یکی از اضلاع مهم "اقتدار ملی" کار کردن و تولید است. هیچ ملتی در جهان نمی تواند ادعا کند با واردات به اقتدار دست پیدا می کند بلکه ملت هایی در جهان توانسته اند به اقتدار دست یابند که تولیدکننده بوده اند. اما وجه مهم تولید کردن توجه به منافع جمعی و گروهی به جای منافع شخصی است. از آن سو می بینیم بین حلقه های این زنجیره اتحادی عجیب برقرار است که بر همدیگر سایه می افکنند. به عنوان مثال ملتی که یاد مرگ را در ذهن و زبان خود حفظ کرده است و می داند که دیر یا زود از این سرای سه پنج رخت برخواهد بست چنین ملتی نمی تواند صرفا به منافع شخصی خود تکیه کند، از آن سو وقتی در مکتب اسلام یاد مرگ به گونه ای فهم شده باشد که نه تنها عامل افسردگی نیست بلکه پایه تحرک و پویایی - دنیا مزرعه آخرت است- است در آن صورت این روحیه ماحصل خود را در تولید و اقتدار ملی نشان خواهد داد، همچنان که در حدیثی از پیامبر می خوانیم که "کاری که انجام می دهید آن قدر متقن و ماندنی باشد که گویا صاحب آن کار عمری جاودان دارد و در هشیاری و پرهیز از گناه آن قدر هوشمند باش که گویا راهی برای ترمیم اشتباه وجود ندارد و فردا روز مرگ است." ملتی که بتواند به فحوای همین حدیث از حضرت رسول صل الله علیه و آله و سلم عمل کند و به کار به گونه ای بنگرد که آن کار می خواهد برای یک عمر جاودانه باشد آیا به اقتدار نخواهد رسید؟ بخش پنجم و پایانی سلسله بحث های بن مایه های علوی "اقتدار ملی" در کلام آیت الله جوادی آملی در سرویس قرآن و معارف خبرگزاری شبستان از نظرتان می گذرد.
روح ملکوتی اقتدارآور است نه روح متحجر
رفتاری زمینه اقتدار ملی را فراهم می کند که با کیمیای دین، تمام شئون فردی و اجتماعی یک ملت متدین، صبغه ملکوتی پیدا کند و چیزی مُلکی، جامد، راکد و سرد و متحجر نباشد زیرا موجود مادی بدون روح ملکوتی هرگز مظهر خدای مقتدر نخواهد شد تا بتواند قدرت مرکزی خود را بعد از سازمان دهی به جا اعمال کند و از فاجعه افراط و ضایعه تفریط بپرهیزد و عفو را به جای انتقام قرار ندهد و انتقام را به جای صَفح جا ندهد. مقتدر کسی است که قدرت تعدیل شده در اختیار او باشد و اراده عاقلانه او رهبری اعمال قدرت را عادلانه به عهده داشته باشد. چنین فرد یا امتی می تواند بگوید "ان صلاتی و نسکی و محیای و مماتی لله رب العالمین."
در مشهد الهی بودن مراقبت می آورد و مراقبت اقتدار
در تبیین این که دین کیمیای معنوی است و قدرت تبدیل و تحویل جوهری اشیا و اشخاص را دارد می توان چنین گفت: دین فتوا می دهد که انسان در تمام احوال ظاهری و باطنی خود در مشهد و منظر الهی است و تمام کارهای کوچک و بزرگ او در دیوان عمل وی ثبت است و در محکمه محکم و متقن عدل و داد آن را می بیند و از زیبایی یا زشتی اش متاثر می گردد. این نگرش دستور می دهد که اولا انسان تا زنده است کار کند و ثانیا آن کار ضامن منافع فرد یا ملت باشد و ثالثا نفع رساندن به دیگران برای جلب رضای خدا و تقرب به او باشد.
