به گزارش خبرنگار اجتماعی خبرگزاری شبستان ، دومین قسمت از برنامه ماه عسل شب گذشته با اجرای احسان علیخانی برروی آنتن رفت.در ابتدای برنامه نماهنگی از تصاویر تشییع پیکر 175 غواص شهید با صدای آهنگران پخش شد و احسان علیخانی گفت:شهدا با دستان بسته برای راحتی ما رفتند و کمترین توقع آنان این است که ما با دست های باز برای کشور چه می کنیم، انان معلوم است برای چه با دست های بسته زیر آب رفتند اما معلوم نیست ما با دست های باز چرا برای یکدیگر زیر آبی می رویم.
دومین قسمت از برنامه ماه عسل دارای 2 قصه بود که هر قصه با موضوع جدایی و دوری از خانواده است که در قصه اول خانواده مشهدی صاحب بچه های 2 قلویی می شوند و یک قلو را به یک خانواده یزدی می دهند و پس از 18 سال دوری نجمه با تماس یک آشنای دور متوجه می شود که پدر و مادر واقعی او کسانی دیگر هستند.
نجمه که در خانواده یزدی با شرایط ایده آلی بزرگ شده است پس از فهیمدن ماجرا، خانواده واقعی و خواهر خود را پیدا می کند و می گوید: من اصلا از دست پدر ومادر واقعی ام ناراحت نیستم که مرا به کسانی دیگر داده اند اما همیشه دوست داشتم خواهر یا برادری داشته باشم و از تنهایی بیرون آیم.
مادر واقعی نجمه دلیل اینکه فرزندش را به خانواده دیگر داده است را اینگونه بیان می کند،هنگام زایمان متوجه شدم که دوقلو دارم و آشنایی به من گفت برای رضای خدا یکی از فرزندانت را به خانواده بافقی بده چراکه آنان 13 سال است فرزند دار نمی شوند و من هم برای رضای خدا و اینکه خانواده بافقی سادات هستند قبول کردم و فرزندم 12 روزش بود به این خانواده دادم اما شب به یاد نجمه سر بر بالش می گذاشتم و صبح به یاد او از خواب بیدار می شدم.
قصه دوم ؛ قصه مریم است مریم دختری که خانواده ای او را از پرورشگاه آورده اند و بزرگ کرده اند مادر خانواده مریم می گوید: یک فرزند پسر و دختر داشتم اما پس از مدتی دخترم را از دست دارم و مریم را از بهزیستی آوردیم و به فرزندمان شد.
مریم در ادامه می گوید: من شباهتی به خانواده ام نداشتم و این یک مسئله ای برای من شده بود که نکنه من فرزند این خانواده نباشم تا اینکه پدرم پیش از مرگ به من گفت ما تو را از بهزیستی آورده ایم و تو از مناطق جنگ زده سرخص بودی.
وی ادامه میدهد: من تمام استان های کشور و مناطق کرد نشین را برای پیدا کردن خانواده ام رفتم تا یک روز در فرودگاه بودم خانمی با زبان کردی با تلفن صحبت می کرد و من ماجرای زندگیم را برای او تعریف کردم.
مریم می گوید:این خانم با همسرش به من خیلی کمک کردند و مدارک DNA را به وزارت شهدا ی سلیمانیه ارسال کردند.
وی ادامه داد: من متوجه شدم که پدر و مادرم در بمباران شهید شدند واکنون 3 خواهر و 2 برادر دارم و یک برادرم گم شده است قبر پدرم در بهشت زهرا است اما قبر مادرم نامعلوم است.آنها ازا یران حمایت کردند و صدام آنان را بمباران کرد. و یکی از خواهرانش که از عراق در برنامه ماه عسل شرکت کرده بود.مریم در پایان با سرفه و گریه می گوید: موضوع حلبچه مرا یاد غم خودم می اندازد.
پایان پیام/
نظر شما