فقر و محرومیت عیان در برابر ثروت پنهان

فقر و محرومیت در روستاهای بالادست شهرستان کردکوی بیداد می کند.

به گزارش خبرگزاری شبستان از استان گلستان، هنگامی که سفری به مناطق بالادستی شهرستان کردکوی از دراز نو تا چمن ساور از طریق یکی از دوستان هماهنگ شد، انگیزه شخصی ام بیشتر کنجکاوی و دیدن آنچه بود که بیشتر در صحبت های قدیمی تر ها می شنیدم و از سویی کنجکاوی نسبت به این منطقه توریستی، تاریخی با جاذبه های منحصر به فرد طبیعی بود که مرا به قبول این سفر واداشت. گستره ای که پوشیده و در حجاب است و زیبایی های طبیعی و پتانسیل های عظیم اقتصادی و قابل سرمایه گذاری اش در لابه لای پیچ های دیدنی جاده های ناهموارش مدفون شده است.


سفر به این منطقه، سفر به دنیای تضادها و تقابل ها بود، زیبایی و ثروت پنهان در برابر فقر و محرومیت عریان.


نکته جالب در این سفر تفریحی، همزمانی بازدید نماینده این منطقه از وضعیت روستاها بود که برای من به عنوان یک فرد عادی بسیار جالب بود. نماینده ای که به همراه مدیران بخش های مختلف زیربنایی به این منطقه محروم آمده بود. البته چیزی که بیشتر در این بین خود را نشان می داد بی توجهی مسئولان طی سالیان گذشته بود که باعث شده منطقه در همان حالت ابتدایی اش بماند و پیشرفتی نداشته باشد.


برایم جالب بود، خوشبختانه در آن بازدید توانستم افتخار این را داشته باشم که بخش هایی از زندگی سخت و طاقت فرسای مردم منطقه را ببینم و دلیلش هم این بود که در آن جمع کسانی را می شناختم که برای حضورم در گروه هماهنگی ها را انجام داده بودند.


در مسیر، مدیر راه و ترابری شهرستان کردکوی هر از گاهی از خودرو پیاده می شد و مسیر را با پای پیاده طی می کرد، دلیلش را پرسیدم. گفت: برای شناخت و برآورد بیشتر نیازهای منطقه این کار انجام می دهم. وی زمانی را هم که در خودرو می نشست همه را کلافه می کرد. چراکه درخواست ها، شکایات و گلایه هایش از نماینده منطقه تمامی نداشت و دکتر نظری مهر را با بهانه گیری هایش مجبور می کرد که همان جا، ( نمی دانم هنوز نامش وزارتخانه است یا نه؟ و یا هر چیز دیگر) با وزارت راه و ترابری و بخش های مرتبط تماس گرفته و قول های شفاهی را کسب کند.


به نظر من، آن روز یکی از بدترین و شاید بهترین روز یک نماینده در طول دوران خدمتش بود. از سویی دیدن محرومیت های مردمش دلش را به درد می آورد و از سویی نشاط و تلاش مردم برای ادامه زیستن در این منطقه دردش را تسکین می داد.


راستی! بخشدار کردکوی همه اهالی را به نام کوچک شان می شناخت با اینکه ساکن منطقه که هیچ، حتی زادگاه او هم نبود. جالب بود برخی از مدیران که مجبوریم برای رفع و رجوع کارهایمان پاشنه درشان را از جا بکنیم و فردا ادعا می کنند هرگز ما را ندیده اند کجا!! و این مسئولی که اکثر مردم بالادست از درازنو گرفته تا چمن ساور را به نام می شناسد کجا! جالب تر از همه شوخ طبعی و روحیه بسیجی وی بود که از سنگر جبهه به سنگر خدمت آورده بود.


اولین مقصد رادکان بود که همت مرادنه اهالی با همه تنگدستی، سقاخانه آن را آبرومند کرده بود. سقاخانه ای که علاوه بر جاذبه های توریستی، تقدسی عجیب برای همه اهالی این شهرستان و مردمان روستاهایش داشت. با تلاش خود اهالی موزه ای کوچک اما پر ارزش از یادگار های سده های گذشته در این روستا ایجاد شده که مشتمل بر انواع کتاب های خطی با قدمت چند هزار ساله و آلات و ادوات زندگی مردم در هزار سال قبل است و محتاج اندک توجهی از سوی مسئولان ارشد استانی و کشوری که به قطب گردشگری و توریستی تبدیل شود.


در ورای این همه عظمت، میل رادکان مغرور و سربلند در کنار روستا با قدمتی چند صد ساله که نشان تمدن و فرهنگ مردم سخت کوش و مجاهد منطقه است، قد برافراشته که گویا هنوز ناظر بر عبور کاروان های جاده ابریشم است.


هر چه قدر که سربلندی میل رادکان که نشانه هنر نیاکان ماست، دلچسب و غرور آفرین بود، پله هایی که مسافران خسته را به پای میل می رساند، نشانه بی برنامگی محض مسئولان میراث فرهنگی ما است. وقتی از صرف هزینه های هنگفت در قالب پیمانکاری که خرج بازسازی پله هایی شده است که پس از گذشت کمتر از یک سال در حال تخریب و نابودی است، چاره ای جز افسوس خوردن برایم باقی نگذاشت.


حاجی آباد بعد از رادکان مقصد بعدی ما بود با همه زیبایی و محرومیتش. مردمی که از حداقل های اولیه زندگی هم بی بهره بودند و تمام سرمایه شان دام های آنان بود. از وقتی که دستور خروج دام های شان را از جنگل ها و مراتع پدری شان داده بودند، مدعی بودند تمام دارایی و ثروتشان در مقابل دیدگان آنها در حال از بین رفتن است و تنها نگاهی مأیوس و پر از حسرت برای آنها باقی مانده بود.


ولی جمله ای تکان دهنده از سوی پیرزنی در جاده حاجی آباد گفته شد که همه مسئولان را شرمنده کرد. منطقه ای که نه آب داشت و نه برق. ولی پیرزن می گفت: این وضعیت را به عشق نظام و رهبری تحمل می کند و با همه این محرومیت ها دلخوش به سربلندی نظام جمهوری اسلامی است. چشم همه تر شد و از شیر زنی این پیرزن همه ما احساس شرم کردیم و نماینده آنان نیز با خشمی که نمی توانست پنهانش کند رو به زن، گفت: مگر من مرده باشم که کسی شما را از خانه تان بیرون کند. این آخر داستان تلخ حاجی آباد نبود، خانواده ای را دیدیم که همه اعضای آن نابینا بودند ولی با دلی به وسعت دریا، ما را مهمان همان اندک نان و آبشان کردند.


رسیدیم به چمن ساور که روستایی زیبا و اما تنهاست و یاری مسئولان را می طلبد. منطقه ای که زمین هایش مستعد کشاورزی است و با ساخت چند انبار و توجه مسئولان جهاد کشاورزی، می تواند کمک حال آنان باشد چراکه به دلیل نداشتن جاده دسترسی و نداشتن محلی برای انبار مجبورند محصول خود را به یک سوم قیمت آن به دلال ها بفروشند.


این سفر یک روزه ما را به یاد جمله معروف شهید بهشتی انداخت که ( ما شیفتگان خدمتیم نه تشنگان قدرت).

 

پایان پیام/

کد خبر 45984

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha