خبرگزاری شبستان: دانشجویان رشته های مختلف هنری مخصوصاً هنرهای تجسمی، پس از چند ترم تحصیل در این رشته ها و آموزش از راه دور و دسته چندم هنر مدرن و پست مدرن، زمانی که نام هنرهای سنتی به گوششان می خورد، آرام آرام با مظاهر این هنرها آشنا می شوند و آن را به عنوان بخشی از هویت هنری خود، در کنار هویت مدرنیستی آموخته در دانشگاه جای می دهند و احتمالاً آثار بعدی شان ملهم از هویت مدرنیستی با افزودنی های مجاز هنر سنتی شکل می گیرد.
معماری هنر تجسمی نیست
اما در این میان، وضعیت دانشجویان معماری با بقیه متفاوت است. این دانشجویان، از سویی پایه های فهم معمارانه خود در ترم های اولیه دانشگاه را از آموزه های مدرنیستی گرفته اند و از سوی دیگر در مشاهده آثار برجسته باقی مانده از بناها و شهرهای دوران سنت در گوشه و کنار این سرزمین، با نوعی از معماری و به معنای دقیق تر سبک زندگی روبرو می شوند که با وجود آرامشی که به آن ها هدیه می کند، هم چنان برایشان گنگ و نامفهوم باقی می ماند.
در حقیقت این دانشجویان و استادانشان هم، در برقراری نسبتی میان سبک زندگی امروز و گرایش به فضای معماری سنتی دچار نوعی دوگانگی ارزشی اند. از سویی دل بسته آن فضا و روحیه حاکم بر آن اند و از سوی دیگر سبک زندگی امروز آن ها به کلی با شیوه زندگی در گذشته متفاوت و حتی متضاد است.
حقیقت گمشده
آن ها که در قدم به شناخت معماری ایرانی می گذارند، پس از مدتی متوجه این نکته می شوند که حلقه ای مفقوده، مابین هویت امروز و گذشته تاریخی ما فاصله انداخته تا جایی که تلاش های بی وقفه در راه شناخت نگرش حاکم در گذشته، آن چه که در این میان روی داده و وضعیت کنونی، به دلایل مختلفی چون محدودیت چارچوب های شناختی حاکم بر انسان امروز بی نتیجه می ماند.
"حقیقت معماری گذشته ایران چیست؟" این پرسشی اساسی پیش روی پژوهشگران معاصر هنر و معماری ایرانی است که از مستشرقین تا فلاسفه و عرفای مسلمان و از تاریخ نگاران تا معماران معاصر و حتی اسطوره شناسان و ادیبان هریک به نوعی کوشیده اند پاسخی درخور به آن دهند.
اما انگار هرکسی از ظن خود یار معماری ایرانی شده است و هم چنان نمی توان نظریه ای کلی و جامع الاطراف برای پاسخ به این پرسش یافت که دربرگیرنده همه یافته های جزئی پیشین و حاوی نکات تازه ای در این زمینه باشد.
تازه پس از دست یابی به این برداشت از معماری ایرانی است که می توان از شناخت نظری به شناخت ابداعی سوق پیدا کرد و راه هایی را برای بازنمایی آن تفکر در شرایط کنونی یافت. همان روح خلاقه ای که به زایش فرهنگی هنری می انجامد.
شاید راهی دیگر...
دکتر مهرداد قیومی بیدهندی، استادیار گروه تاریخ معماری و مرمت دانشکده معماری دانشگاه شهید بهشتی است که سال های متمادی بر روی هنر و معماری دوران سنت به پژوهش مشغول است و حاصل این تلاش، چاپ مقالات متعدد و ترجمه کتاب های تأثیرگذاری چون "معماری و راز جاودانگی" نوشته کریستوفر آلکساندر است. نوشته زیر، متن سخنرانی این پژوهشگر معماری در نشست رونمایی کتاب "مسجد ایرانی" است که در آن به دسته بندی اجمالی نحله ها و مختصات فکری آن ها در راه شناخت حقیقت معماری دوران سنت پرداخته و درنهایت از شیوه ای جدید در این راه سخن به میان می آورد:
سخن از معماری در واقع سخن از فعالیتی بشری است که هزاران سال است انسان ها بدان مشغول اند. انسانها بر اساس عوامل طبیعی چون جاذبه، خاک، ماده، نیازها و خواست هایشان، عوامل اجتماعی، جبر زمانه و ... اقدام به ساختن میکنند و این ساختن در دل محیط و بر اساس اراده و ذهن انسانها اتفاق میافتد.
در مطالعه معماری، بسته به این که برای کدامیک ازعوامل یادشده اصالت واهمیت بیشتری قائل باشیم، نتایج متفاوتی به دست می آید و نحلهها و جریان های مختلف در مطالعات معماری نیز ریشه در این تفاوت نگاه دارد.
