"کتاب من زنده ام" یک جریان فکری و فرهنگی را در کشور رقم زده است

خبرگزاری شبستان:معصومه آباد ،نویسنده کتاب "من زنده ام" گفت: دو سوم کتاب را در مطاف کعبه نوشتم و خدا را به قلم قسم دادم تو بگو من بنویسم.

خبرگزاری شبستان/اصفهان:

 

نشست نقد و بررسی کتاب "من زنده ام"با حضور "معصومه آباد" نویسنده این کتاب و پرسش و پاسخ حضار در جلسه از اقشار فرهنگی،دانشجو دانش آموز، بسیجی، هنرمند، شاعر و نویسنده به ویژه نسل جوان و نوجوان عصر دوشنبه(24 فروردین) در فرهنگسرای علامه فیض کاشانی سازمان فرهنگی ورزشی شهرداری کاشان برگزار شد که مشروح این سوال و جواب های جذاب و شنیدنی برای خوانندگان و مخاطبین علاقه مند بیان می شود.

 

سوال:عنوان کتاب، عکس روی جلد و تصویر پشت جلد چگونه انتخاب شده است؟

معصومه آباد: تمام تصاویر، محتوا و  مطالب کتاب مستند است

 

عنوان "من زنده ام" متن دو کلمه ای اولین نامه ای است که پس از دو سال از اسارت از طریق صلیب سرخ در قالب یک برگه آبی به عنوان نامه فوری به من دادند تا روی آن فقط دو کلمه بنویسم و برای خانواده‌ام بفرستند که در آن نوشتم:" من زنده‌ام… بیمارستان الرشید بغداد."

 

تصویر پشت جلد کتاب نیز تصویر همین نامه و عکس روی جلد عکسی بود که از من در زندان الرشید گرفت و برای صلیب سرخ ارسال شد یعنی تمام تصاویر، محتوا و  مطالب کتاب مستند است.

 

سوال: انگیزه شما از نوشتن کتاب چگونه شکل گرفت؟

معصومه آباد: توصیه رهبری بر مستندسازی تاریخ دفاع مقدس انگیزه نوشتن کتاب "من زنده ام" شد/برای رضای خدا تاریخ دفاع مقدس را مکتوب کنید

 

در دیداری که مردادماه سال 91 آزادگان با مقام معظم رهبری داشتند معظم له تاکید بر مکتوب کردن خاطرات آنها کرد و فرمود دشمن از جنگ جهانی دوم حماسه هایی درآورده که وجود نداشته است ولی ما در خصوص دفاع مقدس به ویژه آزادگان کاری نکردیم و هنوز فاصله زیادی در راه انتقال پیام دفاع مقدس داریم.

 

مقام معظم رهبری در ادامه سخنانش فرمودند آزادگان این کار را برای مستند سازی تاریخ دفاع مقدس انجام دهند و یا اگر این کار را نمی خواهند بکنند حتی برای رضای خدا این کار را انجام دهند که وقتی مقام عظمای ولایت این جمله را فرمودند من از خودم خجل شدم و انگیزه نوشتن کتاب در ذهنم جرقه زد و برای ثبت خاطرات در قالب کتاب مصمم شدم.

 

سوال:چگونه هیجانات خود را در نوشتن کتاب کنترل کردید آیا اغراق هم در نوشته هایتان کردید؟

معصومه آباد: خدا را به قلم قسم دادم تو بگو، من بنویسم

 

ابتدا که شروع به نوشتن کتاب تا مطالب زمان اسارت کردم دچار هیجانات شدیدی می شدم که این مسأله باعث کاهش 13 کیلو از وزن من شد و کارم به پزشک  کشید برای همین پس از این مساله نوشتن را متوقف کردم تا به سفر حج مشرف شدم در این سفر روحانی و معنوی در کنار خانه خدا با پروردگار نجوا کردم که خدایا خودت در قرآن به قلم سوگند یاد کرده ای من هم تو را به قلم قسم می دهم که هر چه تو می خواهی بگو من بنویسم و مرا در این کار یاری کن که پس از این نجوا و درخواست آرام شدم و هیجاناتم کنترل شد و توانستم  از بخش اسارت به بعد یعنی دو سوم کتاب را در مطاف کعبه بنویسم در صورتیکه قبل از آن در نوشتن این بخش ها دچار هیجانات و تالمات شدید روحی و حتی کاهش وزن شدم.

 

در نوشته هایم هیچ وقت اغراق نکردم و سعی کردم آنچه که هست و آنچه را دیدم و حس کردم بنویسم،

 

سوال: 30 روز اعتصاب غذای شما در زندان الرشید بغداد باور کردنی نیست و  آیا از نظر علمی چنین چیزی ممکن است؟

معصومه آباد: هر روز اعتصاب غذای ما به تایید پزشکان و سازمان صلیب سرخ رسید

 

پزشکان 30 روز اعتصاب غذای ما را تایید کردند علاوه بر آن سازمان صلیب سرخ، آزادگانی که بودند و مدت 9 ماه بستری در بیمارستان الرشید بغداد پس از این اعتصاب همه مستندات سخن من در این مورد است از نظر علمی نیز هر شخصی بستگی به مقاومت و مقدار ذخیره ای که در بدن دارد می تواند غذانخوردن را تحمل کند.

 

سوال: چرا با آقا سید بعد از 10 سال ازدواج کردید؟

معصومه آباد: زمانیکه آزاد شدم جنگ بود و تا پایان جنگ در بیمارستان اهواز بودم

 

زمانیکه آزاد شدم جنگ بود یعنی 10روز بعد از بیست و دوم بهمن ماه سال 69 که یکی از روزهای پرمخاطره تاریخ جنگ ما بود و عراق هر یک ساعت میگ های خود را می فرستاد و شهر را بمباران می کرد اولین جایی که برگشتم آبادان بود و تا پایان هشت سال دفاع مقدس در منطقه و  بیمارستان اهواز حضور داشتم.

 

گر چه تشکیل خانواده را باید در اولویت قرار می دادم ولی مشغول تحصیل در دانشگاه چمران و سکونت در بیمارستان امام خمینی(ره) 24 متری اهواز شدم تا به محض اعزام مجروحین برای خدمت در آنجا حضور داشته باشم پس از دانشگاه و انتقال به دانشگاه تهران نیز مسوول درمانگاه برون مرزی درون شهری (بمباران شهرها) شدم و تا سال 68 درگیر این مسائل بودم و ازدواج نکردم.

 

سوال: آیا کتاب دیگری نیز نوشته اید؟

معصومه آباد: کتاب های علمی و پزشکی نوشتم و " من زنده ام" اولین کتاب خاطره من بود

 

من کتاب های علمی و پزشکی نوشتم اما خاطراتم را ننوشته بودم جز یک مورد خاطرات کاغذی که روایت فتح از نامه های استعاره ای با عنوان خاطرات کاغذی جمع آوری و  استفاده کرد و "کتاب من زنده ام" اولین کتاب خاطره من بود یعنی اولین کتاب خودنگاشت که راوی ندارد و سندیت کتاب همین است که خود نویسنده خاطرات را تعریف می کند.

 

سوال: شما به عنوان یک نیروی بسیجی و ارزشی فکر نمی کردید با اعتصاب غذا بمیرید و آیا این کار به منزله خودکشی نبود؟ حکم شرعی یا فقهی آن چیست؟

معصومه آباد: ما در لازمان و لامکان بودیم که خبری از آینده خود نداشتیم و فکر کردیم اعتصاب غذا مُردن آگاهانه است

 

شرایط زندان الرشید بغداد که در آن بودیم از مخوف ترین زندان های امنیتی بغداد بود که خیلی برای من به عنوان یک دختر 17 ساله دوم دبیرستانی عجیب بود من و سه خواهر دیگری که در کنار من بودند از ماهیت این زندان اطلاع نداشتیم فقط  می دیدیم روی دیوارهای آن که کاشی های قهوه ای تیره رنگ بود هر زندانی در شب قبل اعدامش تاریخ فردا را برای اعدام نوشته است یا هر وقت از رییس زندان می پرسیدم جنگ تمام شده است یا نه می گفت به شما ربطی ندارد حتی زمانیکه از محمد رضا لبیبی خلبان اف 14 پرسیدیم بنی صدر خوب عمل می کند یا نه با تعجب گفت بنی صدر؟ بنی صدر سال 60 رفته بعد از آن ماجرای 72 تن و انفجار دفتر رییس جمهوری اتفاق افتاده است شما چه کسی هستید؟ گفتم: ما چهار دختر هستیم که از مهرماه سال 59 اینجا هستیم آنجا بود که فهمیدیم این زندان مرگ تدریجی و نهایت بی خبری است.

 

ما در لازمان و لامکان زندگی کردیم فکر کردیم سرنوشت ما اینست که اگر بخواهیم بمانیم همین است که روی دیوارها می بینیم بنابراین فارغ از نتیجه اعتصاب غذا که بدترین آن مردن است تصمیم به این کار گرفتیم و گفتیم مرگ ما مرگ آگاهانه خواهد بود.

 

زمانیکه ما را به بیمارستان الرشید بردند مسوول بیمارستان گفت کار شما انتحار است اما ما با استنباط عقلی و شرایط  آن روزها فکر کردیم انتحار یا خودکشی نیست نوعی مُردن آگاهانه است.

 

سوال: آیا خاطرات را بدون کم و کاست نوشتید و در نوشتن جزئیات دقت کردید؟

معصومه آباد: اینقدر قدر این خاطرات در ذهنم تکرار شد که بدو ن کم و کاست نوشتم

 

اینقدر خاطرات با جزئیات در ذهنم تکرار شد که بدون کم و  کاست نوشتم اما در برخی موارد در بیان خاطرات به دلایلی کلی گویی کردم و در خصوص دقت کار برای ذکر نام اسامی، مکان ها ، شماره سلول، اعداد و یا آماری از این نوع با دوستانم و  سه خواهری که با آنها در اسارت بودم تماس می گرفتم تا مطالب را به صورت دقیق بنویسم.

 

سوال: سه خواهر دیگر که در اسارت با شما بودند آیا دست به قلم شدند؟

معصومه آباد: سه خواهر دیگر هنوز دست به قلم نشدند

 

این سه خواهر که دو  نفر آنها از شیراز و یکی از آنها خانم ناهیدی از تهران و استاد دانشگاه است هنوز دست به قلم نشدند.

 

سوال: خاطره ای از تاثیر گذاری و هدایتگری کتاب دارید؟

معصومه آباد: خاطره من هدایتگر نیست بلکه  عظمت انقلاب اسلامی و جایگاه هشت سال دفاع مقدس روشنگر جامعه امروز است

 

دو خاطره در این زمینه دارم یک روز مسوول دفترم به من اطلاع داد که یک برادر جوانی اصرار زیاد به ملاقات با شما در مورد کتاب دارد گفتم نظراتش را مکتوب کند به دست من دهید مسوول دفترم گفت می گوید حتما باید خود خانم آباد را حضوری ببینم و حرفهایم را بزنم.

وقتی هماهنگ شد این جوان به دفتر من آمد در بدو ورود گفت: خانم آباد! من به خدا، انقلاب، رهبر و حتی برگ درخت اعتقاد ندارم اتفاقی بدون اینکه عامدانه باشد یا علاقه مند باشم کتاب شما را خواندم وقتی این کتاب را خواندم احساس کردم در این عالم همه چیز در ذیل مشیت الهی حرکت می کند و آن را مدیریت می کند تدبیر عالم به دست یک کسی است که هیچ چیزی خارج از ذات احدیت او نیست .

 

*سنجاقی که به تو  آبرو  داد و تو را با خود چه جاهایی برد و  چه رسالتی داد

 

وقتی دیدم این این خدا  به واسطه یک سنجاقی که رفتی از داخل اتاق برداری و منشا حوادت اسارت و داستان های بعد از آن شد چه رسالتی به تو داد و چقدر مثل یک قلم نوک طلا و چرخ نخ ریسی برایت چرخید و آبرو به تو داد پس فهمیدیم هیچ چیزی در این دنیا تصادفی نیست وقتی یک سنجاق اینگونه به تو رسالت می دهد و سرنوشت و مشیت تو از طریق آن مدیریت می شود پس خدای این سنجاق جهان را چگونه مدیریت و اداره می کند.

