به گزارش خبرنگار اندیشه خبرگزاری شبستان، غلامعلی حدادعادل، رئیس شورای تخصصی تحول و ارتقای علوم انسانی در نشست "فلسفه و علوم انسانی" سخنرانی خود را با عنوان "از فلسفه به علوم انسانی؛ پرسش از یک حلقه مفقوده" آغاز کرد و گفت: علم غربی نخستین بار که در دوره قاجار و به صورت رسمی در دارالفنون وارد نظام آموزشی کشور ما شد، در قالب و هیبت علوم تجربی و فنی و مهندسی به کشور ما ورود پیدا کرد.
وی ادامه داد: در واقع نخستین مواجهه ما با علم غربی، دستاوردهای غرب در ریاضیات، علوم نظامی و پزشکی بود که اگر برنامه های درسی دارالفنون را دیده باشید، این مساله مشخص می شود.
حدادعادل با بیان اینکه علم غربی اعم از علوم تجربی و انسانی ریشه در فلسفه غربی دارد، اظهار کرد: ما در ارتباط با غرب نخست با علم غربی آشنا شدیم، سپس با فلسفه غرب.
تعلم فلسفه اسلامی توسط 10 هزار طلبه
عضو هیات علمی گروه فلسفه دانشگاه تهران با تاکید بر اینکه در کشور ما واقعیتی به نام فلسفه اسلامی وجود دارد، تصریح کرد: ما بالاخره یک ملت بدون فلسفه نیستیم. قطع نظر از آن که از فلسفه اسلامی خوشمان بیاید یا آن را نپسندیم، جامعه ای داریم که صاحب یک سنت فلسفی به نام فلسفه اسلامی است که بیشتر اساتید و نمایندگان بارز آن ایرانی بوده و هم اکنون بیش از 10 هزار نفر در حوزه های علمیه، فلسفه اسلامی می خوانند و بیش از چند صد نفر در قم حکمت اسلامی تدریس می کنند و این سنت دیرینه و زنده ای است که همچنان پابرجاست.
حدادعادل ابراز کرد: سوال اینجاست آیا می توان بر پایه فلسفه اسلامی، علوم انسانی اسلامی داشت و لازمه دست یافتن به علوم انسانی اسلامی چه بوده و نقشه راه چیست که در این زمینه سخن بسیار است.
وی تصریح کرد: فلسفه اسلامی عمدتا حول محور وجود به ماهو و وجود شکل گرفت وقتی متون کلاسیک فلسفه اسلامی را ملاحظه می کنیم، بحث ماهیت و وجود و امور آن علم کلی، الهیات به معنای اعم، احکام وجود و ... را در می یابیم در حالی که در فلسفه غربی از دوره رنسانس به بعد از دکارت تا امروز مشاهده می کنیم این فلسفه برخلاف فلسفه قرون وسطی به جای محور قرار دادن وجود به ماهو و وجود، انسان به ماهو و انسان را به عنوان تفکر فلسفی قرار داده است و گرایش فلسفه غربی صحبت هرچه بیشتر در خصوص انسان است.
ضرورت تدوین انسان شناسی فلسفی
عضو هیئت علمی گروه فلسفه دانشگاه تهران با بیان اینکه اگر دکارت را مبدا قرار دهیم و تا کانت و نیچه هرچه بیشتر پیش آییم این گرایش یادشده قوت بیشتری می گیرد، ابراز کرد: اگر بخواهیم به علوم انسانی اسلامی برسیم گام نخست آن است که یک انسان شناسی فلسفی بر پایه فلسفه اسلامی تدوین کنیم یعنی این فلسفه را که زبان آن، زبان وجود است به زبانی که به وجود خاص انسان بپردازد ترجمه کرده و انسان را به یک عنوان یک موجود به ماهو در منظومه کل وجود قرار داده و یک انسان شناسی فلسفی مبتنی بر فلسفه اسلامی تدوین کنیم.
وی با اشاره به اینکه در این راستا ما باید از نفس و حقیقت نفس و رابطه نفس و بدن و جبر و اختیار و فطرت و مسایلی از این قبیل صحبت کنیم، توضیح داد: این نوع مسایل می تواند بحث های انسان شناسی فلسفی باشد؛ وقتی فلسفه اسلامی را ملاحظه می کنیم مشاهده می شود غایت و محصول اعلای فلسفه اسلامی حرکت به سمت اثبات حقایق متعالی است یعنی همت اصلی فلاسفه اسلامی آن است که آنها با طرح امور عامه، علم کلی و الهیات به معنی الاعم به سمت اثبات و موضوعات به معنی الاخص می روند.
