خبرگزاری شبستان- گروه اندیشه: آيين سياسي اشراقي بيش از هر چيز بيان باورهاي همگاني زمان سهروردي بر پايه اعتبار حکومت افراد دانا و حکيم يا بهعبارتي همان پادشاهـ فيلسوف افلاطوني است. چنين باوري آنگونه که در فلسفه سياسي اسلامي مطرح شده، در اصل افلاطوني است اما سهروردي ارزشهاي نمادين شاهان اساطيري ايران را هم با آن پيوند زد. هر اندازه به اين ديد جنبه نظري بدهيم، باز هم جنبه عملي آن مهمتر خواهد بود. در گفتوگو با رجبعلي اسفنديار، عضو هيئت علمي پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي و نويسنده کتاب «وجوه سياسي فلسفه شيخ شهابالدين سهروردي» به بررسي فلسفه سياسي اين فيلسوف پرداختيم که اکنون بخش دوم و پایانی آن از نظر شما ميگذرد:
بين حکمت ذوقي سهروردي و فلسفه سياسي او چه رابطهاي وجود دارد؟
فلسفه سياسي سهروردي از حکمت ذوقي وي سرچشمه ميگيرد. اين حکمت تنها به دريافت روش شهود و حکمت ذوقي در نزد ايرانيان باستان اکتفا نکرد، بلکه با بهرهگيري از کاربردهاي اين روش در حکمت يوناني، روشي نوين در ساحت فلسفه ايجاد کرد. نکته محوري در فلسفه سياسي سهروردي حاکميت و رهبري حکيم متاله است. در فلسفه سياسي سهروردي حکيمي الهي که فرورفته در تاله باشد شأن و منزلتي بالاتر نسبت به حکماي ديگر دارد. در نظر او اگر رياست واقعي جهان به دست حکيمي متاله قرار گيرد، زمانه آن حکيم بسيار نوراني و درخشان خواهد بود و برعکس، اگر جهان از تدبير حکيم الهي خالي باشد، ظلمتها و تاريکيها بر عالم و مردم آن چيره ميشود. در جهان پرهياهوي امروز ميتوان به عمق سخن سهروردي پي برد. امروز حاکميت نظام جهاني مبتني بر فلسفه ليبراليستي به عجز و ناتواني خود اعتراف کرده و ليبرالدموکراسي غرب براي جبران خلأهاي خود به اخلاق روي ميآورد. سهروردي نسخه حاکميت جهاني را ترسيم ميکند. سهروردي رياستي را مطلوب ميداند که از راه چيرگي نباشد. بنابراين، با توجه به مباني حکمت ذوقي، نوع نگاه به سياست، حاکميت، قدرت و رهبري، متفاوت خواهد بود.
قوه شهود در فلسفه سياسي سهروردي چه جايگاهی دارد؟ به تعبير ديگر آيا سهروردي کشف و شهود را با دلايل عقلي يا حتي نقلي اثبات ميکند و بعد بهعنوان اصل مسلم ميپذيرد يا خير؛ در واقع انديشه سياسي شيخ اشراق بر چه روشي بنيان نهاده شده است؟
سهروردي در کتاب حکمت الاشراق در بحث و شناخت، اختلاف ميان حکما را تنها در الفاظ و عبارات و از جهت اختلاف در عادات و روش آنها ميداند و با بيان تمايز ميان روشهاي کسب معرفت، معرفت شهودي را بر ساير معارف مقدم ميدارد. ويژگي اساسي نظريه اشراقي سهروردي اين است که وي به شناختي رسيده است که تنها نظري نيست بلکه اشراقي و رستگارکننده است. شيخ اشراق با تلفيق شناخت نظري و عملي و با گرايش به پيوند دوباره با حکمت الهي نور ـکه حکماي ايران باستان مبشر آن بودند ـ چشمانداز جديدي به مباحث حکمت بهطور کلي و حکمت سياسي بهطور خاص باز ميکند.
