خبرگزاری شبستان: یکی از مهمترین ریشه های حیات و هویت یک ملت آگاهی از گذشته، پیشینه فرهنگ و باورها است. قطعاً فرهنگ مهمترین پشتوانه برای مانایی یک ملت در تاریخ است به این می ماند که گذشته و ایام سپری شده عمر را از یک فرد بگیرند و او صرفاً در یک حال منفک از یک پیشینه زندگی کند، مسلماً چنین فردی با از دست دادن حافظه، هویت و پیشینه خود را از دست داده و هر چقدر هم که توانمند باشد به یک درخت بی ریشه در هجوم تندبادها تبدیل شده است. امروز یکی از مولفه های بنیادینی که در هجمه تهاجم فرهنگی می تواند ما را از حوزه انفعال و برخودرهای صرفاً عکس العملی رها کند آگاهی نسبت به آموزه ها، باورها و داشته های فرهنگ ایرانی – اسلامی است، بدون این آگاهی ما دچار نوعی از خودبیگانگی و از خودباختگی خواهیم شد و مجذوب هر خسی خواهیم شد که در دست دیگران می بینیم. اتفاقاً بخشی از ریشه های مرعوب شدن جامعه ما به ویژه گروه نخبگان در برابر دستاوردهای فرهنگی غربی به ویژه در حوزه علوم انسانی به این قضیه برمی گردد.
سه دهه و اندی از انقلاب می گذرد اما آن تحولی که در منابع و متون علوم انسانی مطابق با آرمان ها و آموزه های فرهنگی ایرانی – اسلامی قرار بود اتفاق بیفتد شکل نگرفته است، البته می توان در این زمینه به دستگاه های اجرایی و قانونگذاری کشور خرده گرفت که چرا نتوانسته اند بستری برای شکل گیری این ضرورت را فراهم نکردهاند اما واقعیت آن است تا زمانی که جسارت و پویایی و اعتماد به نفس لازم در میان اندیشمندان و صاحبنظران حوزه علوم انسانی به ویژه در دانشگاه ها مهیا نشود این اتفاق روی نخواهد داد.
اما پرسش اصلی این جا است که چه زمان می توان این پویایی و جسارت را در متن جامعه به ویژه میان نخبگان به یک حالت ذهنی و رفتاری فراگیر تبدیل کرد؟ این اتفاق زمانی خواهد افتاد که ما به تمام معنا با گذشته و پیشینه و ریشه های اصیل فرهنگ ایرانی – اسلامی گره بخوریم، در این میان یکی از مهمترین و تاثیرگذارترین شیوه های این اتصال کتاب و کتابخوانی است. ملتی که کتاب نخواند و به این وسیله در اجزا و عناصر فرهنگ خودی توجه نکند نمی تواند با روزمرگی و سیاست گذاری های مبتنی بر رفتارهای عکس العملی و انفعالی در برابر سموم فرهنگی ایستادگی کند.
این کتاب است که به مثابه یک پل میان ما و گذشته مان ارتباط دو سویه برقرار می کند ما با کتاب می توانیم به حجم عظیمی از اطلاعات تاریخی، فرهنگی و اجتماعی دسترسی داشته باشیم و از این انباشت عظیم در جهت حفظ سرمایه ها و اندوختن بر آن بهره برداری کنیم به عنوان نمونه اگر میراث ارزشمند علمی و فرهنگی ما از فلاسفه و حکما و شعرا تا دانشمندان عرصه های مختلف علوم تجربی و انسانی به خاطر دست به دست نشدن تالیفات این بزرگواران به دست ما نمی رسید آیا امروز می توانیم با احساس افتخار داشته های علمی و فرهنگی مان را به دنیا عرضه کنیم؟ آیا از این که حاملان فرهنگ ایرانی – اسلامی هستیم می توانیم احساس اعتماد به نفس داشته باشیم؟ قطعاً این پیشینه فرهنگی که در قالب کلمات و کتاب به دست ما رسیده است عاملی برای مقابله با خودباختگی فرهنگی در برابر دیگران است اما پرسش اصلی در این میان این است که آیا به صرف انتساب این مفاخر فرهنگی به ایران و ایرانی می توان بر از خودبیگانگی فرهنگی غلبه کرد؟
پاسخ این سوال منفی است؛ میراث مکتوب و ارزشمند فرهنگی ما به خودی خود صامت است، صامت برای ذهنی که سراغی از این میراث و گنجینه را نمی گیرد، مثل ذخیره ای از طلا و گنج که در زیر خروارها خاک پنهان مانده و صاحبخانه ای که اتفاقاً خانه اش را بر روی این گنج ساخته از این میراث ارزشمند آگاهی ندارد و روزگار را با نداری و فقر پشت سر می گذارد. نسبت ما و میراث غنی فرهنگ ایرانی – اسلامی همان نسبت صاحبخانه بی خبر و گنج پنهان مانده است. مسلماً پاسخ بسیاری از تشکیک ها، ابهامات و شبهاتی که این روزها از طریق رسانه های تاثیرگذار غرب بر سر جوانان ما می بارد از این میراث ارزشمند قابل استخراج است، به شرط آن که فاصله ای که امروز میان ما و این گذشته درخشان فرهنگی و دینی افتاده از میان برداشته شود.
