دندان نیش دار کیمیایی بر سرمایه های دفاع مقدس

کاراکترهای «جرم» قدیمی‌اما ارجاعات، مربوط به پس از انقلاب است، گویی قهرمانان فیلم‌ در لوکیشن‌ امروزی گام برمی‌دارند تا کیمیایی ثابت کند که رشادت‌بسیجی‌ها در دفاع مقدس، همان مزدوری سربازان شاه در ظفار عمان است.

خبرگزاری شبستان- فرهنگ و ادب: با آغاز بیست و نهمین جشنواره فیلم فجر و از همان مراسم افتتاحیه، آرام ارام انتقادهایی از روند برگزاری جشنواره و مضامین برخی فیلم ها از سوی سینماگران ارزشی مطرح شد. فرج الله سلحشور از جمله کارگردانان متعهد و انقلابی بود که از همان ابتدا با صراحت، به سخنان مسعود کیمیایی در افتتاحیه جشنواره واکنش نشان داد . وی با انتقاد شدید از سخنان کیمیایی در افتتاحیه، گفت که "۹۰ درصد فیلم های مسعود کیمیایی در سطح آبگوشتی است." به هر شکل، جشنواره فیلم فجر با همه فراز و فرودهایش ادامه یافت، اما ناباوری بزرگ زمانی شکل گرفت که در مراسم اختتامیه جشنواره بیست و نهم، "جرم" مسعود کیمیایی، سیمرغ بلورین بهترین فیلم را از آن خود کرد. انتخابی که حرف و حدیث های بسیاری را برانگیخت. اما "جرم" کیمیایی، داستان چه چیزی بود...

در سال 1355 رضا سرچشمه (پولاد کیمیایی) و ناصر (حامد بهداد) از سوی قاسم‌خان! (مسعود رایگان) مأموریت می‌یابند که در لباس حاجی‌فیروز، مردی را ترور کنند. (به شیوه منافقان و چریک‌های فدایی) بعد از ترور، آنها پا به فرار می‌گذارند اما توسط بادی‌گاردهای شخص ترور شده، مورد تعقیب قرار می‌گیرند، ناصر زخمی می‌شود. رضا، او را به راننده وانتی می‌سپارد و خود را تسلیم می‌کند. رضا را به زندان می‌برند. در زندان مردی به نام رفعت می‌خواهد رضا را زیر پر و بال خویش بگیرد و از خطرات محفوظ دارد اما رضا زیر بار نمی‌رود.

پس از آنکه رضا به شدت مضروب می‌شود به ناچار به زیر پرچم رفعت (داریوش ارجمند) می‌رود خانواده رضا و همچنین ناصر با کمک رفعت، به دیدار وی می‌آیند. رضا به علت عدم رسیدگی ناصر به خانواده‌اش از او دلگیر است و به همین دلیل می‌خواهد با وی دعوا کند اما ناصر علت کوتاهی خود را در این خصوص توضیح می‌دهد، رضا قانع می‌شود. پس از دو سال از سوی قاسم‌خان نماینده‌ای جهت دیدار با رضا به زندان می‌آید و به او مژده آزادی را می‌دهد. نماینده قاسم‌خان به رضا می‌گوید که او رفیق جبهه و جنگ قاسم‌خان در ظفار بوده است، رفعت که از گنده لات‌ها است و یک باند مافیایی را در زندان اداره می‌کند، به رضا می‌گوید که اگر آزاد شد، حواس‌اش به آژان‌ها باشد چون بیرون شلوغ است و مردم در مقابل آژان‌ها می‌ایستند.

 

رفعت به رضا سفارش می‌کند که از مردم دفاع کند. (از اینجا به بعد به نکته‌هایی اشاره می‌شود که به حوادث پس از انتخابات 1388 مرتبط می‌شود) رضا پس از آزادی بی‌درنگ به سوی زنی که قاچاق اسلحه می‌کند، می‌رود و از او اسلحه‌ای خریداری می‌کند. این زن به شیوه چریک‌های فدایی، اورکت آمریکایی پوشیده است و قرائن نشان می‌دهد که از قبل با رضا ارتباطاتی داشته است، زن می‌گوید که پدر و مادرش در حادثه بوکان کشته شده‌اند.