معروف است که سهروردي شناخت شهودي را در رويايي از ارسطو آموخته است. در اين رويا ارسطو به سهروردي ميگويد به خويشتن خود برگرد. اين پاسخ و سوالهاي بعدي که پرسيده ميشود حکايت از نوعي ارشاد تدريجي براي رسيدن به خودشناسي دارد؛ نوعي شناخت شهودي که نفس در آن، خود را ميبيند و با اين بينش همه چيز را به رمز و نماد برميگرداند. آدمي را به شناخت اشراقي ميرساند که نجاتبخش و رستگارکننده است چون اندام اينگونه معرفت در تعقل بشري، عقل قدسي است، اين شناخت، همه دادههاي مادي حواس را به ارقام و رموز معنوي برميگرداند که تنها در عالم مثالي نفس نمودار است لذا در شناخت شهودي، حواس ظاهري انسان استحاله ميشود به حواس دروني و معنوي. سهروردي خود را مجهز به اين نوع شناخت ميکند و معتقد است که پيشينيان او تنها به اجمال آن آگاه بودهاند و مدعي است که اين حکمت را در مسير خاص خود تنظيم کرده و گسترش داده است.
عرفان پيوستگي و ارتباط مناسبي با سياست دارد. يعني عرفا در سفر چهارم بايد براي هدايت مردم وارد عرصه اجتماع شوند و... . سهروردي چون عارف هم بوده و به مباحث عرفاني و ذوقي توجه خاصي داشته در اين ارتباط چه ديدگاهي دارد و عرفان او در سياست چه تاثيري داشته است؟
اسفار اربعه يا سفرهاي چهارگانه اهل سلوک را در انديشه هر صاحبدلي مشاهده ميکنيم. سهروردي نيز از اين مجموعه مستثنا نيست و اين سفرها را در تمامي آثار خود به رمز بيان کرده است. سفر چهارم صبغه سياسي دارد و انسان پس از گذشتن از اين سفر، تجارب بسياري اندوخته است و توانايي رهبري جامعه انساني را دارد. ملاصدرا نيز به اين مطلب توجه داشته و انسان را همانند مسافري دانسته است که از سوي خدا آمده و بهسوي او در حرکت است. وي تصريح ميکند که مقصود اصلي از وضع قوانين الهي، سوق دادن آفريدگان به جوار الله تعالي و رساندن آنان به معرفت ذات او و رهاسازي ايشان از صفات نکوهيده و خويهاي ناپسند است که موجب وابستگي ذات آنان به امور پست و دنياييشان در مراتب دوري و حرمان خذلان ميشود.
سهروردي ضمن ترسيم حکومت حکيم متاله که در آن خدا در راس قرار دارد و در مراحل بعدي جبرئيل (ملک)، نبي، حکيم الهي و مردم واقع ميشوند، بنيان نظريه سياسي خود را طرحريزي ميکند. وي تصريح ميکند که مقصود از رياست، رياست از راه چيرگي نيست. با اين بيان، شيخ اشراق ضمن نفي هرگونه سياست مبتني بر سلطهگري، غلبه، خودکامگي، استبداد و زور و تزوير، درصدد است سياست و رياستي را طرحريزي کند که بر مبناي آن، انسانها را بهسوي رستگاري سوق دهد. نکته ديگري که در تببين ماهيت سياست در انديشه سهروردي اهميت دارد، سلوک عملي و جرات بيحد و حصر وي در بيان عقايد خود است. بدين معنا که سيره عملي سهروردي و نوع نگاه او به مسائل اطرافش و نيز چگونگي تعاملش با سلاطين، ابهامات نگرش وي به سياست را روشن ميسازد.
دکتر مجتهدي ميگويد نميتوان افلاطوني بود و در انديشه خود از مدينه فاضله سخني نراند. با توجه به اينکه سهروردي نيز افلاطوني است، مدينه فاضله او چه ويژگيهايي دارد؟
مجموعهاي منسجم از مباني معرفتشناسي، هستيشناسي، انسانشناسي و غايتشناسي، حکومت مطلوب سهروردي را در پي خواهد داشت که مبتني بر حکومت حکيم متاله است. وي خاستگاه حکومت مطلوب خود را تنها از منظر الهي مطرح ميکند و با اثبات نبوت براي بشر، به رسالت انبيا اشاره کرده و ضمن بيان وظايف مردم در قبال پيامبران، حکومت حاکم متاله را نيز ادامه سلسله هدايت الهي بشر ميداند و براي حاکم متاله، مشروعيتي الهي قائل است. بدين ترتيب داناترين فرد جامعه، به شرط داشتن تاله، رهبري جامعه را بهعهده خواهد گرفت و پذيرش مردم در مشروعيت حکومت وي تاثيري ندارد زيرا سهروردي خود به دو نوع رياست ظاهري و نهاني تصريح دارد.
شيخ اشراق در پي رويکرد سياست متعالي است. نظريه سياسي و حکومت مطلوب او، توسعه مادي را با تعالي معنوي توأمان تبيين و تامين ميکند. رهيافت اشراقي که حکمت ذوقي و حکمت بحثي را توأمان در خود جمع کرده است، چشمانداز جديدي به زندگي سياسي مسلمانان دارد که از قِبَل آن نظريه دو ساحتي انسانيـ الهي (اسلاميـ اشراقي) جايگزين نظريه و رويکرد مادي جسماني (دنيوي) و تکساحتي ميشود. انديشه سياسي سهروردي با رويکردي اسلاميـ اشراقي در نسبت با تفکر يوناني و تفکر ايران باستان، تفکر شيعي اثنيعشري و تفکر اسماعيلي قابل بررسي است.
حکومت مطلوب شيخ اشراق چه ويژگيهايي دارد؟
سهروردي براي اثبات ضرورت حکومت، ابتدا به ضرورت زندگي جمعي و نبوت اشاره ميکند و از اين رهگذر به حکومت حکيم متاله ميرسد. وي وجود نبي و رهبر را لطف به انسانها از سوي پروردگار عالم ميداند و ضمن تشريح ضرورت هدايت، رسالت، شريعت و نبوت، حکمت را به نبوت متصل ميکند و اصل سياستمداري خود را تکميل ميکند. سهروردي بهصورت مستقيم به تعريف مفاهيمي چون دولت و حکومت نميپردازد، اما حول محور حکيم متاله اين مفاهيم نيز معنا پيدا ميکند. شيخ اشراق رئيس مدينه را در هر عصر، خليفهالله ميداند. از نظر او رياست يا تاله ميتواند با هم در شخصي واحد ظاهر شود که همان خليفهالله است و حکما فرمانهاي خداوند را دريافت ميکنند و اين امر به آنها قدرت و اقتدار ميبخشد.
دولت مقتدري که سهروردي از آن ياد ميکند از آنِ حکيمي است که به منبع فيض الهي متصل است و او کسي است که با سفر به عالم مافوق قمر و بازگشت از آن به مفاهيمي دست پيدا ميکند که ميتواند هدايت بشر را در دست گيرد. نظام سياسياي که سهروردي ترسيم ميکند، مبتني بر حاکميت داناترين افراد جامعه است. در راس هرم قدرت چنين نظامي، حکيمي فرورفته در تاله و بحث وجود دارد که تمامي خواستهها و نيازهاي جامعه خود را درک ميکند. حاکم مطلوب سهروردي، حکيمي است که از خداوند الهام ميگيرد و بهواسطه ارتباط با خداوند، صاحب کرامات است تا اهل مدينه با ديدن کرامات او از وي فرمان ببرند. سهروردي، خود در سلوک معنوي از شهود و انديشه استفاده کرده است و ديگران را هم به طي همين طريق توصيه ميکند. ايشان منشأ علم خود را استشراق دانسته و برهان را تنها، مويد آن نقل ميکند. بنابراين در دستگاه فلسفي او کشف و شهود حرف اول را ميزند و دولت مورد قبول ايشان نيز دولتي است که مبتني بر چنين يافتههايي باشد.
مقام امامت و حديث نبوي که ميفرمايد: «الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ اِمامانِ قاما اَوْ قَعَدا» که در فلسفه سياسي شيعه جايگاه مهمي دارد در انديشه سهروردي چه جايگاهي دارد؟
از نظر او شخص حاکم صرفا به فرمان خدا ميتواند حکمران مشروع باشد، از اين رو يکي از ارکان اساسي سياست اشراقي اين است که حکمرانان در آن توانايي آن را پيدا کنند که دريافتکننده فرمان الهي باشند و صلاحيت اقتداري را که از طريق الهي به آنها اعطا شده، داشته باشند. سهروردي از مسند مافوق قمر، جهان تحت قمر را در آرامش و ثباتي معنادار به آسمان وصل ميکند. تمثيلهاي پررمز و راز او حکايت از اين نگاه دارد.
سياست بيسياست او که او را جوانمرگ کرده است، منش و مشي سياسي وي را نشان مي دهد. او آشکارا اعلام ميکند خلافت از آن کسي است که در معارف ذوقي سرآمد بوده و حتيالامکان از دانشهاي ظاهري بيبهره نباشد، خواه مردم او را بشناسند و به قدرتش رسانند و خواه نشناسند و در گوشهاي بنشانند، در هر صورت رياست از آن اوست با اين تفاوت که اگر تدبير در جامعه در دست چنان کساني باشد، دوران، دوران روشنايي خواهد بود وگرنه به ظلمت و تاريکي فرو خواهد رفت.
موضوع حکومت حکيم متاله که الگوي حکومت مطلوب سهروردي است در واقع حقايق مربوط به پديدههاي سياسي است که سهروردي صراحتا درباره آن اظهار نظر ميکند. حکمت مدنياي که سهروردي از آن سخن ميگويد علم به تمامي حقايق سياسي و بهعبارتي پديدههاي سياسي ضمني در جامعه انساني است. زندگي جمعي انسان، نخستين و اصليترين رکن انديشه سياسي او را تشکيل ميدهد و از اين رهگذر ضرورت و وجود حاکم براي زندگي بشر نيز تبيين ميشود. سهروردي وجود نبي و رهبر را لطف به انسانها از سوي پروردگار عالم ميداند. وي به رسالت انبياي عظام در طول تاريخ اشاره ميکند و ادامه رسالت آنان را به حکيمان ميسپارد.
سهروردي نتيجه حکومت حکيم متاله را چه ميداند؟ يعني در واقع آبادي دنيا براي او مهمتر است يا آبادي آخرت؟
در نظر سهروردي اگر رياست واقعي جهان به دست حکيمي متاله قرار گيرد زمانه بسيار نوراني و درخشان خواهد شد و برعکس هرگاه جهان از تدبير حکيمي الهي تهي ماند، ظلمتها و تاريکيها بر عالم و مردم آن چيره ميشود. از ديد سهروردي حکيم متاله که به حقيقت به کشف و شهود عارفان رسيده کسي است که جسم او مانند پيراهن گشته است که گاه از تن بيرون ميکند و گاه به تن ميکند. هيچ کس نميتواند در زمره عارفان قرار گيرد جز آنکه به واسطه خميرمايه و فطرت مقدس به حکمت عارفان دست يابد و بسان پيراهن پوشيدن و از تن درآوردن مجرب شود. چنين شخصيتي به جانب نور عروج ميکند و اگر مايل باشد و لازم بداند به هر صورت که خود برگزيند متظاهر ميشود و در اين حال او با ذات خويش فرزند عالم نور است.
سهروردي به پادشاهان نصيحت ميکند که جهاني وراي اين جهان فاني وجود دارد که ابدي است و در آن جهان زندگي تداوم دارد. وي بر انسانهايي که به جاودانگي اين عالم معتقد شده و به همنوعان ظلم و ستم کردهاند، خرده ميگيرد و با بيان ناهنجاريهاي جامعه بهنوعي از زمانه خود خبر ميدهد که برخي بر اثر دور افتادن از انوار الهي به جايي رسيدند که بر نوع خود ظلم روا ميدارند. او اين حالت را ناشي از عدم مشاهده حال و استشراق انوار ميداند و با اين عبارات نشان ميدهد که از سرنوشت همنوعان خود رنج ميبرد و بهدنبال حکيمي با اشراق کامل ميگردد تا زمين را از عدالت مملو کند.
پایان پیام/
نظر شما