سِرّ این تاثیرگذاری همه جانبه همان است که به اشارت رفت. زیرا در مکتب دین، انسان در برابر تمام لحظات زندگی مسئول است و از اولین پرسش های بعد از مرگ این است که جوانی و عمرت را در چه راهی صرف کردی. اگر کسی کاهلی کرد یا کار سودمندی برای جاه طلبی و مقام خواهی انجام داد نه به قصد تقرب به خدا، چنین انسانی مسئول خواهد بود و کیفر خاص خویش را می یابد.
یاد مرگ، آدمی را از منافع شخصی به منافع جمعی می کشاند
برخی از بزرگان گذشته محصول تجارب ممتد خود را چنین اراده کرده اند که بهترین ذکر بعد از یاد خدای سبحان، یاد مردن و ذکر مرگ است. آن کس که ذکر شریف مرگ را به همراه دارد بهترین نیروی محرک و پویایی را می نماید. زیرا مردن در فرهنگ علوی که همان وحی الهی است میلاد مجدد و هجرت نوین است و گشودن در محکمه عدل با کلید مرگ آغاز می شود و با تذکره آن امور سه گانه مذبور یعنی اصل کار، نافع بودن، الهی و قصد قربت داشتن حاصل خواهد شد. هر کس برای تأمین منافع کلی قیام و اقدامی ندارد یا آن که نفع رساندن به ملت را برای مقام دنیوی می خواهد چنین شخصی حقیقت مرگ را فراموش کرده است.
ذکر مرگ در مکتب دینی، عامل پویایی
مطلب مهم و اساسی این است که واژه مرگ و یاد مردن در تمام ادبیات غیر دینی به منزله افیون است که افسردگی را به همراه دارد. تنها در مکتب دینی است که ذکر مرگ، عامل پویایی است یعنی تحلیل عمیق معارف دینی مانند کیمیایی است که اگر به فلز فرسودنی مرگ برسد آن را به طلا تبدیل کند و اگر به مس سالم و ماندنی برسد یقینا آن را شمش طلای ناب خواهد کرد. یعنی اگر تأمل عریق مآثر دینی حیات و شئون علمی و صتعنی یک ملت برخورد کند آن را به حیات ملکوتی فرشتگان منقلب می کند.
اسلام یعلو است نه افیون
با این توجیه معلوم می شود که دین نه تنها افیون دولت یا ملت نیست بلکه آنچه نزد دیگران افیون دولتی یا ملی است با کیمیای دین به عامل حیات و پویایی تبدیل می شود. از این رو رسول گرامی اسلام فرمود: "الاسلام یعلو و لا یعلی علیه." یعنی عقاید، اخلاق، حقوق و فقه اسلامی مکتب برین تمدن بار است و اگر مکتبی افیون باشد حتما غیر دینی است. چنانچه اگر چیزی عامل پویایی باشد قطعا غیر افیون است. اگر دین در قلوب یک ملت نهادینه شود آن ملت فولاین خواهد شد. همان طور که امیر المؤمنین علیه السلام در باره مالک اشتر بعد از شنیدن درگذشت وی فرمود: "و الله لو کان جبلا لکان فندا و لو کان حجرا لکان صلدا / اگر مالک کوه بود کوهی یگانه بود و اگر سنگ بود سنگ ستبر و سخت بود."
چنان کار کن انگار جاودانه خواهی زیست
در کیمیاگری دین که عامل پویایی پیروان خود است می توان به سخن گهربار رسول گرامی اسلام استشهاد نمود: "فاعمل عمل من یرجو ان یموت هرما و احذر حذر من یتخوف ان یموت غدا " یعنی کاری که انجام می دهید آن قدر متقن و ماندنی باشد که گویا صاحب آن کار عمری جاودان دارد و در هشیاری و پرهیز از گناه آن قدر هوشمند باش که گویا راهی برای ترمیم اشتباه وجود ندارد و فردا روز مرگ است.
چنین دستوری پیام جاودانه دارد و آن این که اولا نهایت کوشش را در فعالیت داشته باشید و ثانیا سعی کنید که کار شما در کمال اتقان و داوم باشد و ثالثا جدیت نمایید از هر گونه خلاف مصون باشید.
پایان پیام /
نظر شما