به گزارش سرویس دیگر رسانه های خبرگزاری شبستان به نقل از ایکنا، وارد خیابان شهید برادران نورصالحی که میشوی فاصله چند متری دارالشفای امام حسن مجتبی(ع) خانهای قدیمی در دوطبقه با تابلویی به نام مجتمع فرهنگی نورصالحی جلب توجه میکند.
پیدا کردن منزل سخت نیست و از هر کس در محل بپرسی منزل شهیدان نورصالحی کجاست، راهنماییات میکند.
قرار است به دیدار طیبه گرکانی، مادر شهیدان مرتضی و محسن نورصالحی و متولی حوزه علمیه و مجتمع فرهنگی مزین به نام این دو شهید بروم.
زنگ در را که فشار میدهم خانمی مسن و مهربان در را به رویم میگشاید؛ خانم لاجوردی که چندین سال است پرستار و همدم خانم نورصالحی است با خوشرویی مرا به داخل منزل دعوت میکند. خانهای قدیمی که گوشه و کنارش از عکس شهیدان نورصالحی و لوحهای یادبود متعدد مملو است.
با دلهره وارد میشوم و با چهرهای نورانی در اندامی بسیار نحیف و خمیده روبه رو میشوم. دستهای از گلهای رز و مریم را تقدیمش میکنم و او با مهربانی از اینکه نمیتواند از جایش برخیزد عذرخواهی میکند.
میگویم خبرنگارم، ولی آمدهام به عنوان شاگردی کوچک از معلمی بزرگ درس زندگی و اخلاق بگیرم و او با تواضعی خاص به گوشههایی از خاطرات گذشته اشاره میکند.
طیبه گرکانی متولد 1308 و فرزند مرحوم میرزا محمدعلی گرکانی است. خانم گرکانی که علوم قدیمه را در سطح دکترا آموخته، درباره پدرش میگوید: وی اولین معلم من بود که آشنایی زیادی با علوم مختلف اسلامی داشت و به زبان فرانسه مسلط بود. میرزا محمدعلی گرکانی که 55 سال از فوتش میگذرد رئیس دیوان محاسبات و اداره بازنشستگی و در عین حال بسیار معتقد به دین اسلام و مرید مراجع تقلید بود.
طیبه گرکانی در 20 سالگی با نوه عمهاش که امروز مسئول و موسس دارالشفای امام حسن مجتبی(ع) و بنیاد خیریه منطقه است ازدواج میکند که ثمره این ازدواج چهار پسر به نامهای مصطفی، مرتضی، مجتبی و محسن است که از آنها مرتضی و محسن در جبهههای دفاع مقدس شهید شدهاند و از دو پسر دیگرش که مقیم آمریکا هستند، مصطفی در سه رشته پزشکی، داروسازی و کامپیوتر دکترا دارد و مجتبی نیز از تاجران موفق است.
وی با بیان اینکه سابقه فعالیت مرکز فرهنگی و حوزه علمیه در این خانه به 50 سال پیش از سال 47 در قالب کلاسهای مخفیانه باز میگردد، توضیح میدهد: پس از پیروزی انقلاب اسلامی توانستیم به صورت آشکار فعالیت خود را در قالب مرکز خیریه حضرت رقیه(س) و کانون فرهنگی با برگزاری کلاسهای مختلف دروس حوزوی ادامه دهیم و چند سالی است که این مرکز به نام شهیدان نورصالحی مزین شده و حدود 50 شاگرد دارد. البته متقاضیان شرکت در کلاسهای مرکز زیاد هستند، ولی به دلیل کمبود فضا نمیتوانیم پاسخگوی همه علاقهمندان باشیم.
وقتی از او میخواهم کمی درباره دو پسر شهیدش مرتضی و محسن صحبت کند برای چند دقیقه به گوشهای خیره میشود و بغضش را با جرعهای آب فرو میخورد و میگوید: شهید مرتضی متولد 1336 بود و 27 اسفند 60 در دانیال شوش در حالی که فقط 24 سال سن داشت و درس طلبگی میخواند به شهادت رسید. وی در دوران طلبگی خود در قم سه بار به دلیل فعالیتهای سیاسی زندانی شد، ولی هرگز مبارزه را ترک نکرد.
هر بار که از زندان آزاد میشد، جراحتهای بدنش را که اثر سوختگی با سیگار بر آن بود در خانه پانسمان میکردیم.
این مادر شهید درباره ویژگیهای اخلاقی مرتضی ادامه میدهد: مرتضی بسیار بیقرار و سرشار از مشغولیت بود و پس از شهادت وی متوجه شدیم که به فقرا کمکهای بسیار میکرد. مرتضی از همان دوران دبیرستان برای دوستانش کلاس درس احکام و اخلاق تشکیل میداد و بسیار معتقد به نماز و روزه اول وقت بود.
آن قدر در کارهای خیر مخفیانه عمل میکرد که حتی یک بار که ساعت 12 شب به خانه آمد به او مشکوک شدم، ولی فهمیدم شبها پنهان از دیگران به طور رایگان خانه یک فقیر را بنایی میکند. همچنین پس از شهادت وی، خانمی به همراه پنج فرزند به خانه ما آمد و خبر داد که شهید مرتضی تمام مخارج زندگی آنها را تامین میکرد.
وقتی از مرتضایش حرف میزند چشمانش پر از اشک است، ولی میتوان عظمت و شکوه را در صورت چروکیدهاش به وضوح دید.
از وی درباره محسن، پسر کوچکش میپرسم و نگاهم به دستانش خیره میماند که با انگشتان لرزان به عکسی اشاره میکند که محسنش در بیمارستان کنار پدرش بشقابی برنج در مقابل دارد و تظاهر به خوردن آن میکند. میگوید: رودههایش پاره شده بود، ولی درخواست کرده بود این عکس را برای من بفرستند تا متوجه نشوم تنها غذای محسن عزیزم سرم است.
شهید محسن نورصالحی متولد 1342 بود و 23 آبان 1361 در حالی که فقط 19 سال داشت در منطقه سومار به شدت مجروح شد و در بیمارستان مشهد به شهادت رسید.
خانم گرکانی به تصویر محسن خیره میشود و زمزمه میکند: خیلی مومن و نمازخوان بود. شاگرد ممتاز مدرسه فلسفی بود، ولی ترجیح داد در جبهه دیپلم بگیرد.
چهار ماه در لبنان به رزمندگان حزبالله آموزش داد و مهمترین ویژگیاش زندگی ساده و عرفانیاش بود که در جبهه، مانده غذای اسرا و رزمندگان را میخورد و رواندازش پتویی کهنه بود. همسنگریها از همان روز اول اعزام به جبهه در او نور شهادت میدیدند و شهید محسن صدایش میزدند.
با بغضی که فقط برای یک مادر آشناست، میگوید: یک هفته بیمار شدم؛ در آن یک هفته از مدرسه مرخصی گرفت و مانند پروانه دور من میگشت. محسن که رفت زانوهایم دیگر راست نشد. از من میخواست ارزانترین پیراهن را برایش بخرم و من مجبور میشدم پول لباس مناسب را به مغازهدار بدهم و به او سفارش کنم از پسرم پول ارزانترین لباس را بگیرد.
محسن نورصالحی در یکی از عملیاتهای منطقه سومار رودههایش قطع شد و پس از 45 روز در بیمارستان به شهادت رسید؛ در حالی که لبخند بر لب داشت و در یک دستش سرم و در دست دیگرش خون به او تزریق میشد.
گرکانی دیگر نای صحبت ندارد. از او اجازه میگیرم به طبقه بالا بروم و با استادان امروز حوزه علمیه دیدار کنم. گرکانی طبقه فوقانی منزلش را به مجتمع فرهنگی و مرکز تدریس دروس حوزوی تبدیل کرده که در آن در فضایی به وسعت حدود 100 مترمربع چندین کلاس دایر است و حدود 50 شاگرد تحصیل میکنند.
صدیقه سادات رضوی از شاگردان دیروز گرکانی و استاد امروز عربی در این مرکز است. وی میگوید: 15 ساله بودم که به این مرکز آمدم. خانم گرکانی درس را با عربی، تفسیر قرآن، منطق و احکام آغاز کرد و با نهجالبلاغه ادامه داد.
از همان ابتدا در تدریس خود به شاگردان شیوه معلمی را نیز میآموخت و لحظهای نیست که استادان امروز حوزه از آموزشهای وی استفاده نکنند.
اشرف یزدی نیز که استاد تفسیر و احکام حوزه است، میگوید: سال 68 وارد این مرکز شده و تحت آموزش گرکانی از علم و ایمان معنوی برخوردار شدم. با اینکه این حوزه کاملاً خصوصی است و مدرک علمی نمیدهد، بسیاری از افراد اینجا را ترجیح میدهند. تمام سخنان گرکانی برای شاگردانش درس زندگی است و انسانیت میآموزد.
سکینه غفوریفرد، معاون حوزه نیز که از شاگردان و مدرسان قدیم این مرکز است، میگوید: با اینکه گرکانی یک سال است به دلیل بیماری و کهولت سن قادر به تدریس نیست، همیشه راهنما و معلم همه ماست.
وی ادامه میدهد: در یک جمله میتوان گفت که گرکانی یک استاد متقی، پرهیزگار و بسیار منضبط است و اگر وی نبود کشور ما یک معلم واقعی و انقلابی را کم داشت.
از پلههای حوزه که پایین میآیم، لحظهای به عقب برمیگردم و خدا را شکر میکنم؛ مادرانی در این سرزمین نفس میکشند که رسالتشان با اهدای فزرند شهیدشان به پایان نرسیده و در چهره هر جوان حقیقتجو فرزندشان را میجویند.
انتهای پیام/
نظر شما