به گزارش خبرگزاری شبستان، در ماه محرم سال 132 هجری قمری که کوفه به دست سپاهیان پیروز هوادار بنی عباس افتاد و سقوط ستون های لرزان خلافت بنی امیه در سرتاسر سرزمین های اسلامی یکی پس از دیگری، شتاب گرفت، یکی از بزرگان هوادار بنی عباس، به نام ابوسلمۀ خلّال، پنهانی نامه ای به حضرت صادق علیه السلام در مدینه نوشت و ایشان را به امر خلافت دعوت نمود، اما امام نامه را در برابر چشمان بنی هاشم به آتش افکند و فرمود: او شیعۀ ما نیست.
چند سال پیشتر که بزرگان هاشمی و علوی در نزدیکی مدینه گرد آمدند و گویا قصد داشتند کسی از خودشان را نامزد خلافت کنند، حضرت صادق به صراحت به آن ها هشدار داد که حتی پس از سقوط بنی امیه نیز سهمی در کار خلافت نخواهند داشت. علوی ها شاید سال ها بعد به ارزش نظر صادق آل محمد (ص) پی بردند؛ آنگاه که سرانجام خاندان عباسی بر کرسی خلافت تکیه زدند و قیام های مکرر علویان بزرگوار همچون محمد نفس زکیه و حسین صاحب فخّ، که غم بار ترین حادثه بعد از "طف" برای بنی هاشم بود و صدها مانند اینها، جز سرنوشتی خون بار و غمناک نیافتند، زیرا دست عباسیان در سرکوب علویان به مراتب چابک تر و کوبنده تر و بی باک تر از امویان بود. در واقع آن حضرت با شناخت کامل از شرایط زمانه و با شیوه ای عالمانه، اصحاب و یاران خاندان علوی را نگه می داشت و از رفتارهای هیجانی پرهیز می داد. با نگاهی گذرا به تاریخ سیاسی و فرهنگی آن روزها می توان به این نتیجه رسید که دورۀ هیچ یک از ائمه علیهم السلام، به دشواری و پیچیدگی دورۀ امامت حضرت صادق نبود، تا جایی که مردم دعا می کردند تا ظلم بنی امیه برگردد، اما غدر و نیرنگ بنی عباس برداشته شود. بخصوص از این حیث که در قسمت قابل توجهی از دوران آن حضرت، کار مبارزه و اساساً فعالیت سیاسی، که شائبه قدرت طلبی داشت از جاذبۀ بیشتری برخورداد بود.
پس از سقوط بنی امیه نیز، گروه های مختلف فکری و سیاسی، با توجه به خلأ قدرت، مجال مناسبی برای تبلیغ آراء و نظرات و اهداف خود یافته بودند و برخی از آنها که در کار مبارزه با بنی امیه سهمی داشتند، اکنون سهم خود را از قدرت طلب می کردند، چندان که تشخیص حق و باطل برای عامۀ مردم بسیار دشوار شده بود. از گروه هایی با سابقۀ بیشتر مثل فرقه های خوارج گرفته تا هواداران فکری بنی امیه و از سوی دیگر، گروه هایی با تمایلات شیعی تا دلبستگان به مکتب های فکری غیر توحیدی، مانند دهری ها و کسانی که به هیچ باور و یا باور دینی و آداب آن پایبند نبودند، گاهی پایشان به مراتب بالای قدرت نیز باز می شد. علاوه بر اینها، مقدمات کار ترجمۀ متون از سایر زبان ها تقریباً از همین دوره آغاز گردید و همزمان، کار کتابت و نویسندگی با توجه به گسترش کاغذسازی و کتاب پردازی اوج گرفت. همۀ اینها چهرۀ جامعۀ مسلمانان را با شتابی خیره کننده دگرگون کرد.
حفظ تشیع، به عنوان پرچمدار اسلام در فضایی آکنده از تندبادها در عرصۀ فکر و اندیشه، به نیرویی برآمده از سرچشمۀ وحی نیاز داشت. اکنون سال ها و قرن هاست که از آن مکتب های فکری جز در لا به لای کتاب ها و دستنوشته ها اثری در بین نیست و تنها مورخان اندیشه و نظر در جست و جوی افکار و اعمال آنها هستند. از آن همه جنبش های خونین جوانان بزرگوار علوی در اطراف و اکناف حجاز و عراق، از مکه و مدینه گرفته تا کوفه و بصره و تا شمال آفریقا، جز در تاریخ نامی در میان نیست، اما "شیعۀ جعفری" همچنان پابرجاست و کشور بزرگ و متمدنی چون ایران به پیروی از آن افتخار می کند.
سیرۀ حضرت صادق در این دوران شگفت انگیز آموختنی های بسیار دارد. در واقع، آن حضرت همان ابزارهایی را در اختیار داشت، که همۀ انبیاء عظام و از همه مهم تر جد بزرگوارش از آن در کار پیشرفت رسالت بهره می بردند: کلام و بیان و اخلاق. شیوه آن حضرت در مناظره و مواجهه با غیر متدینین مشهور بود. به نحوی که خود آن ها ضمن گفتگو با اصحاب امام به مراتب خویشتن داری ایشان اشاره می کردند. نقل است که مفضل بن عمر جعفی از اصحاب امام در مناظره ای با ابن ابی العوجا که از دهریون معروف بود، عباراتی تند به کار برد و ابی العوجا به او گفت ما سخنانی تندتر از این به پیشوای شما جعفربن محمد، گفته ایم ولی ایشان جز به آرامی پاسخ نداده است.
حضرت صادق پیوسته در کار تعلیم بود، نخست به اصحاب بزرگوار خویش، از همین طریق بود که فقه و کلام شیعی را در این دوره پایه نهاد، و سپس، تعلیم اخلاق، آن هم در سیرۀ عملی خویش. طرد اشخاصی که در ابراز ارادت و علاقه به ایشان و پدران و نیاکان بزرگوارش پا را از حد اعتدال فراتر می نهادند، یعنی اهل غلوّ، بی تردید از حیث اخلاقی تأثیر شگرفی نه فقط بر اصحاب آن حضرت و جامعۀ شیعیان، بلکه بر همۀ مردم آن زمان داشته است، زیرا به خوبی نشان داد که پیشوای شیعیان هرگز در اندیشۀ گردآوری هوادار و پیرو از هر طریق نیست و تقوی را بر هر چیز دیگر ترجیح می دهد، حال آنکه دیگر رهبران و دیگر مکاتب ، غالباً فقط به گردآوری و حفظ هوادار و مرید می اندیشند.
حضرت صادق آنچنان تشخصی داشت که برخی گروه ها و فرقه های دیگر، سعی می کردند آن حضرت را از آن خود قلمداد کنند. مراتب زهد و ورع و حسن خُلق در آن حضرت به حدی بود که در مآخذ صوفیه نیز جایگاه رفیعی به ایشان اختصاص یافته است. بسیاری از بزرگان غیر شیعی آن روزگار هم به شاگردی آن حضرت افتخار می کردند، مانند فقیه بزرگ حنفی ها، ابوحنیفه و این گونه موارد نشان می دهد که هر کسی به قدر استعداد و توفیق می توانست از دریای دانش و حکمت و فرزانگی آن حضرت برخوردار باشد. امام صادق به بهترین وجهی نماد کلام و بیان و اخلاق رسول الله بود.
نظر شما