اقتدار ملی یعنی عقل سالار باشد نه دولت و ملت

خبرگزاری شبستان: گروهی که تقاضاهای برخاسته از اقتضای فطرت و فطنت را فکرت ناب می دانند و قداست آزادی را حراج نکردند بر اثر انسان شناسی صحیح، سیاست و حکومت را درست تفسیر می نمایند. در این تفسیر نه دولت، سالار کسی است و نه ملت. 

فیلسوف و اندیشمند معاصر آیت الله جوادی آملی در تبیین ویژگی ها و مختصات "اقتدار ملی" که متأثر از رهیافت های قرآنی و علوی – برگرفته از کلام امیر المؤمنین در نهج البلاغه – است به این موضوع مهم توجه می کنند که اقتدار ملی از زیر پل سالار بودن دولت یا ملت عبور نمی کند، این گونه نیست که دولت یا حاکمیت بر مردم، سالاری و سروری داشته باشد یا ملت بر دولت و حاکمیت سالاری و سروری احساس کند، بلکه به واقع زمانی اقتدار ملی پدید می آید که عقل سالار میل ها و حس ها و دریافت ها باشد. به زعم این اندیشمند، بر صدر نشاندن عقل ما را به همان مردم سالاری دینی می رساند، چرا که "از انسان شناسی سالم برخوردار است زیرا انسان کریم را جز قرآن کریم، چیزی تفسیر نمی کند و بهترین شیوه تفسیر گوهر انسانیت، همانا تفسیر انسان به انسان است که فن خاص و مبنای مخصوصی عهده دار تدوین چنین تفسیری است و این گونه انسان شناسی کامل، محصول جهان بینی توحیدی جامع و نتیجه معرفت شناسی همه جانبه و فراگیر است."

سرویس "قرآن و معارف" خبرگزاری شبستان در چند شماره گذشته کوشید عصاره و فشرده ای از مطالب دانشمند و فیلسوف معاصر حضرت آیت الله جوادی آملی را در سلسله بحث های "فلسفه دین" درباره ریشه های وحیانی و علوی اقتدار ملی عرضه کند. اینک بخش سوم این مطالب تقدیم حضور خوانندگان می شود.

اقتدار ملی از پل انسان شناسی صحیح عبور می کند

رفتاری موجب اقتدار ملی است که از مبنای صحیح انسان شناسی استمداد کند. گروهی که خواسته های برخاسته از حس و وهم را خرد پنداشتند و قداست حریت را در پای پلید شهوت و غضب پایمال کردند سیاست و حکومت را که از شریف ترین شاخه های علوم انسانی است بر اثر نشناختن گوهر انسان به سلطنت بر مردم معنا و تفسیر می کنند - خواه بر مردم میهن خود و خواه بر مردم کشور دیگر- . چنین فرقه ای هم دچار مشکل انسان شناسی و جهان بینی اند و هم مبتلا به معضل معرفت شناسی، زیرا انسان از منظر اینان بین میلاد و مرگ خلاصه می شود و جهان هستی نیز از قلمرو ماده و طبیعت نمی گذرد  و معیار اندیشه صحیح اثبات و ابطال حسی است. این عده حس و وهم را در بخش اندیشه و شهوت و غضب را در قسم انگیزه که عقال ترقی اند عقل پنداشتند و علم حسی را که پشتوانه ابطال پذیری حسی دارد معرفت صائب می انگارند غافل از آن که نه انسان را درست شناختند و نه جهان هستی را صحیح بررسی نمودند و نه به معیار اصیل معرفت دست یازیدند. حکیم سنایی می گوید: "عقل را از عقیله بازشناس / نبود همچو فربهی آماس"

سقوط در چاه حس گرایی و نغمه بی نیازی از وحی

سقوط در چاه حس گرایی پس از آن رخ داد که در مرحله نخست، پندار ناصواب عقل گرایی توسط براهمه هند مطرح شد و نغمه ناموزون بی نیازی از وحی الهی طرح شد سپس در مرحله بعد عقل تجریدی و انتزاعی از صحنه معرفت شناسی حذف شد و با پیشرفت صنایع مدرن از عمق دریا تا اوج سپهر، مُلک مُشاع صنعت در آمد. تمام مسائل اعتقادی، اخلاقی و حقوقی در محور حس تدوین و در مدار ماده تحریر می شد و حرمت معارف غیر محسوس و ارج اصول ارزشی غیر مادی  رخت بربست و صنعت حسّی، مدون عقیده، اخلاق، حقوق و سیاست شد ومیوه تلخ و فراخ چنین شاخ منحوسی جز استعباد، استعمار، استثمار، استحمار و سرانجام تهاجم و تکالب ملت های ضعیف و غارت منابع سرشار آنان نخواهد بود.

توسعه نامتوازن، همسایه اقتدار زودگذر

امیرالمؤمنین در خطبه 129 می فرماید: "اِضْرِبْ بِطَرْفِکَ حَیْثُ شِئْتَ مِنَ اَلنَّاسِ فَهَلْ تُبْصِرُ إِلاَّ فَقِیراً یُکَابِدُ فَقْراً أَوْ غَنِیّاً بَدَّلَ نِعْمَةَ اَللَّهِ کُفْراً أَوْ بَخِیلاً اِتَّخَذَ اَلْبُخْلَ بِحَقِّ اَللَّهِ وَفْراً أَوْ مُتَمَرِّداً کَأَنَّ بِأُذُنِهِ عَنْ سَمْعِ اَلْمَوَاعِظِ وَقْراً" هر سمتی را خواستی نگاه کن یا نیازمندی می بینی که زیر بار توان فرسای فقر خمیده است یا توانگری را می نگری که با عیش رفیه و خوشگذرانه به کفران نعمت خدادادی مبادرت می کند یا بخیلی را مشاهده می نمایی که بخل را سبب وفور و فراوانی ثروت می داند و ابای از تأدیه حقوق الهی را پایه انبوه شدن ثروت تلقی کرده است یا متمرّدی را می یابی که از اتّعاظ و پندپذیری سرپیچی می کند. چنین دولت یا ملتی اگر پیروز شوند اقتدار کاذب و زودگذر پیدا می کنند که در ایام شادکامی دروغین خویش، از هیچ خلافی هراس ندارند و از زیر پا نهادن تمام اصول ارزشی تحاشی نخواهند داشت و اگر بتوانند عصای موسای کلیم علیه السلام را در دست فرعون یا سامری قرار می دهند و حسین بن علی علیه السلام را در عَتَبه عُتبه اَموی می نشانند و با تشویه جمال عدل و تحسین وصمه ظلم، هر معروفی را منکر و هر منکری را معروف ارائه می دهند. در چنین صحنه سهمگینی است که انسان حق مدار، صدق محور و آزادمنش می سراید: "ای مرگ اگرنه مرده ای دریابم."

اقتدار یعنی عقل سالار باشد نه دولت و ملت

گروهی که تقاضاهای برخاسته از اقتضای فطرت و فطنت را فکرت ناب می دانند و قداست آزادی را حراج نکردند و حس و خیال و وهم را به امامت عقل نظر و نیز شهوت و غضب را به زعامت عقل عمل رهبری نموده و می کنند بر اثر انسان شناسی صحیح، سیاست و حکومت را درست تفسیر می نمایند و آن را به سلطنت بر دنیا و تمام مظاهر درونی و بیرونی آن معنا می کنند؛ یعنی نه دولت، سالار کسی است و نه ملت. هیچ انسانی تحت قیومیّت سالارگونه کسی نیست بلکه عقل مردم، سالار حسّ آنان و عزم ملت، سالار هوس آن هاست و این معنا همان مردم سالاری دینی است که از انسان شناسی سالم برخوردار است زیرا انسان کریم را جز قرآن کریم، چیزی تفسیر نمی کند و بهترین شیوه تفسیر گوهر انسانیت، همانا تفسیر انسان به انسان است که فن خاص و مبنای مخصوصی عهده دار تدوین چنین تفسیری است و این گونه انسان شناسی کامل، محصول جهان بینی توحیدی جامع و نتیجه معرفت شناسی همه جانبه و فراگیر است.

اقتدار ملی جز از راه تهذیب نفس به دست نمی آید

در خطبه 87 نهج البلاغه می خوانیم: "قد الزم نفسه العدل فکان اوّل عدله نفی الهوی عن نفسه" یعنی اولین برنامه سیاسی مردم با ایمان، هوازدایی و هوس روبی است. چهره شفاف انسانی، آن لحظه ظهور می کند که وی گِرد گَرد و غبار اغیار نگردد و هنگامی زهور می نماید که او در مطاف طغیان به اشواط اشتغال پیدا نکند. حکیم سنایی چنین می سراید: "دین برون آید ا گنه بنهی / سر پدید آید ار کُلَه بنهی."

چنین ملتی مقتدرانه حافظ کرامت انسانی خویشند نه تن به حقارت ستمگران می دهند و نه به خواری و ستم پذیری رضا خواهند داد بلکه هماره کریمانه به سر می برند. به تعبیر امیرالمؤمنین در خطبه 165 "قوم لم تزل الکرامه تتمادی بهم حتی حلّوا دار القرار " رسیدن به چنین اقتدار و کرامتی جز از راه تهذیب نفس که رسمی ترین برنامه حکومت دینی است میسور نیست.

پایان پیام /

کد خبر 442525

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha