به گزارش خبرنگار کتاب شبستان، «ايفيژنياهاي اوريپيد» دو شاهکار ادبي بازمانده از دوران طلايي يونان هستند که جداي از درونمايهي عميق و فلسفي آنها، دستمايهي مطالعات مردمشناسي و جامعهشناسي آن عصر بودهاند و همچنان محققان، آثار درامنويسان آن عصر را مبناي بازگشودن عميقترين مباحث اسطورهشناسي و انسانشناسي ميدانند.
« ايفيژنياهاي اوريپيد »را ميتوان از بزرگترين درامهاي چالشبرانگيز يونان عصر شکوفايي ناميد. حقايق عظيمي با محوريت قرباني انسان و ارزشهاي انساني چنان در اين دو نمايشنامه درهم تنيدهاند و چنان مفاهيم عميق و انساني از آن متبادر ميشود که مخاطب را با خالق اثر به يگانگي ميرساند و همگام و همسو ميکند.
اویریپیدس به سال ۴۸۰ یا ۴۸۴ ونیز به قولی ۴۸۵ ق. م تولد یافت و در سال ۴۰۶ و یا ۴۰۷ ق. م در مقدونیه بدرود حیات گفت. پدرش منهسارکید از ثروتمندان شهر فولا و مادرش را اگر چه آریستوفانس کینهتوزانه دورهگرد معرفی مینماید، لیکن از خاندانی بزرگ بود. اویریپیدس از تربیت بالایی برخودار و تحت تعلیم آناکساگوراس و پرودیکوس بوده و علاقه وافری به مطالعه مسائل فلسفی داشت. لیکن با تمام این احوال به شعر و تئاتر روی آورد. به قول ویل دورانت وی «اولین شارمندی بود که در یونان کتابخانه بزرگی برای خود فراهم کرد.» اویریپیدس در ۲۵ سالگی به نویسندگی روی آورد و مدت پنجاه سال به نوشتن ادامه داد و۲۲ بار در جشنهای دیونوسیوس شرکت کرد و پنج و به قولی چهار مرتبه رتبه اول مسابقات را به خود اختصاص داد و نخستین جایزه را در سال ۴۴۱ ق. م ربود. آریستوفانس از جمله کسانی بود که افکار الحادی اویریپیدس را حتی پس از مرگ وی مورد حمله و انتقاد قرار داد. به گونهای که به قول ویل دورانت، اویریپیدس «در حدود سال ۴۱۰ ق. م به الحاد متهم شد و اندکی پس از آن، هوگیائونون تهمت دیگری بر او وارد کرد که قسمت عمدهٔ دارایی وی را به خطر میافکند.» سرانجام اویریپیدس در سال ۴۰۸ ق. م دعوت آرخلائوس پادشاه مقدونیه را پذیرفت و در آنجا مورد عزت و احترام فراوانی واقع شد. درهمانجا نیز نمایشنامهای تحت عنوان آرخلائوس به رشته تحریر درآورد. وی در شهر پلا نیز دو نمایشنامه با عناوین ایفیگینیا در آولیس و باکخای نگاشت که پس از مرگش توسط پسرش به اجرا درآمده، جایزه دیونوسیوس را به خود اختصاص دادند. اویریپیدس هجده ماه پس از ورود به پلا درگذشت. پس از اویریپیدس دوران طلایی تراژدی رو به زوال گذاشت. البته پس از وی نمایشنامهنویسانی نسبتاًً قوی پای بر عرصهٔ تراژدی نهادند. لیکن همچون سه تراژدینویس بزرگ، آیسخولوس، سوفوکلس، اویریپیدس موفقیتی حاصل نکردند. تا آنجا که در سال ۳۵۰ ق. م در اعیاد و جشنها، مسابقه تراژدی برگزار نمیشد و این رشته که دارای مقررات و قوانین فنی سخت و نیز جنبه شدید مذهبی میبود، جای خود را به شعبه دیگری از درام، یعنی کمدی واگذار کرد که فاقد چنین قوانینی بود. در واقع باید گفت حیات کمدی یونان مدیون افکار و مبارزات اویریپیدس است. بدان گونه که در تاریخ تئاتر اروپا آمدهاست: «بدون او رشد کمدی سنتی یونان امکانپذیر نبود.»
آثار
اویریپیدس نمایش نامههای متعددی نوشتهاست. منابع تعداد آثار وی را ۶۷، ۷۵، ۷۸، ۸۸، ۹۰، ۹۲، ۹۸ و ۱۷۷ ذکر کردهاند که طبق اقوال متفاوت از این تعداد ۱۵، ۱۷، ۱۸ و ۱۹ نمایشنامه به طور کامل به دست ما رسیدهاست. به طور کلی نسبت به تراژدینویسان پیش از اویریپیدس، آثار بیشتری از وی در دست است و این مدیون مقبولیتی است که پس از مرگش نصیبش شد. در تاریخ تئاتر اروپا آمدهاست: «هنگامی که عدهای از یونانیان در سیسیل به اسارت درآمدند و محکوم به کار اجباری شدند، هر کدام از آنها که بخشهایی از درامهای اویریپیدس را از حفظ میدانست، آزاد گشت.» اولین اثر اویریپیدس دختران باکخای است که در سال ۴۰۶ ق. م به نمایش درآمد. در تاریخ ادبیات یونان، قدیمیترین اثری که از او بر جای مانده نمایشنامه الکستیس ذکر شده که در سال ۴۳۸ ق. م به نمایش درآمد. در تاریخ تمدن ترتیب نمایش آثار عمده اوریپیدس بدین گونه آمدهاست: «آلکستیس ۴۳۸ ق. م. مدئا ۴۳۱ق. م، هیپولوتوس ۴۲۸ ق. م، آندروماخه ۴۲۷ ق. م، هکابه حدود ۴۲۵ ق. م، الکترا حدود ۴۱۶ ق. م زنان تروا ۴۱۵ ق. م، ایفیگینیا در تاوریس حدود ۴۱۳ ق. م، اورستس ۴۰۸ ق. م، ایفیگینیا در آولیس ۴۰۶ ق. م و باکخای ۴۰۶ ق. م».
اویریپیدس به خدایان همچون انسانهایی مینگرد که برای رسیدن به اهداف خویش به دروغ و فریبکاری دست مییازند، اما در پایان تمامی خدعهها و نیرنگهایشان برملا میگردد. وی ایزدان را موجوداتی پست و قابل نفرین مینمایاند. هیپولوتوس میگوید: «ای کاش نفرین آدمیان گریبانگر خدایان میشد!» خدایان علیرغم قدرت اساطیری خویش، برای رسیدن به هدف، به هر وسیلهای توسل میجویند. بدین ترتیب اویریپیدس ایشان را از قله خودکامگی افسانهای تا به پایه موجودی فریبکار به زیر میکشد. حتی گناه آدمیان را نتیجه نیرنگ ایزدان میداند و این اعترافی است که از زبان آرتمیس باز گفته میشود: «هرگاه خدایان مقرر کنند، آدمیان ناگریز دست به گناه میزنند... !» اویریپیدس به فرد اراده بخشید و قدرت خدایان را که تعیینکننده سرنوشت انسان بود، تضعیف نموده تقدیر آدمی را به خود او وا مینهد و این عقیده را مطرح میکند که دست هیچ ذیشعوری در سرنوشت انسان دخیل نیست.
وی نقش تقدیر را از زندگانی نفی کرده، عامل تصادف و اتفاق را سازنده تقدیر بشر میداند. همانگونه که بردگی را نه حکم طبیعی فرد، بلکه نتیجه تصادف میداند. همچنان که آخیلوس میگوید: «آه! زئوس، من چه میگویم؟ میگویم که چشم تو بیدار است. یا از حماقت انسانهایی که باور میکنند خدایانی هم وجود دارند، حال آنکه تمامی جهان از تصادف و اتفاق انباشتهاست». بدین ترتیب اویریپیدس بر قدرت اساطیری خدایان خط بطلان میکشد و از زیان تسئوس، خرافات و غیبگویی را به باد تمسخر گرفته، تکیه بر آن را عملی دور از عقل میانگارد و برای تمامی رخدادها در پی دلایل عقلانی است و به عاملی به نام معجزه خدایان اعتقادی ندارد. اویریپیدس نویسندهای آزاداندیش بوده و معتقد است اگر چه میتوان زبان و قلم را به بند کشید، لیکن اندیشه را نمیتوان در حصارها و باورها محصور کرد. هیپولوتوس میگوید: «زبانم سوگند خورده، اما ذهنم آزاد است». این سخن اعتراض تماشاچیان را برانگیخت.
انتشارات قطره «دونمایشنامه ازاوريپيد» را در 196 صفحه و شمارگان 500 نسخه راهی بازار نشر کرده است.
پایان پیام/
نظر شما