البته این فاصله صرفاً یک فاصله میان عامه مردم و فرهنگی غنی نیست، متاسفانه نخبگان ما حتی آن دسته و گروهی که علی الظاهر کارشان تحقیق بر روی این متون است دچار این ضعف و آسیب شده اند، به این معنا که در بسیاری از اوقات این محتوای غنی به زبان روز و در قالب نظریاتی که بتواند در برابر نظریات غرب هماوردی داشته باشد تبدیل نمی شود. به عبارت دیگر طیف قابل توجهی از محققان ما عملاً در همان رشته خاصی که آموزش دیده اند با یک دید تک وجهی سراغ این آثار می روند در صورتی که ارتباطهای میان رشته ای و چندوجهی است که می تواند با پیوند برقرار کردن میان عناصر و مولفه های چند سویه ارزش کاربردی و امروزی داشته باشد، همچنان که سالها است در غرب با اتکای به این روش علوم انسانی شان را در خدمت اهداف خود قرار داده اند. این همان نقیصه بزرگی است که رشته ها و گرایشهای علوم انسانی ما از آن رنج می برند و عملاً در برابر پرسش های امروزی و نیازهای بومی کشور توان پاسخگویی ندارند. به عبارت دیگر پژوهشگران ما در بسیاری اوقات صرفاً شارحان آثار فرهنگی – چه این آثار متعلق به گذشته فرهنگی می باشد و چه به صورت ترجمه از آثار دیگران ارایه شود – هستند و نمی توانند غبار زاویه های تکراری که همیشه از آن زوایا به این آثار نگریسته شده بتکانند.
جامعه ما به کتاب احساس نیاز نمی کند
امروز حاشیه های کتاب و کتابخوانی آن قدر پررنگ شده که جای متن و توجه به عناصر درونی و عمقی این مبحث را گرفته است. در طول سال به بهانه های مختلف نمایشگاه های کتاب در نقاط مختلف کشور برگزار می شود اما در عمل اتفاقی که همه ما منتظر آن هستیم یعنی آشتی کتاب و فرهنگی عمومی رخ نمی دهد. جامعه ما به شکل هشدار دهنده ای به کتاب احساس بی نیازی می کند و این پدیده بسیار خطرناکی است، چرا که عملاً ما را دچار ضعف حافظه فرهنگی و تاریخی می کند. کتاب خواندن میراث صامت فرهنگی ما را به صدا درمی آورد و ما به شدت نیازمند این میراث هستیم و انقطاع از این گنجینه جامعه ما را دچار رکود علمی و فرهنگی خواهد کرد، بنابراین دلسوزان این عرصه اول از همه باید به این پرسش پاسخ دهند که چرا جامعه ما نسبت به کتاب خواندن این گونه احساس بی نیازی می کند؟ پاسخ های مستدل و جامع به این پرسش قطعاً می تواند بسیاری از آسیب های ما را در این حوزه ترسیم کند.
پایان پیام/
نظر شما