عدهای میگویند معماری محصول عوامل جغرافیایی و مادی است. آبوهوای کویری است که موجب شده معماری ایران چنین صورتی پیدا کند و اگر بخواهیم به حقیقت معماری ایرانی پی ببریم باید این معماری را از منظر جغرافیا و عوامل طبیعی مورد بررسی قرار دهیم.
کسانی دیگر، مواد در دسترس یا فنون رایج را برای توضیح معماری ملاک قرار میدهند. هم چنین برخی نقش عوامل اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و به طور کلی قدرت های تأثیرگذار جامعه را پررنگ می بینند. از نظر آن ها اراده انسانها چندان در کار معماری دخیل نیست. انسانها اسیر بادهای زمانه اند و مجموع نیروهای اجتماعی، معماری هر دوره را شکل می دهد.
اما در مقابل، گروهی برآیند عوامل یادشده را در برابر اراده، ذهنیت و خلاقیت انسان به خصوص معمار ناچیز شمرده و معتقدند عوامل محیطی تنها قادر به تعیین چارچوبها هستند. از این منظر، محدودیت هرگز نمیتواند محصول خلاقیت را توضیح دهد بلکه تنها نوع خلاقیت را تغییر می دهد. عوامل محیطی حدود را معین می کنند اما در این محدوده هزاران کار می توان کرد. در حقیقت معمار قصد بیان موضوعی خاص را دارد که آن را از طریق خلاقیت و در چهارچوب محدودیت های زمانه و زمینه محقق می کند و بنابراین برای رسیدن به حقیقت در مطالعه معماری، باید به معمار، خواسته و ارادهی خلاقانهاش اهمیت بیشتری دهیم.
کسانی دیگر معماری را به منزله مجموعهای از نمادها میشناسند و معتقدند انسانها محیط پیرامونشان را به صورت مجموعهای از نمادها شکل می دهند که برای راه پیدا کردن به مدلول این نمادها، بایستی به برخی محورهای تفکر و اندیشه و راههای ارتزاق معنوی هر فرهنگ توجه کرد و در بستر آن به مطالعه این نمادها پرداخت.
به نظر میرسد در مطالعه معماری یا باید پیروی از یکی از نحلههای مذکور را پذیرفت یا در نهایت میان این نحلهها در رفت و آمد بود. اما باید گفت که علاوه بر نگرش های طرح شده می توان نگاه دیگری را مد نظر قرار داد که در کتاب "مسجد ایرانی" نیز مورد توجه بوده است.
نگرش تازه چه می گوید؟
آن چه این نگرش تازه از آن سخن به میان می آورد با این پرسش اساسی آغاز می شود که مگر انسان موجودی پارهپاره است!؟ مگر مجموع عین و ذهن یا مجموع ذهن و دست یا مجموع چند امر مجزاست!؟ بر اساس این نگرش تازه، به محض این که اصالت را به زمینه یا اثر معماری، جامعه یا انسان و ... بدهیم به چندپارگی انسان، زمینه وجامعه حکم کردهایم و این در حالی است که انسان و محیط، فرد و جامعه یک حقیقت بیشتر نیستند و ما باید با همه دشواریها بکوشیم تا این حقیقت واحد را واحد بشناسیم.
البته شناخت گاهی مستلزم تقطیع است، اما در این تقطیع نباید به قدری جلو رفت که برای این تقطیع اعتباری، شأن حقیقی قائل شد. تقطیع فقط ابزار است. در این نگاه، خلاقیت معمار، محیط اجتماعی و خلاقیت مجموعه فرهنگ، همزمان مورد توجه قرار میگیرد و به عبارت دقیق تر ما در حال بررسی یک حقیقت هستیم. محقق برای شناخت این حقیقت عظیم کلی که همه هستی را در بر می گیرد به جای اصل و فرع قرار دادن جنبههای متعدد، سراغ ویژگیهای فرهنگ میرود و میکوشد معماری را بهعنوان یکی از مظاهر فرهنگ بشناسد.
در این نگاه با یک کل مواجهیم و محققی که در مسیر این کل حرکت کند، با همه دوست است؛ به این معنا که همه محققان همه رشتههای فرهنگی، یار و همراه او هستند. در این حوزه ادیب و معمار، چندان تفاوت فاحشی با هم ندارند؛ چراکه ادیب میخواهد از طریق شعر به حقیقت فرهنگ ایرانی دست بیابد و معمار هم این هدف را از راه معماری دنبال میکند. در نتیجه چه بسیار یافتههای یک ادیب که برای معمار مفید است و بالعکس؛ زیرا معماری، ادبیات و اندیشه، زبانهای این فرهنگ محسوب میشوند. در این نگاه، معماری و فلسفه برادر یک دیگر و هر دو از مظاهر فرهنگ اند. در این جا همان قدر که فلسفه، ادبیات و عرفان بر فرهنگ ایرانی دلالت می کنند، معماری نیز چنین نقشی بر عهده دارد. اینها آینههای متفاوتی هستند که امری واحد را بازتاب میدهند.
تنظیم: محمد پورعلم
پایان پیام/
نظر شما