 

من پس از خواندن این کتاب به امام خمینی(ره) علاقه مند شدم و دیدم رژیم بعثی در مقابل ایران ایستاده و حتی به ناموس ما رحم نکرده است از آنها متنفر شدم و فهمیدم امروز چرا باید بر آرمان هایمان بایستیم و مقاومت کنیم.

 

*انتقام رنج روزهای جوانی تو را خواهیم گرفت

 

خاطره دوم من از سفر به سبزوار و زادگاه مادری من است زمانیکه برای سفر به این شهرستان دعوت شدم وقتی وارد سالن محل برنامه شدم دیدم تمام مسوولان شهر ارگان های نظامی و انتظامی با لباس فرم و همه مردم جمعیت انبوهی از اقشار و آدم های مختلفی در آنجا جمع شده است در جایگاه قرار گرفتم و صحبت هایم را انجام دادم زمانیکه از روی سن پایین آمدم فرمانده سپاه سبزوار آمد کنارم و زیر گوشم نجو ا کرد"انتقام رنج روزهای جوانی تو را خواهیم گرفت" وقتی این حرف را در گوش من زد با خود گفتم امروز سال ها از ماجرای اسارت من می گذرد اما این مردم وقتی می شنوند و خاطرات من به گوش این برادران می رسد چگونه اظهار همدردی و تعهد و مسوولیت می کنند من وقتی این جلسه و سخن فرمانده سپاه سبزو ار را شنیدم فهمیدم با نوشتن "کتاب من زنده ام" یک جریان فکری و فرهنگی در کشور اتفاق افتاده است و همان جا در فرودگاه وقتی با عزت و احترام و ارادت مسوولان و مردم سبزوار روبرو شدم به دوستانم گفتم وقتی خود را برای رضای خدا خالص کنید و  خالصانه کار کنید تمام آدم ها در هر سطوحی که باشند نسبت به حرکت الهی و ارزشی تو احساس مسوولیت و تعهد پیدا می کنند.

 

سوال: قسمتی از کتاب که نوشتید عسگری یا مدنی هستی یعنی چه؟

معصومه آباد: من در ابتدای اسارت عربی نمی دانستم و  از سوالات مفهوم دیگری برداشت می کردم

 

این سوالات عسگری و مدنی مربوط به زمانی است که اسیر شدم مامور عراقی پرسید از "عسگری یا مدنی هستی" یعنی نظامی یا غیر نظامی هستی چون آنها با فامیلی کار نداشتند فقط هر کسی را به اسم و نام پدرش می شناختند و وقتی از من پرسیدند عسگری یا مدنی عسگری فکر کردم فامیلی مرا می گویند من هم گفتم هیچ کدام "آباد " هستم دوباره پرسیدند "عربستانی هست" من با خود گفتم هنوز مفهوم آن سوالشان را نفهمیدم این سوال دیگر یعنی چه منظور آنها خوزستانی(خوزستانی ها دو گروه عشایر یعنی اعراب و فارس ایرانی) بود.

 

سوال: در صفحه 84 و  85 کتاب از مطهری و شریعتی تجلیل کردید در حالیکه جهان بینی و ایدئولوژی این دو  فرد متفاوت است؟

 

معصومه آباد: دریچه ای از معرفت در اوایل دوران انقلاب فقط از طریق کتب مطهری و شریعتی برای ما باز شد و  آن زمان خبر از جزئیات و تفاوت جهان بینی و ایدئولوژی نداشتیم

 

ردّ بلوغ، تصور و تفکر هر کسی متاثر از مطالعاتی است که دارد و شیوع آن از نسل من در زمان انقلاب با کتاب های استاد شهید مرتضی مطهری و شریعتی بود که در اختیارمان بود و توجه به جزئیات، نگرش ها و اختلاف جهان بینی ها و ایدئولوژی ها نداشتیم در این کتاب قضاوتی در مورد این دو شخصیت ندارم من خود را مثال می زنم  بچه مسجدی بودم که در آن زمان اینگونه اسلام و دین را فهمیدم تعمیق بخشیدن به این واژه ها با این کتاب و در مو رد این بزرگوار ندارم جایگاه آنها در رشد انقلاب و مردم معلوم است.