 

رضا به سراغ همسر و کودک 10 ساله‌اش می‌رود و می‌خواهد جبران مافات نماید. رضا برای پسرش یک توپ چرمی می‌خرد و همسر و فرزندش را به رستوران می‌برد. سپس اتاقی را در هتل برای آنان می‌گیرد و پس از دادن مقداری پول به آنها می‌گوید کاری دارد که باید به عنوان آخرین کار آن را انجام دهد و بعد، برای همیشه به نزد آنان می‌آید و با آنها زندگی خواهد کرد. رضا به سراغ قاسم‌خان می‌رود. قاسم‌خان که کار صادرات و واردات است، رییس یک باند فسا و فحشا هم هست. در انبار قاسم‌خان همه چیز از شیر مرغ تا جان آدمیزاد پیدا می‌شود.

 

به گفته قاسم‌خان او با رضا در جبهه و جنگ در ظفار شرکت داشته است. قاسم‌خان می‌پذیرد که در مدت حضور رضا در زندان به خانواده‌اش رسیدگی نکرده است. قاسم‌خان قول جبران گذشته را می‌دهد و از رضا می‌خواهد که آخرین مأموریت را انجام دهد. رضا پس از پذیرفتن مأموریت به سراغ دوستش ناصر می‌رود. ناصر اکنون با آمبولانس قدیمی، شیره‌کش‌خانه و خانه فساد سیار راه انداخته است.

 

رضا پس از دیدن این وضعیت به تطهیر خودروی آمبولانس می‌پردازد و با ناصر عازم جنوب می‌شود. مأموریت آنها این است که یکی از مدیران شرکت نفت به نام آقای افجعی (جمشید مشایخی) را بکشند. رضا وقتی به پشت اتاق اداره افجعی می‌رسد متوجه صحبت افجعی با قاسم‌خان می‌شود. رضا می‌شنود که افجعی با گرایشات ملی‌گرایی، جلوی صادرات نفت به انگلیس را گرفته است و به قاسم‌خان می‌گوید که وی برای نثار جانش آماده است. وقتی رضا به سراغ افجعی می‌رود از او می‌شنود که او آماده کشته شدن است. افجی ضمن حمایت از مصدق به رضا می‌گوید که شلیک کند اما رضا که تحت تأثیر گفته‌های افجعی قرار گرفته است، او را نمی‌کشد. رضا از افجعی می‌خواهد که دو سه روزی خود را پنهان کند. سپس خودش به سراغ قاسم‌خان می‌رود و وی را در انبار بزرگ محل کارش با چاقو از پای درمی‌آورد و پا به فرار می‌گذارد. مردان تحت امر قاسم‌خان، آمبولانس‌ آنها را با اتوبوس تعقیب می‌کنند تا به هتل می‌رسند. رضا از ناصر می‌خواهد که پولی را به همسرش برساند. در این هنگام تیری به رضا اصابت می‌کند و رضا کشته می‌شود.

 

نقد:

مسعود کیمیایی فعالیت سینمایی خود را در سال 45 با دستیاری ساموئل خاچیکیان در فیلم خداحافظ تهران آغاز کرد. اولین فیلم‌اش را به نام بیگانه بیا، در سال 47 ساخت که به دلیل ضعف، فیلم موفقی نبود، او قیصر را در سال 48 با کپی‌برداری از فیلم وسترن نورا اسمیت در ژانر انتقام شخصی ساخت که در اکران دوم از استقبال خوبی برخوردار شد. کیمیایی با به‌ هم ریختن فرمول‌های رایج فیلم ‌فارسی، مبدع سینمایی شد که مؤلفه‌های آن رقابت، غیرت، انتقام و مبارزه با قوانین است. اکثر ساخته‌های کیمیایی، نقدی خودساخته بر مشکلات اجتماعی- سیاسی است و بر محوریت سینمای عامه‌پسند بنا شده است.

 

یکی دیگر از خصوصیات سینمای او، قهرمان‌پروری و اسطوره‌سازی بر مبنای قوانین خودنوشته کیمیایی است، قوانینی که ادعا می‌شود از عرف مردم کوچه و بازار گرفته شده است اما ارجاعات مستندی به عرف ندارد و فقط در فیلم‌های این فیلم‌ساز مشاهده می‌شود مانند عبور از قوانین و خط قرمزها توسط شبه قهرمانان هر قصه.

