خبرگزاری شبستان - قرآن و معارف: در جنگ بدر و پس از پایان نبرد پیامبر بر کشتگان قلیب توقف کرد و یک یک آنان را ندا داد و سپس به مجموع آنان فرمود: "هل وجدتم ما وعد ربّکم حقّا فانّی قد وجدت ما وعدنی ربی حقّا / آیا به آنچه خدایتان وعده داده بود رسیدید؟ من آنچه را پروردگارم وعده داد به حق و صدق رسیدم و آن را دریافت کردم." آنگاه زبان به ملامت آنان گشود و فرمود: قوم و عشیره بدی برای پیامبر خود بودید زیرا به تکذیب من برخاستید و دیگران تصدیقم کردند و مرا از شهر و دیارم بیرون راندید و دیگران جایگاهم ساختند و در حالی که مؤمنان به یاری ام برخاستند شما به جنگ و نبرد با من پرداختید: "بئس القوم کنتم لنبیّکم کذّبتمونی و صدّقنی النّاس و اخرجتمونی و آوانی النّاس و قاتلتمونی و نصرنی النّاس."
اصحاب رسول گرامی (ص) شگفت زده از این گفتگوی پیامبر با کشتگان بر زمین افتاده پرسیدند: یا رسول الله اتنادی قوما قد ماتوا؟ / آیا مردگان را ندا می دهی و با آنان گفتگو می کنی؟" پاسخ پیامبر بر اساس یک روایت بود: "لقد علموا انّ ما وعدهم ربّهم حق / وعده ای را که پروردگارشان به آنان داده بود به یقین رسیدند و دریافتند." اما طبق روایتی دیگر پاسخ رسول خدا شگفتی اصحاب را بیشتر کرد زیرا پیامبر به سوال کنندگان چنین فرمود: "ما انتم باسمع لما اقول منهم ولکنّهم لا یستطیعون ان یجیبونی / نسبت به آنچه می گویم این کشته ها شنواتر از شمایند اما توان پاسخگویی ام را ندارند."
آیت الله جوادی آملی در بخشی از کتاب "حیات حقیقی انسان در قرآن" به این نکته از قرآن و حدیث می پردازد که حیات حقیقی انسان کجاست و مرده از نگاه قرآن و معصومین (ع) چه کسانی هستند؟
حیات انسان در تأله او شکل می گیرد و تأله نیز بر اساس فطرت آدمی و عین حقیقت اوست. از این رو بدون خداخواهی نمی توان حیاتی برای انسان تصور کرد و او را زنده نامید. پس بازگشت حیات متألهانه انسان به توحید اوست و اگر بینش توحیدی انسان بازستانده شود آدمی حیات خود را از دست می دهد و در فرهنگ جامع دین به شمار مردگان می آید. شواهد بسیار روشنی در این زمینه وجود دارد و بر این حقیقت ملکوتی تصریحات متعددی از قرآن و حدیث آمده است که اکنون به برخی از آن ها اشاره می شود:
دو مثال قرآن درباره انسان مشرک
قرآن کریم درباره انسانی که از توحید فاصله گرفته و به دام شرک افتاده است چنین می فرماید: "وَمَنْ يُشْرِكْ بِاللَّهِ فَكَأَنَّمَا خَرَّ مِنْ السَّمَاءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّيْرُ أَوْ تَهْوِي بِهِ الرِّيحُ فِي مَكَانٍ سَحِيقٍ." در این آیه انسان مشرک به دو گونه مانندسازی شده است که هر دو کنایه از مرگ و نابودی و عدم حیات معنوی اوست. یک تمثیل آن است که مشرک گویی از آسمان فرو افتاده و در میانه راه، طعمه پرندگان تیزچنگ و تیزمنقار شده است که بر اساس این تصویر هر بخشی از پیکر او یقینا بهره یک چنگال و طعمه یک منقار خواهد شد و چیزی از او باقی نمی ماند تا فرو افتد و بر زمین نقش بندد.
بنا بر مثال دوم شخص مشرک در چنگ باد و توفان بازیچه ای است که سبک وزن و حقیر به دوردست ها پرتاب می شود و در اثر سقوط به پرتگاه دور، سحیق و ساییده می شود و چیزی از او باقی نمی ماند. در این تصویر نیز بر فرض رهایی از تندباد و توفان نجات از تنهایی و گرفتار آمدن در دورترین نقطه از مرکز حیات و آبادی متصور نیست و این نیز جز مرگ و نابودی حقیقی نیست. پس مشرکان اگرچه دارای زندگی نباتی و نمودهای زیست شناختی اند اما از حیات انسانی محرومند و در این ساحت ملکوتی مرده اند.
مرده حقیقی از نگاه قرآن کیست؟
شاهد دیگر آن که خداوند از کتاب الهی به ذکر و قرآن روشنگر یاد می کند و سپس فلسفه آن را این گونه مطرح می سازد: "لِيُنذِرَ مَن كَانَ حَيًّا وَيَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَى الْكَافِرِينَ." یعنی قرآن کریم آمده است تا زندگان را بیم دهد و با آن قول و حجت خدا بر کافران تمام و خشم و انتقام الهی نیز بر آنان روا گردد. دقت در این آیه آشکارا نشان می دهد که خداوند آدمیان را به دو دسته تقسیم کرده است: اول: انسان های زنده پندپذیر. دوم کافران کنود. پس بر اساس این تقابل هر کس کافر است از حیات و زندگی بی بهره است و در فرهنگ قرآن کریم یک مرده محسوب می شود.
تو شنواکننده آنان که در قبرها خفته اند نیستی
در بخش های دیگری از قرآن کریم نیز خداوند به پیامبرش می فرماید: خدای سبحان هر آن کس را که اراده فرماید می شنواند و تو شنواکننده آنان که در قبرها خفته اند نیستی: "إِنَّ اللَّهَ يُسْمِعُ مَن يَشَاءُ وَمَا أَنتَ بِمُسْمِعٍ مَّن فِي الْقُبُورِ." روشن است که هدایت و تبلیغ پیامبر (ص) هرگز در قبرستان ها صورت نمی گرفت بلکه هشدارها و انذارهای او در متن جامعه زنده و میان ساکنان ام القری و اطراف آن مطرح می شد: "وَكَذَلِكَ أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ قُرْآناً عَرَبِيّاً لِّتُنذِرَ أُمَّ الْقُرَى وَمَنْ حَوْلَهَا."
پس در آن آیه سوره فاطر نیز تقابلی میان مردگان و زندگان وجود دارد و مرز این دو دسته نیز با توجه به شنیدن آیات الهی و سرسپردن به عبودیت حق تعالی تعیین و ترسیم شده است یعنی آنان که پیام توحید را می شنوند و به آن ایمان می آورند زنده و دیگران از این حیات حقیقی بی بهره و در میان گورستان شرک و کفر از پای درافتاده اند. از این رو خداوند در صدر همین آیه، تساوی زندگان و مردگان را به صراحت نفی کرده است: "و ما یستوی الاحیاء و لا الاموات."
معلوم است که در این بخش از آیه، مرگ و زندگی طبیعی اراده نشده است چون تفاوت و عدم تساوی زندگان و مردگان طبیعی از چشم و ذهن هیچ کس حتی ساده اندیشان بشری دور نیست و اهتمام فراوان به بیان امری غیر لازم و بی نیاز از بیان از قرآن حکیم دور از انتظار بلکه ناممکن است. به ویژه سخن از شنیدن و شنوانیدن در آیه احتمال اراده مردگان پوسیده در قبرها را منتفی می نماید زیرا آن ها نه تنها نمی شنوند بلکه شأنیت شنوایی ظاهری را نیز ندارند.
شنوانیدن مردگان، بیرون از توان رسول خدا (ص)
در سوره نمل این حقیقت اّشکارتر بیان شده است زیرا نخست شنوانیدن مردگان را بیرون از توان رسول خدا (ص) می خواند: "انّک لا تُسمع الموتی". حاصل این آیه آن است که مردگان سخن پیامبر را نمی شنوند اما در آیه بعد شنوندگان کلام پیامبر را معرفی کرده خطاب به رسول خدا (ص) می فرماید: تنها کسانی را شنوای تبلیغ و هدایت خود می یابی که به آیات خداوند ایمان آوردند و در برابر ما مطیع و مسلم محض باشند: "ان تُسمع الّا من یؤمن بایاتنا فهم مسلمون."
مقایسه این دو آیه نشان می دهد که انسان ها از این نگاه دو گروهند؛ اول: زندگان یعنی گروندگان به دین حق و آیین الهی. دوم: مردگان یعنی بیرون رفتگان از مدار شنوایی و تسلیم عاقلانه در برابر پروردگار حکیم. پس در این تقسیم بندی قرآنی زندگی و مرگ به لحاظ حیات حقیقی انسان مطرح شده است نه بر پایه حیات مادی و طبیعی و مرز میان زندگان و مردگان واقعی، ایمان و تسلیم نسبت به خدای سبحان است.
ماجرای گفتگوی رسول خدا (ص) با مردگان جنگ بدر چه بود؟
در جنگ بدر و پس از پایان نبرد پیامبر بر کشتگان قلیب توقف کرد و یک یک آنان را ندا داد و سپس به مجموع آنان فرمود: "هل وجدتم ما وعد ربّکم حقّا فانّی قد وجدت ما وعدنی ربی حقّا / آیا به آنچه خدایتان وعده داده بود رسیدید؟ من آنچه را پروردگارم وعده داد به حق و صدق رسیدم و آن را دریافت کردم." آنگاه زبان به ملامت آنان گشود و فرمود: قوم و عشیره بدی برای پیامبر خود بودید زیرا به تکذیب من برخاستید و دیگران تصدیقم کردند و مرا از شهر و دیارم بیرون راندید و دیگران جایگاهم ساختند و در حالی که مؤمنان به یاری ام برخاستند شما به جنگ و نبرد با من پرداختید: "بئس القوم کنتم لنبیّکم کذّبتمونی و صدّقنی النّاس و اخرجتمونی و آوانی النّاس و قاتلتمونی و نصرنی النّاس."
اصحاب رسول گرامی (ص) شگفت زده از این گفتگوی پیامبر با کشتگان بر زمین افتاده پرسیدند: یا رسول الله اتنادی قوما قد ماتوا؟ / آیا مردگان را ندا می دهی و با آنان گفتگو می کنی؟" پاسخ پیامبر بر اساس یک روایت بود: "لقد علموا انّ ما وعدهم ربّهم حق / وعده ای را که پروردگارشان به آنان داده بود به یقین رسیدند و دریافتند." اما طبق روایتی دیگر پاسخ رسول خدا شگفتی اصحاب را بیشتر کرد زیرا پیامبر به سوال کنندگان چنین فرمود: "ما انتم باسمع لما اقول منهم ولکنّهم لا یستطیعون ان یجیبونی / نسبت به آنچه می گویم این کشته ها شنواتر از شمایند اما توان پاسخگویی ام را ندارند."
از این قضیه تاریخی روشن می شود که پیامبر خدا می توانست مردگان طبیعی را نیز شنوا کند و سخن خویش را به گونه ای که آن ها دریابند مطرح سازد. پس چه مردگانی باقی می مانند که رسول خدا توان شنوانیدن آن ها را ندارد و کدام قبرستانی آنان را در بر گرفته که خداوند درباره آن به پیامبرش می فرماید: "و ما انت بمسمع من فی القبور." پاسخ آن است که این مردگان ناشنوا جدا شدگان از حیات حقیقی انسان اند نه بریدگان از حیات نباتی و حیوانی.
سخن امیرالمومنین (ع) درباره مردگان زنده نما
در مباحث پیشین سخن امیر مؤمنان علیه السلام درباره برخی از زنده نماها ذکر شد که در آن ویژگی های دانشمندنماها آمده است: آنان ادعای برکناری از شبهه ها را دارند و حال آن که درون شبهات به سر می برند و نیز اظهار دوری از بدعت می کنند لیکن در بستری از بدعت ها خفته اند: "یقول اقف عند الشّبهات و فیها وقع و یقول اعتزل البدع و بینها اضطجع". ظاهرشان انسان اما حقیقت آنان حیوان است: "فالصوره صوره انسان و القلب قلب الحیوان." نه به سوی هدایت راهی دارند که بدان سو شتابند و نه راه گمراهی و خطا را می شناسند تا کناره گرفته و آن را بربندند: "لا یعرف باب الهدی فیتّبعه و لا باب العمی فیصدّ عنه ." آن گاه امیر مؤمنان در تعریف نهایی از چنین عالم نمایی می فرماید: "فذلک میّت الاحیاء / یعنی او مرده ای میان زنده ها یا زنده نمایی از شمار مرده هاست."
پس مجموعه شواهد قرانی و روایی نشان می دهد که هر کس بر صفحه زمین راه رود و دارای زندگی نباتی و حیوانی باشد لزوما انسان زنده به شمار نمی آید و از زندگی واقعی بهره ندارد بلکه بسیاری از افراد در ساحت حیات انسانی مرده اند و هیچ یک از علایم حیات در آنان به چشم نمی آید مگر دمی الهی و نفسی مسیحایی به مدد خیزد و آنان را زندگی و نشاط بخشد.
نظر شما