به گزارش خبرگزاری شبستان از همدان به نقل از سایت نافع، در طول سال همواره از فداکاری و ازخودگذشتگی معلمان یاد میکنیم که در باور عمومی جامعه بهعنوان بخشی از شغل معلمی شناخته میشود و گاه تا جایی پیش میرود که باگذشت از جان حماسهآفرین میشود.
هنگام برگزاری اردوی دانشآموزان ابتدایی یکی از مدارس روستایی شهرستان نهاوند ازخودگذشتگی و ایثار خانم معلم، دانشآموز دختر پایه دوم را از خطر مرگ حتمی نجات داد.
ماجرا ازاینقرار است که دانشآموزان برای برگزاری اردوی سالانه خود به همراه معلمان و رئیس مدرسه به سراب گاماسیاب نهاوند میروند که اتفاقاتی در این اردو برای آتنا زرینی یکی از دختران پایه چهارم ابتدایی رخ میدهد که در این حادثه وی برای شستن دستهایش به کنار رودخانه گاماسیاب میرود و با دیدن انبوه زیاد آب به داخل رودخانه سقوط میکند.
خانم معلم فداکار گزارش ما که دلبستگی بسیاری به شاگردانش دارد و آتنا را همانند دختر خردسال خودش میداند، ناگهان متوجه فریاد زدن وی در رودخانه میشود و باوجودآنکه میداند با تصمیمی که میگیرد ممکن است حتی جان خود را از دست بدهد اما منصرف نمیشود و در اقدامی ستودنی خود را به درون رودخانه بیرحم و خروشان گاماسیاب پرتاب میکند.
خانم مولوی پس از کشوقوسهای فراوان به همراه یکی از حاضران در سراب دختر بیجان را از آب نجات میدهد ولی غافل از اینکه جریان تند رودخانه گاماسیاب وی را به همراه خود خواهد برد.
هنگامیکه جریان شدید آب رودخانه خانم مولوی را با خود میبرد سر او با سنگهای رودخانه برخورد میکند و وی بیهوش میشود و پس از طی مسافت حدود 1500 متر بدن بیجان وی توسط یکی از حاضران در سراب که شناگر خوبی بوده به بیرون از آب منتقل میشود.
پس از بیرون آوردن این معلم ازجانگذشته از داخل آب، توسط سایر دبیران و رئیس مدرسه عملیات خارج کردن آب از ریهها و عملیات احیا برای نجات جان خانم مولوی انجام میشود که خوشبختانه وی موقتاً به هوش میآید و با حضور بهموقع نیروهای اورژانس با آمبولانس به بیمارستان آیتالله علیمرادیان نهاوند منتقل میشود.
خانم مولوی در بیمارستان با انجام چندین معاینه و تصویربرداری از سرش چند ساعت بعد به هوش میآید و حال او بهتر میشود و علائم حیاتی معلم فداکار ما به حالت طبیعی برمیگردد.
بعد از بهبود نسبی حال خانم مولوی به سراغ وی رفتیم و او در گفت گوی ، شرح ماجرا را برای ما بازگو کرد و گفت: آتنا زرینی دانشآموز خودم در پایه دوم مدرسه شهید ثانی روستای تکه است که برای شستن دستهایش به کنار رودخانه میرود و ناگهان سرش گیج میرود و به درون آب پرتاب میشود.
وی ادامه داد: من در کنار سایر بچهها بودم که ناگهان صدای دادو فریاد آتنا را شنیدم و سریعاً به سمت او رفتم که دیدم درحالیکه سرش مدام به زیرآب میرفت باحالتی درمانده تقاضای کمک داشت و در این لحظه فقط با توکل به خدا خودم را در آب انداختم و بدون اینکه شنا بلد باشم خودم را به آتنا رساندم و فقط موفق شدم با همکاری یک نفر دیگر او را از آب به بیرون پرتاب کنم.
خانم فاطمه مولوی میگوید: بعد از نجات آتنا جریان آب من را با خود برد و در این لحظه سرم به سنگی برخورد کرد و دیگر چیزی یادم نمیآید ولی در همان حال یاد یکی از درسهای کتاب فارسی افتادم که نامش خدای مهربان بود و به خدا توکل کردم بعد هم که به هوش آمدم دیدم در بیمارستان هستم.
پایان پیام/
نظر شما