به گزارش خبرگزاری شبستان به نقل از حوزه هنری، مهناز فتاحی با اشاره به اتمام نگارش خاطرات مادربزرگش، اظهار كرد: این كتاب را به دفتر آقای مرتضی سرهنگی تحویل دادم و ایشان هم پس از بررسی و توصیههایی كه داشتند، كتاب را برای ویرایش و تصحیح نهایی به من سپردند.
وی ادامه داد: در حال حاضر انتخاب عكسها و ویراستاری اولیه كتاب به پایان رسیده و به زودی كتاب را مجددا تحویل دفتر ادبیات مقاومت و پایداری حوزه هنری می دهم تا مراحل چاپ و انتشار را از طریق این دفتر طی كند.
فتاحی درباره این اثر گفت: خانم «خانزاد» مادربزرگ من بودند كه فروردین ماه امسال به رحمت خدا رفتند. پیش از فوتشان خاطرات ایشان را جمعآوری كردم، چرا كه زنی تاثیرگذار در دوران جنگ تحمیلی بودند. خاطرات ایشان را از سال 89 به مدت 2 سال جمع آوری كرده و به نگارش درآوردم.
این محقق و پژوهشگر تاریخ شفاهی خاطرنشان كرد: مادربزرگم یكی از زنان بزرگ منطقه روانسر (یكی از شهرهای استان كرمانشاه در غرب ایران) بودند. ایشان در آن منطقه به بخشندگی، مقاومت و غیرت و البته قبل از هر چیز، به دیانت و ایمانشان شهره بودند. مادربزرگ از تمكن مالی خوبی برخوردار بوده و پس از ازدواج با همسرشان كه ایشان هم فردی مومن بود، باغی می سازند و درختهای باغ را طی عهدی كه می كنند، با خداوند شریك میشوند. همچنین از خداوند 7 پسر و دو دختر می خواهند كه همین گونه هم می شود و پس از آغاز جنگ، مادربزرگم به نوعی مدیریت خانواده و فرزندانش را بر عهده می گیرند و آنها را به جبهه می فرستند و در دورانی كه فرزندانشان در جبهه بودهاند، عروس و دخترانشان را در باغ خود پناه میدهند.
وی افزود: ایشان دو خانه دیگر به غیر از باغ داشتند و خانه كنار باغشان را به آوارگان جنگ می دهند و خود در خانه دیگری زندگی میكنند. همچنان كه فرزندانشان را حمایت می كردند، هر رهگذر و جنگ زده ای را هم همچون فرزند خود می دانستند و به آنها پناه می دادند. زمانی كه حلبچه بمباران شیمیایی میشود، برخی از مردم آن منطقه به روانسر پناه میآورند و مادربزرگم به آنها را در باغ خود پناه می دهند و هر روز مقدار زیادی نان و سیب زمینی و ... برایشان می پختند و شیر و هر چیزی كه برای خوراكشان می توانستند در اختیارشان قرار می دادند. خاطراتی كه مادربزرگ از آوارگان بمباران حلبچه روایت می كنند، می تواند تاریخ آن دوران از جنگ تحمیلی را كه كمتر هم بیان شده است، بازگو كند. در این كتاب ناگفتههای بسیاری از جنگ و بمباران شیمیایی حلبچه نهفته است.
فتاحی با اشاره به حمایت های مادربزرگش از جنگ زدگان، گفت: ایشان حتی پناهجویان و آوارگان عراقی را هم در باغ خود، پناه می دادند و از آنها حمایت میكردند. برای نگارش این كتاب از یكی از همین پناهجویان عراقی نیز مصاحبه گرفته ام تا مستندات بیشتری در اختیار داشته باشم. همچنین از تمام فرزندان مادربزرگم و همشهریانی كه ایشان را می شناخته اند تحقیقات میدانی به عمل آورده ام.
این نویسنده گفت: پایان كتاب خاطرات مادربزرگ به تنهایی شان در دوران پیری میرسد. ایشان كه در دورانی خانه و باغش محل تجمع و دوستی افراد بسیاری بود، در سالهای پایانی زندگی احساس تنهایی می كردند و می گفتند كه انگار جنگ، در آن دوران آدم ها را به هم نزدیك كرده بود. با نگارش این كتاب نیز به نوعی تلاش داشتم تا سبك زندگی زیبای دوران دفاع مقدس را بار دیگر یادآوری كنم.
وی در پایان گفت: كتاب «باغ مادربزرگ» در حدود 300 صفحه به نگارش در آمده و البته فصل آخر آن به مستندات و عكس های مرتبط، اختصاص دارد.
پایان پیام/
نظر شما