نردبام صعود به آسمان
وی با تاکید بر اینکه فلسفه نزد فلاسفه اسلامی یک نردبانی برای صعود به آسمان است نه نردبانی برای نزول به طبیعت و الهیات به معنی الاعم (متافیزیک)، گفت: نزد فلاسفه اسلامی متافیزیک معطوف به طبیعت و به طریق اولی معطوف به علوم انسانی نیست به نظر من اگر فلسفه اسلامی بخواهد منتهی به علوم انسانی اسلامی شود این مسیر یکطرفه رو به بالا باید دوطرفه شود یعنی متافیزیک اسلامی که مبتنی بر وجود است باید هم ناظر به اثبات خدا و حقایق علمی و ماورای طبیعی باشد و هم ناظر به تامین اصول و لوازم برای یک طبیعت شناسی و انسان شناسی و علوم انسانی.
حدادعادل اضافه کرد: وقتی ما مقالات و کتاب ها و اندیشه های فلاسفه مسلمان در تاریخ 1200 ساله فلسفه اسلامی را مقایسه می کنیم، مشاهده می شود مسایلی که به مبنای طبیعت شناسی پرداخته در قیاس با الهیات به معنی الاخص بسیار کمتر است.
به گفته وی، ما معرفت دیگری داشته ایم که تا اندازه ای خلاء مباحث انسانی در فلسفه اسلامی را جبران می کرده و آن عرفان بوده است، ما وقتی به سراغ عرفان اسلامی می رویم مشاهده می کنیم عرفان بیشتر از فلسفه اسلامی، انسانی تر است یعنی موضوع عرفان، انسان است برخلاف فلسفه که موضوع آن وجود است، منتهی عرفان اسلامی بیشتر به فرد و رابطه طولی او با خدا توجه دارد نه رابطه افقی فرد با جامعه یا تحول و تطور جامعه و فرد در طول تاریخ.
رییس شورای تخصصی تحول و ارتقای علوم انسانی در ادامه به تفاوت عرفان و فلسفه اشاره کرد و گفت: تفاوت عمده میان عرفان و فلسفه آن است که انسان غایب در مباحث موجود در عرفان جلوه می کند.
فلسفه مضاف هماهنگ با سنت فلسفی اسلامی نیست
وی گام دوم در دستیابی به علوم انسانی اسلامی را رفتن به سراغ انسان شناسی فلسفی اسلامی و تدوین فلسفه هایی که امروز از آن به عنوان فلسفه های مضاف یاد می شود، دانست و افزود: هرچند من نام فلسفه مضاف را هماهنگ با سنت فلسفه اسلامی نمی پسندم اما جانشینی نیز نمی توان برای آن یافت.
حدادعادل گام سوم را تاسیس علوم انسانی اسلامی با استفاده از گام های پیشین دانست و با طرح چند سوال گفت: نخست باید بدانیم مقصود ما از علوم انسانی چیست تا اسلامی بودن و غربی بودن آن را فهم کنیم؛ توقع ما از علوم انسانی چیست و به چه اعتباری علوم انسانی را علم می دانیم و فرق میان علوم انسانی با علوم انسانی نما در چیست؟
وی در ادامه سخنان خود با بیان اینکه من بیشتر با کانت آشنا هستم، تصریح کرد: شرطی که کانت برای علم بودن گذاشته این است که علم باید مراجعه به احکام کلی و ضروری باشد و قضایای تالیفی پیشینی را دربر گیرد اما اگر علم معرفتی باشد که احکام کلی و ضروری نداشته باشد، این علم نیست و بسیاری از افراد این نظریه را پذیرفته اند.
حدادعادل کارآمدی علم را در ارایه پیش بینی خواند و ابراز کرد: سوال این است اگر علمی داشته باشیم واجد احکام کلی و ضروری نباشد این علم چه سودی دارد و اگر علوم انسانی اسلامی بخواهد منتهی به احکام کلی و ضروری شود چگونه می توانیم این جنبه را با شئون متعالی انسان سازگار کنیم.
رییس شورای تخصصی تحول و ارتقای علوم انسانی در پایان سخنان خود یادآور شد: اینها مسایلی است که ما در رسیدن به علوم انسانی اسلامی پیش رو داریم و من این نوع مباحث را یک طرح اولیه ای می دانم که می تواند نقد و محک زده شود و بررسی بیشتر و بهتر روی آن صورت گیرد؛ در این راستا ما باید سازوکار و نقشه راه داشته باشیم.
پایان پیام/
نظر شما