 

سوال: آیا پس از نگارش خاطرات به آرامش رسیدید؟ توانستید سنگینی کار و هیجانات را پشت سرگذارید؟ و چقدر در انتقال فرهنگ دفاع مقدس موفق شدید؟

معصومه آباد: پس از نوشتن آرام شدم وقتی رنجم، خندیدنم، گریه کردنم و به در و  دیوار کوبیدنم با مردم تقسیم شد سبک شدم

 

من با خود فکر می کردم آخرین برگ خاطرات دفاع مقدس به ویژه آزادگان هستم 40 هزار آزاده ، استخبارات، زندان های الرشید، ابوغریب و اردوگاه های موصل و عنبر همه یک شکل خاطره اسیر شدن، شکنجه ها و سایر مو ارد مشابه و یکسان را دارد و یک شکل خاطره می شود اما روزی که این کتاب را بیرون دادم به ولای علی فقط 30 جلد آن را به صورت دیجیتالی چاپ کردم آن هم به این دلیل که چمران مرا دید و گفت کتاب نداری در حوزه دفاع مقدس و  سوم خرداد رونمایی کنیم گفتم من خاطراتم را نوشتم اما نمی دانم که مناسب هست یا نه که همان شب به تعداد 30 جلد و با توجه به زمان کم به صورت دیجیتال چاپ شد و این همان شد و همان که دیگر بعد از کتاب مکرر و تندتند مثل تنور داغ سفارش به چاپ می گرفت و از دست من خارج و با استقبال انبوه مردم مواجه شد.

 

من پس از نوشتن آرام شدم وقتی سهم رنجم، خندیدنم، گریه کردنم و به در و دیوار کوبیدنم با مردم تقسیم شد سبک شدم.

 

سوال: توصیه شما به سایر آزادگان در انتقال فرهنگ دفاع مقدس به نسل تشنه جوان امروز که خواهان شنیدن این مطالب هستند چیست؟

معصومه آباد: هر کسی هر چه دارد بنویسد و خواسته رهبری را در این حوزه اجابت کند

 

هر کسی هر چه دارد بنویسد و خواسته مقام معظم رهبری را که فرمود به خاطر مستند سازی تاریخ دفاع مقدس یا به خاطر خدا خاطرات خود را مکتوب کنید در این حوزه اجابت کند و  من به همه رزمندگان اسلام و کسانی که در هشت سال دفاع مقدس نقش داشتند توصیه می کنم آن را مکتوب کند.

 

سوال: قوت قلبی شما در زندان و  تحمل دوران اسارت چه بود؟

معصومه آباد: یقین به خدایی که برای ما هست

 

قوت قلبی ما در زندان یقین به خدایی بود که برای ما هست.

 

نشست نقد و بررسی کتاب "من زنده ام" با حضور آزاده ماشالله هدایی (آشپز اردوگاه عنبر در زمان اسارت)، حجت الاسلام محمد اخوان عضو  هیات علمی دانشگاه کاشان، اعضای شورای اسلامی شهر کاشان و آزادگان و جانبازان این شهرستان برگزار شد.

 

گفتنی است، «من زنده ام» خاطرات دختری از نسل دهه 60 را روایت می‌کند که در دوران دفاع‌ مقدس با تمام ظرفیت عاطفی و عقلی خود به ‌عنوان امدادگر هلال ‌احمر در جبهه حضور پیدا می ‌کند، و در محاصره نیروهای عراقی قرار می ‌گیرد و به اسارت در می ‌آید و مابقی حوادثی که رخ می دهد.

 

پس از دو سال که از اسارت او می‌گذرد، صلیب سرخ یک برگ آبی به عنوان نامه فوری به او داد که روی آن فقط دو کلمه بنویسد و برای خانواده‌اش بفرستد. معصومه نوشت: من زنده‌ام… بیمارستان الرشید بغداد.

 

این کتاب با هشت فصل با عناوین کودکی، نوجوانی، انقلاب، جنگ و اسارت، زندان الرشید بغداد، انتظار، اردوگاه موصل و عنبر و عکس و اسناد در 555 صفحه منتشر شده که تا سال گذشته به 98 چاپ و تا کنون به تعداد 300 هزار جلد به چاپ رسیده است و از این نظر «من زنده‌ام» یکی از آثار پر مخاطب و جذاب در حوزه دفاع مقدس بوده است.

 

پایان پیام/

کد خبر 451063

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha