به گزارش خبرنگار خبرگزاری شبستان از البرز، واکاوی فرآیند سیاسی رفتارهای بازیگران بین المللی، به صورت نسبی بیانگر پیش بینی کنش و واکنش رفتارهای متقابل آن ها است. آن چه در دنیای امروز، جهان شاهد و ناظر آن است، تنش میان بازیگران سیاسی براساس منطق منفعت و قدرت است. یکی از نقاط جریان محور و تمرکز یافته در منطقه خاورمیانه، جمهوری اسلامی ایران است، که پس از انقلاب اسلامی و تغییر حکومت دستخوش تحوّلات و پیش آمدهای متنوع، متغیر و متداوم در عرصه بین المللی بوده است.
چنان چه نقطه تمرکز و توجّه را جمهوری اسلامی ایران فرض کنیم، رفتار حاکمیّت دولتمردان ایالات متحده آمریکا و اسرائیل در محیطی از کنش ها و واکنش ها، گویای حقایق بارزی از وضعیت کنونی جهان است.
رهبران و دولتمردان ایران، همواره از حضور، نفوذ و رفتارهای اسرائیل در مواضع مختلف از جمله سازمان ملل، بیانیه های سیاسی، میزگردها و گفتمان ها سخن گفته اند و در جبهه گیری مشخص آن را غیر قانونی دانسته اند و به تبع آن واکنش هایی را شاهد بوده اند که از جمله حملات تروریستی، شبکه های جاسوسی، فعالیت رسانه ای و جنگ نرم را می توان نام برد. در این میان، کشور ایالات متحده آمریکا در فاصله زمانی و دولت های مختلف با همراهی این دولت و در راستای منافع آن رژیم تحریم ها و تهدیدهایی را علیه جمهوری اسلامی ایران داشته است.
در بررسی سیاست خارجی آمریکا نسبت به کشوری چون ایران، سطوح مختلف تحلیل و عوامل گوناگون دخیل هستند، سطح تحلیل مبتنی بر تصمیم گیری یکی از سطوحی است، که می تواند در این راستا مورد توجه باشد، در داخل آمریکا نقش فردی، ارزشی و ایدئولوژی، عملکرد احزاب و گروه های فشار یا لابیها، نهادها، سازمان ها از جمله وزارت امورخارجه، سازمان سیا، پنتاگون و کنگره مورد توجه هستند.
تحریم ایران سیاست دیکته شده اسرائیل
در این آشوب بین المللی و پرسش های بی شمار، لابی قوی طرفدار اسرائیل در آمریکا با روی کار آمدن دولت جورج بوش تا به امروز که باراک اوباما دولت را در دست گرفته است با تحت فشار قرار دادن آمریکا، سعی در مقابله با ایران دارد، در این راستا، «تحریم ایران» و محدودسازی توانایی های ایران، تبدیل به سیاست دولت اسرائیل گردید. در ادامه این سیاست، لابی عمده یهودیان امریکا یعنی «آیپک» به همراه دولت اسرائیل شروع به فضاسازی بر علیه ایران و بزرگنمایی خطر ایران نسبت به اسرائیل، منطقه و دنیا کردند تا فضای روانی لازم را در آمریکا برای اقدامات بعدی ایجاد کنند، بنابراین در چارچوب سیاست های دولت اسرائیل و لابی یهود در آمریکا، ایده تحریم ایران مطلوبترین گزینه برای محدودسازی قدرت ایران و به میان کشیدن پای آمریکا برای مقابله با ایران به حساب می آمد.
از این رو سیاست های لابی یهود در تصویب تحریم ایران در سطح تحلیل کلان معطوف به خاستگاه های ایدئولوژیک این لابی نژادی و وابستگی های ساختاری و تعلقات روانی به اسرائیل می گردد. این لابی در ادامه سیاست دولت اسرائیل برای بزرگنمایی خطر ایران و محدودسازی قدرت ایران نیز سیاست تحریم ایران را در داخل ایالات متحده با شدّت پیگیری کرد که « ما حصل نهایی آن گزارش 76 صفحه ای بود که با عنوان «تحریم های جامع ایالات متحده علیه ایران، برنامه ای برای عمل» به اعضای کنگره امریکا در سال1995 ارائه گردید». (طباطبایی، 1391: 21)
تحریم ارزان ترین و کاراترین و از نظرسیاسی جذاب ترین گزینه از میان گزینه هایی بود که برای واشنگتن برای با ایران وجود داشت. برای زمانی بیش از 20 سال تعداد و شکل تحریم های آمریکا علیه ایران تدریجا افزایش یافت. وقوع انقلاب اسلامی ایران، پیامدهای بسیار زیان باری برای آمریکا داشت. اولین پیامد آن حذف یک متحّد مهم آمریکا بود، که نفوذ شوروی را به خلیج فارس سد می کرد. پیآمد دیگر آن افزایش شدید قیمت های جهانی نفت بود که باعث رکود جهانی گردید.(طباطبایی، 1391: 63)
اوباما در کتاب خود (1389) در خصوص لیبرالیسم تهاجمی بوش می نویسد: با بودن عدالت در پشت سر و دنیا در کنارمان، ما دولت طالبانی افغانستان را در ظرف فقط یک ماه از کابل بیرون کردیم. دارو دسته القاعده نیز یا فرار کردند، یا دستگیر شدند. من فکر می کنم شروع خوبی برای حکومت ما بود. عملیات پایدار، سنجیده و با حداقل تلفات انجام گرفت و بنابراین من، همراه با بقیه جهان، منتظر وقوع آن چه پیش بینی کرده بودم بعداً اتفاق بیافتد باقی ماندم، منتظر اعلام روشن یک سیاست خارجی خاص آمریکای قرن بیست و یکم، سیاستی که بتواند علاوه بر هماهنگ کردن برنامه- ریزی های نظامی عملیات جمع آوری اطلاعات سری و دفاع از درون کشور در برابر خطر شبکه های تروریستی، بتواند منحصر به حصول یک اتفاق آراء جهانی درباره چالش های خطرات فرامرزی نیز شود.
اوباما ادامه می دهد: چارچوب سیاست خارجی قرن جدید هرگز اعلام نشد، به جای آن چیزی به ما دادند که آمیخته ای از سیاست گذاری های کهنه گردگیری شده اداوار گذشته ما با برچسب های جدید بود. امپراطوری شرور ریگان اینک شده بود « محور شرارت» نوع تئودور روزولتی دکترین مونرو.
در برآیند کلّی با توجه به فرآیند بینش باراک اوباما می توان دریافت که روند متداول متداوم سیاست خارجی ایالات متحده با همان شکل و طرح سابق به روند خود ادامه داد.
استراتژی 52 صفحه ای جدید امنیت ملی آمریکا در سال 2010، مصداق مهمّی برای رسیدن به موارد فوق است. سندی که مهم ترین چالش های پیش روی این کشور را شامل تروریسم، تکثیر سلاح های هسته ای، بحران اقتصادی جهانی، تغییرات آب و هوایی، نحوه مقابه با کشورهای مخالف آمریکا تهدیدهای ناشی از افراط گرایی و نیز جنایات سازمان یافته می داند(U.S.National Security 2010)
اوباما در دوران مبارزات انتخاباتی و قبل از آن، هیچ گاه در مورد خاورمیانه، منسجم عمل نکرده است. اوباما و تیم وی به دلایل متعدد در این مسئله محتاط عمل کرده و تعارض و عدم ثبات در ادعاهای آنان وجود داشته است و استنباط بر این است که احتمالا سند مشخصی در مورد ایران و صلح اعراب و اسرائیل، به دلیل مشکلاتی که دارند منتشر نسازند.
رئیس جمهور حال حاضر ایالات متحده آمریکا، در مورد ایران خط تعامل را دنبال کرده است و در عین حال سیاست کنترل و مهار را پیش گرفته است.از دید دولت اوباما، تفاوت منطقه خاورمیانه در زمان بوش و اکنون در این است، که در دوره بوش طرح زمین در برابر صلح مطرح بود، حال آن که در دوره جدید علاوه بر این مفهوم، " بازسازی موازنه قدرت" نیز نقش کلیدی یافته است. در تمامی محورهای یاد شده، ایران به نوعی در کانون تحولات قرار دارد.
اوباما به دنبال آزمودن چارچوب جدیدی در تعامل با ایران است. دولت اوباما با آگاهی از وابستگی تولید ناخالص ملی این کشورها به قیمت نفت، قصد دارد این عامل را به عنوان ابزار غیر مستقیمی برای کنترل سیاست خارجی کشورهای خاورمیانه از جمله ایران مورد استفاده قرار دهد.
ارزش راهبردی اسرائیل در منطقه خاورمیانه مبالغه ای بیش نیست
در خصوص ارزش راهبردی اسرائیل برای آمریکا می توان گفت: ممکن است اسرائیل در خلال جنگ سرد موهبتی راهبردی بوده باشد، از آن رو که پس از جنگ شش روزه (1967)، اسرائیل رد مقام نماینده آمریکا و در خاورمیانه به جلوگیری از گسترش دامنه نفوذ شوروی در منطقه کمک کرد و به موکّلان شوروی و مصر شکست های حقارت باری را تحمیل کرد. با این همه در مورد ارزش راهبردی اسرائیل در خلال این دوره مبالغه شده است. حمایت از اسرائیل چندان ارزان تمام نشده است و روابط آمریکا با جهان عرب را دچار دشواری هایی نمود. (محمودی،1391: 26)
بر این حسب می توان نتیجه گرفت، هنگامی که می گویند اسرائیل و ایالات متحده در معرض تهدید تروریستی مشترک قرار دارند، رابطه علّت و معلولی این گزاره معکوس است، به این معنی که درست تر آن است که گفته شود ایالات متحده با مسئله تروریسم دست و پنجه نرم می کند و قسمت اعظم این مسئله به اتّحاد این کشور با اسرائیل مربوط می شود، و نه عکس آن.
اسرائیل از سال 1967 بزرگترین دریافت کننده کمک های سالانه نظامی و اقتصادی مستقیم و دریافت کننده بیشترین میزان کل (کمک های ایالات متحده) از بعد جنگ جهانی دوم است. برحسب سرانه، هر اسرائیلی به طور متوسط سالانه 500 دلار یارانه مستقیم از ایالات متحده می گیرد. سایر دریافت کنندگان کمک به آمریکا، پول شان را به صورت فصلی دریافت می کنند، اما اسرائیل تمام بودجه اقتصادی داده شده به خود را در آغاز هر سال مالی می گیرد و بنابر این سود فوق العاده ای به دست می آورد. اسرائیل تنها دریافت کننده وامی است، که در مورد این که چگونه وام خود را خرج کند، بازخواست نمی شود. ایالات متحده درامکان دسترسی به اطلاعاتی را برای اسرائیل مهیاء نموده که برای متّحدان خود در ناتو ممنوع بوده است. حمایت دیپلماتیکی دائمی را برای اسرائیل فراهم کرده است، از سال 1982 ایالات متحده 32 قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل متحده را که از اسرائیل انتقاد شده بود وتو کرد. (محمودی، 1391: 35-33)
الزام های دیکته شده سیاست گذاری خارجی باراک اوباما مبنی بر تاثیر لابی اسرائیل یکی از مباحثی است، که امروزه در خصوص مذاکرات هسته ای تاثیر آن را می توان یافت.
مهدیه دانایی
کارشناس ارشد روابط بین الملل
ادامه دارد...
پایان پیام/
نظر شما