 

از دیگر مؤلفه‌های سینمایی کیمیایی، زبان فیلم و لحن آن است که عمدتا کلیشه‌ای است. دیالوگ‌گویی در این فیلم‌ها نیز که همه، نوشته کارگردان است به زبان تهرانی- جاهلی لمپنیسم افراطی می‌باشد، زبانی که به جز فیلم‌های کیمیایی بخصوص وقتی دارای وزن و آهنگ خاص وی می‌باشد، مآخذ و منبع دیگری در بین مردم کوچه و بازار ندارد.

 

از این فیلم‌ساز، علاوه بر ساخت 28 اثر بلند سینمایی که 17 اثر از آن در بعد از انقلاب کارگردانی شده است، یک رمان به نام جسدهای شیشه‌ای و یک دفتر شعر با عنوان زخم عقل به چاپ رسیده است.

 

به جز دندان مار که در سال 1991 در جشنواره فیلم برلین مورد تقدیر ویژه قرار گرفت، آثار کیمیایی حایز هیچ انتخابی نشده است و تنها در بیست و نهمین جشنواره فیلم فجر ضمن بزرگداشت وی، جرم آخرین ساخته این فیلم‌ساز که در ده رشته کاندید شد، پنج سیمرغ بلورین از جمله بهترین فیلم جشنواره را دریافت کرد. پولاد کیمیایی که از سال 72 و از فیلم تجارت نقش اول و تنها قهرمان فیلم‌های کیمیایی است بعد از اینکه فیلم رییس در جشنواره فیلم فجر در دولت هشتم با حاشیه همراه شد، کیمیایی در هیچ جشنواره‌ای شرکت نکرد. مسئولان سینمایی در دولت نهم سعی داشتند تا با مدیریت این فیلم‌ساز مدرن و صاحب سبک در ساخت فیلمی که دستاورد انقلاب باشد و ماندگار، این کارگردان را مدیریت کرده و در جذب هنرمندان به ساحت حکومتی سینما خدمتی کرده باشند اما با انتخابات 88 و تغییر مدیران سینمایی و نه البته ریاست دولت، این اتفاق به گونه‌ای دیگر رقم زده شد.

 

تغییر سیاست‌های مدیران سینمایی وقت به لابی‌های متعددی با کیمیایی منجر شد، به گونه‌ای که خود کیمیایی بارها در مصاحبه‌های زنده تلویزیونی و مطبوعاتی و نیز در نشست خبری فیلم جرم اذعان می‌دارد مسئولان با مهرورزی زیادی با من روبرو شدند. وی با طعنه در مراسم افتتاحیه پس از حمایت جعفر پناهی عنوان می‌کند: نمی‌دانم چه شده است که پس از سی سال به یاد من افتاده‌اند.

 

تعامل زیاد با کیمیایی از جانب مدیران و مسئولان سینمایی این شائبه را برای فیلم‌ساز ایجاد کرد که سینما به او محتاج است و این فرصت مغتنم شمرده از سوی کیمیایی، منتج به تولید فیلم جرم شد، فیلمی که فیلم‌ساز در ساخت آن جسارت را به حد اعلای خود رسانده و آنچه خواسته، کرده است.

 

کیمیایی با حمایت معاونت سینمایی، جزء اولین کارگردان‌هایی بود که در سال 88 امکان ساخت فیلم برایش فراهم شد و نوید ساخت فیلم توسط یک فیلم‌ساز قدیمی، طبق اصول و خواسته‌های معاونت سینمایی آرزویی بود که بسیاری در دل داشتند.

 

اما آنچه با دیدن جرم در جشنواره فیلم فجر ثابت شد، چیز دیگری است. کیمیایی نه تنها با مواضع نظام و برای جمهوری اسلامی فیلمی نساخته است بلکه با قوت و قدرت بیشتری در راستای فیلم فارسی، اثری بسیار جسورانه‌تر ساخته که عمدتا در نقاط و نکات فاحشی نگاه‌های زاویه‌داری با نظام دارد و بعضا در عناد با آن برخاسته است.

 

جرم، نهایت جرأت کیمیایی در انتقال مفاهیمی است که در 30 سال بعد از انقلاب، کیمیایی فرصت و اجازه ابراز آن را نداشته است. او که بیشتر در ژانر اجتماعی فعالیت کرده است، اینک سیاسی‌ترین فیلم خود را در کنف حمایت معاونت سینمایی در جشنواره‌ای که به یمن پیروزی انقلاب برپا شده است، می‌سازد و جایزه می‌گیرد و به نمایش می‌گذارد. گویی فیلم‌ساز مطمئن بوده که هر چه با خواست و اراده او ساته شود به نمایش درخواهد آمد و مسئولان با آن کنار خواهند آمد.

وی با دریافت این کد که سینمای کنونی به او و تجربه سینمایی و اثر او نیازمند است و به همین دلیل حس می‌کند که معاونت سینمایی را گرد گرفته است و از کنترل خارج می‌شود. لحن فیلم اخیر او، دلیلی بر این مدعاست. او در هنگام ساخت فیلم اعتراض –در دولت دوم خرداد- نیز که چاقوکشی در فیلم را، اعتراض به خشونت عنوان و قلمداد کرده بود، پیام دوم خردادی داد و بار دیگر با فیلم جرم این جسارت را پیدا کرده است.

 

قصه تک‌خطی کیمیایی که با خرده داستان‌های فرعی بسیاری همراه است برخلاف سینمای منتقد و معترض، سینمایی است که شدیدا گیشه‌پسند هم هست، نه قصد سرگرم‌کنندگی دارد و نه قصد قصه‌گویی و قهرمان‌پروری. کیمیایی به صراحت در آخرین ساخته خود یک بیانیه سیاسی پیچیده، چند لایه و نیش‌دار را به تصویر می‌کشد، کاری که شاید در طول دوره فیلم‌سازی خود جرأتش را پیدا نکرده بود.

 

انتخاب فرم و ساختار خاص فیلم که دکوپاژی شبیه سه فیلم قیصر، رضا موتوری و گوزن‌ها دارد و البته رنگ و نور فیلم که در کل سکانس‌ها، سیاه و سفید است و صداگذاری و دوبله، دلیلی است بر این مدعا که جرم، نوستالژیکی سیاه‌نمایانه از وقایع انقلاب اسلامی است که با زبانی دوپهلو، ساختاری نمادین و وام‌گرفته از آثار پیشین و فرمی اگزجره در بستر قبل از انقلاب روایت می‌شود. طراحی لباس، گریم و آکسسوار صحنه متعلق به قبل از انقلاب است اما لوکیشن‌های فیلم، امروزی است و بعضا نمادهایی از زندگی معاصر و مدرن که در آن غلو شده است، دیده می‌شود، مثل کولرهای گازی، ماشین‌های کاراکترها، قدیمی است اما سایر ماشین‌هایی که در فیلم تردد دارند، امروزی هستند مانند پژو، پراید، 206 و ...

 

کاراکترها قدیمی‌اند اما اتفاقاتی که مورد بحث آنهاست در رابطه با حوادث بعد از انقلاب است، مثل رفاقت جبهه و جنگ و کشت و کشتار در بوکان. گویی قهرمان‌های فیلم‌های کیمیایی، سر بلند کرده‌اند و در لوکیشن‌های امروزی گام برمی‌دارند تا کیمیایی ثابت کند که رشادت‌ها و جوانمردی‌ بسیجی‌ها در هشت سال دفاع مقدس، همان مزدوری و جنگ کور سربازان رژیم شاه در ظفار عمان است که کیمیایی یکی دو بار ارجاعات گل درشت و شناسنامه‌دار در فیلم به آن می‌دهد. ابهام و پیچیدگی ناشی از ضعف در فیلم و فیلم‌نامه کیمیایی که تحسین‌شده جشنواره بیست و نهم است از اولین سکانس‌های فیلم کاملا عیان است، قتل یک عنصر رژیم پهلوی به دست یک آدمکش حرفه‌ای. گرچه کیمیایی خود، قوانین خود را نقض کرده و قهرمان فیلم‌اش این بار به سبک منافقین یا چریک‌های فدایی خلق، هفت تیر به دست شده است که این یک طرف قضیه است ولی مهم‌تر آنکه ماهیت شخص ترور شده مجهول می‌ماند و این هم، بحث دیگری است که شالوده فیلم را دچار نقصان شدیدی می‌کند. اگر او از عوامل رژیم است که قاسم‌خان –سفارش‌دهنده قتل- باید انقلابی باشد. قاسم‌خان، زن‌باره معتاد، عرق‌خور و فاسد چگونه فرد انقلابی است و چرا کیمیایی این‌چنین جسارتی دارد؟! و اگر مقتول انقلابی است، چرا بنز و اسکورت دارد؟! چرا رضا به زندان می‌افتد اما قصاص و تنبیه ندارد و اصولا چرا آزاد می‌شود؟!

 

نکته بعدی در قتل دوم است، چرا قاسم‌خان سفارش‌دهنده قتل افجعی است؟! افجعی به عنوان فردی که متعهد است و رضای قاتل را مجاب می‌کند و سیاسی ضد شاه است، چرا باید به سفارش قاسم‌خان –که عوامل شاه را ترور می‌کند- کشته شود؟! گویا کیمیایی اصرار دارد که عوامل تروریستی با هر سیاست و هر زمان را، واحد معرفی کند.

 

یکی دیگر از نکات و معضلات برجسته فیلم جرم، زندان، زندان‌بان و رفعت است. رضا با آنکه جرم سیاسی انجام داده است و بارها از زبان خود و همسرش ملیحه هم این را می‌شنویم اما به جای زندان اوین در زندان قصر زندانی است.

 

رییس زندان، فردی با مرام، مهربان و گویی روشنفکر است و از سر جبر این کار را پذیرفته که یا قصد کیمیایی، تطهیر زندان‌های پهلوی و ساواک دارد و یا زندان، نماد استعاری بخشی از جامعه است که افراد در عزلت آن گیر می‌افتند. رفعت آدم خوب فیلم است و رییس باندهای فساد زندان که برو بیایی دارد و تا رضا، زیر پرچم او نرفت روی آرامش را ندید. رفعت با آنکه زیر نظر او جابجایی مواد مخدر، فساد و زد و بند انجام می‌شود اما به نوعی قیومیت افراد به دست اوست. جالب‌تر آنکه بعد از مرگش در همان انزوا و یا زندان، مجلس ختم سنتی برگزار می‌شود که رضا نیز در آن شرکت می‌کند.

 

با حمایت همین رفعت، الفتی دوباره بین رضا و ناصر شکل می‌گیرد. دو دست و یا دو جناح تروریست و یا منتقم و یا انقلابی که از هم دور افتاده‌اند بار دیگر برای یک قتل سیاسی دیگر با هم متحد می‌شوند. دو دوست که رضا متأهل است و سنتی و اندک پایبندی به مردم دارد و دیگری ناصر، باری به هر جهت است، خانه‌اش سیار است و امروزی‌تر، گویی میان گروه‌های سنتی و مدرن از هم دور مانده پیوندی انجام می‌شود و نطفه قتلی دیگر بسته می‌شود.

 

رضا در زندان با همسرش ملیحه که درمانده است و به گدایی افتاده، ملاقات دارد. زنی که به خاطر بی‌عدالتی رضا در رسیدگی به او از رضایت شکایت دارد. از ناصر دفاع می‌کند و رفتار او را توجیه می‌کند.

 

زن دوم، خواهر رضاست (نیکی کریمی)، نامزدش را به رضا معرفی می‌کند تا مبادا نامزدش خیال کند زنش عقبه و خانواده‌ای ندارد. بار دیگر بزه، جرم و زندان در فیلم، مایه مباهات می‌شود و شائبه افتخارات مبارزان سیاسی قبل از انقلاب و آزادگان را به ذهن متبادر می‌کند. رضا بعد از آزادی از زندان با زن دیگری (لعیا زنگنه) ملاقات می‌کند. این زن زیبا که گویی مست الکل یا مواد است و خمار می‌نماید، در طویله به داد و ستد اسلحه می‌پردازد. زن، چریک مآب است. اورکت پوشیده و سر و وضع زنان عضو گروهک‌های معاند و منافق اوایل انقلاب را دارد. او هنوز هم شیفته رضا است و انگار می‌خواهد از او دلبری کند. رضا با آنکه به او گرایش داشته و حس نوستالژیکی به او دارد اما ایام او را تمام شده می‌داند و فقط از او و به راهنمایی و انتخابش اسلحه می‌گیرد.

 

رضا در یکی دو جا به یاد جبهه و جنگ می‌پردازد. غیر از جنگ ظفار که کیمیایی به وضوح به آن اشاره می‌کند جنگ دیگری در آن سال‌ها در نگرفته و عبارت جبهه فقط مختص جنگ تحمیلی است. با این کنایه، فیلم‌ساز، بازماندگان جنگ را ناچار و مزدوران هفت تیر به دست تروریست معرفی می‌کند. دیگر آنکه کشتار در بوکان و حمله سپاه به منافقان در آنجا فقط در اوایل انقلاب اتفاق افتاد. پس قتل‌عام خانواده زن اسلحه‌فروش در قبل از انقلاب نمی‌تواند اتفاق افتاده باشد و این نیز، دلیل دیگری است بر اینکه کیمیایی به حوادث پس از انقلاب طعنه می‌زند.

 

به غیر از ساختارشکنی‌های سیاسی فیلم‌ساز که انقلاب را محصول تروریستی می‌خواند و از نقش امام، مردم، اعتراضات و سرنگونی رژیم ستم‌شاهی حرفی به میان نمی‌آورد و فقط یک انتقال قدرت را ترسیم می‌کند، عبور از خط قرمزهای اخلاقی بسیاری در فیلم دیده می‌شود. استفاده از الفاظ رکیک مثل جا.... و فحش‌های دوپهول مثل .... را سیر کردی، از زبان کاراکترها مخصوصا ملیحه که در خانه‌ای شبیه خانه فیلم گوزن‌ها با حوض در وسط و اتاق‌های دور تا دور حیاط است، دوباره ارجاع نشانه‌داری به تجلیل کیمیایی از خود، فیلم فارسی و فیلم‌سازی در زمان طاغوت است.

 

اشاره یکی از کاراکترها به ماشین آمبولانس برای حمل خانم توسط ناصر که اشاره واضحی به اشتغال در این کار کثیف است از دیگر مصادیق جری شدن فیلم‌ساز در شکستن خط قرمزها است. طراحی صحنه رستوران که رضا با خانواده‌اش به آنجا می‌روند در حالی که امیریل ارجمند موسیقی زنده – از ویگن- اجرا می‌کند دقیقا تداعی‌گر کافه‌های قبل از انقلاب است و یکی دیگر از مصادیق عبور از خط قرمزهای سینمایی.

 

رضا در یک سوم پایانی فیلم، خانواده‌اش را به هتل – خانه‌ای موقتی- می‌برد. او،‌ فرزند و همسرش- را که در حجابی نو!!! ظاهر شده- در یک توقف‌گاه موقت اسکان می‌دهد، جایی که امنیت موقت و قلابی دارد. رضا با سر باز زدن از قتل افجعی، بار دیگر به صدور بیانیه‌ سیاسی کیمیایی کمک کرده و گویی انقلاب را محصول فعالیت مصدق ملی- مذهبی می‌خواند.

 

او این بار خود وارد عمل می‌شود و به لوکیشنی مدرن و امروزی پا می‌گذارد. رضا به جایی که محل تجارت آدم و مانکن و چراغ و جشن و جنس و زن است و جایی که همیشه بزم و پول فراوان دارد، می‌رود و با اینکه مسلح به اسلحه است اما به رسم رضا موتوری و تیغ‌زن‌های دیگر فیلم‌های کیمیایی، شاهرگ قاسم‌خان را با چاقو می‌زند و با آمبولانسی که خود تطهیر کرده و تعریفی جدید از آن ارایه داده است، فرار می‌کند. آدم‌های قاسم‌خان با یک اتوبوس قراضه که نشان از اکثریت عددی لمپن‌ها دارد به دنبال رضا و ناصر می‌آیند و او را در جلوی چشمان خانواده‌اش در ساحل ناامن همان خانه موقتی زخمی می‌کنند و می‌کشند. از بد‌آموزی‌های دیگر فیلم به تصویر درآوردن تزریق مواد مخدر است که در زندان به زور رضا را معتاد می‌کنند اما در بیرون از زندان، خبری از اعتیاد رضا نیست و معلوم نیست این اعتیاد چرا پس از زندان ادامه ندارد.

 

پایان پیام/


 

کد خبر 47719

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha