ساکنان اش در زمانی که داستان روایت می شود مسلمان هستند. سحر از راه رسیده و موقع نماز صبح است و صدای اذان طنین افکن می شود. فردی می رود و اذان می گوید اما لزوم این اذان گفتن بر یک کارگاه بلژیکی مسیحی قطعا معلوم نیست. این بود که بر خود لازم دانستیم معرفی ای داشته باشیم از برخی داستان های جنایی هرکول پوآرو، نوشته آگاتا کریستی که در آنها وجهه و جلوه مسلمانی و آداب رسوم مسلمین به خوبی هویداست و برای شروع از همان ماجرای (ملاقات با مرگ) آغاز می کنیم. داستان در اورشلیم اتفاق می افتد. مردم در بازارهای شلوغی در رفت و آمد هستند. لباس های رنگارنگ و بلندی که تمام بدن را پوشانیده است. بله در اینجا حتی مردان نیز باید در پوشش کامل در معابر به سر ببرند و کمتر کسی را در میان مردم محلی می بینیم که حتی پیراهن آستین کوتاه به تن داشته باشد.
لحظه ای که پوآرو از صدای اذان بیدار شده و نمی تواند بخوابد!
گروه های گردشگر مختلفی برای دیدن اماکن تاریخی به اینجا سفر کرده اند. حتی نفس صحبت کردن زنان و مردان خارجی گردشگر برای اهل شهر عجیب است و کارگردان به خوبی توانسته است از نوع نگاه های شخصیت های محلی این تعجب را به تصویر بکشد. برای مردم مهم است که بر اساس دین خود عمل کنند چه اینکه راس ساعت مثلا چهار صبح صدای اذان گفتن یک محلی هرکول داستان را از خواب بیدار می کند و او سرش را زیر بالش می برد تا شاید این صدا را کمتر بشنود!
البته اشارات متعدد دیگری نیز در برخی از داستان های کریستی در مورد فرهنگ مشرق زمین و مسلمین دیده می شود. بسیار جالب است که بدانیم حتی در دوره ای که داستان های شگفت انگیز پوآرو به رشته تحریر درآمد و فضای زمانی که داستان ها در آن قرار دارد وضعیت شهرهای اسلامی بسیار بهتر از آن چیزی است که در حال حاضر شاهد هستیم.
پایبندی نسبت به فرهنگ اصیل شرقی و اسلامی، اعتقادات، فرهنگ بومی همه و همه اِلِمان هایی بود که در جای جای کتاب های کریستی به عنوان نویسنده ای که به مناسبت شغل شوهر باستان شناس اش به بسیاری از کشورهای مشرق زمین مسافرت کرده بود کاملا هویداست تا جایی که حتی اگر خواننده داستان های او مروری اجمالی داشته باشد به خوبی به این مساله پی می برد که شهرهای اسلامی هشتاد سال قبل بسیار اسلامی تر از امروز بودند.
فکر می کنم گاهی بد نباشد نه به عنوان یک فرد ایرانی بلکه به عنوان عضوی از جامعه مسلمین و در قامت یک مسلمان تلاش کنیم تا آنچه که در گذشته در فرهنگ دینی مان وجود داشت و در جهان شهره شد را دوباره به دست آوریم و اگر این امکان برایمان وجود ندارد دست کم جست وجوی عمیقی داشته باشیم و بگردیم و پیدا کنیم که دیگران چه تصویری را از یک کشور اسلامی در قالب هنر ارایه کرده اند. گاهی حتی یک سکانس کوتاه می تواند اشاره و تلنگری باشد تا بسیاری از مردم جهان به اعتبار یک اثر هنری مشهور اعم از فیلم و کتاب به دنبال مبدا آن نشانه بروند، اگر تنها کمی تامل کنیم ... . درست مثل سکانس کوتاهی که در قسمت «ملاقات با مرگ» مجموعه سریال پوآرو به آن اشاره شد.
فاطمه فرامرزی
پی نوشت/
اشاره این یادداشت به قسمت (ملاقات با مرگ)با عنوان Appointment with Death است که در سال ۲۰۱۰ ساخته شد.
نظر شما