مؤمن متوجه این فقر در درون خود است و می داند که توقف در خود و خودبینی او را از رشد و تکاپو به سمت آن حال بهاری – حق - باز می دارد. مؤمن تا زنده است خود را یک طالب و جستجوگر می داند و از روی همین قاعده دایم در حال حرکت است تا به آن احسن الحال برسد. اگر کسی کمی چشم هایش را بتواند در این عالم باز نگه دارد و از آن خمودی ها و کسالت هایی که بر روح و ذهنش افتاده فاصله بگیرد متوجه این معنا می شود که حرکت در جوهر عالم است و اصولا هستی با حرکت هم آغوش است.
محوریت بخش سوم و پایانی گفتگوی سرویس قرآن و معارف خبرگزاری شبستان با آیت الله قرهی مدیر حوزه علمیه امام مهدی (عج) حکیمیه به مختصات و ویژگی های نهادینه سازی احسن الحال در قلب آدمی به عنوان شرط مهم بهاری شدن درون انسان توجه دارد.
آداب و رسومی که در نوروز است از جمله نگاه کردن به سبزه که در اسلام بارها به آن سفارش شده مبنای روایی هم دارد. اگر ممکن است اشاره ای به برخی از این ریشه های روایی داشته باشید.
معلي بن خنيس از امام صادق علیه السلام روايت مي کند: "و اذا کان يوم النيروز فاغتسل و البس النظف ثيابک و تطيب باطيب طيبک و تکون صائما ذلک اليوم." در این روایت حضرت به عنوان آداب ورود به آغاز سال جدید می فرمایند: هنگام نوروز غسل کن، پاکیزه ترین لباس هایت را بپوش، با خوشبوترین عطرهایی که داری خودت را خوشبو کن و در آن روز، روزه باش. اما چرا امام معصوم علیه السلام می گوید غسل کن. وقتی انسان غسل می کند در واقع می خواهد از گذشته خود بیرون بیاید و از آن حالی که دارد به حالی دیگر وارد شود. در واقع بهار یک حال و هوای معرفتی دارد و این حال و هوا حتی تا تغییر ظاهر افراد هم پیش می رود تا ما هم از زمستان به بهار و سرسبزی و خرمی برسیم و آن گشایش ها در روح ما هم اتفاق بیفتد.
پرسشی که می خواهم از جنابعالی بپرسم، شاید به یک معنا پرسش و ابهام بسیاری از مخاطبان ماباشد. ما در ایام و روزها و دقایقی حال خوبی بهمان دست می دهد. در درون اظهار رضایت و شادمانی خوبی را تجربه می کنیم و آن حال خوش به ما امید وتوکل عجیبی می دهد و انسان در آن حال حقیقتا آن وجد و طرب درونی را متوجه می شود. اما موضوع این جاست که نمی توانیم در آن حال خوش که در دعای ابتدای سال هم وجود دارد و شما هم پیشتر به آن اشاره کردید بمانیم. چرا ما نمی توانیم در آن حال حَسَن بمانیم و خودمان را به احسن الحال بکشیم؟
این حالاتی که برشمردید بستگی به روح انسان دارد. اگر روحی بسیار متعالی بود، معلوم می شود که این روح پیشتر در بستری از تقوا و اخلاق به آن رشد مورد نظر رسیده است. امام رضا علیه السلام در روایتی می فرماید: "اما فصل الربیع فانه روح الازمان / اما فصل بهار روح زمان هاست." یعنی اگر کسی می خواهد به روح زمان ها دست یابد باید که به بهار برسد. در این صورت است که روح او زنده است و زنده می شود و زنده می ماند. اما اگر کسی نمی تواند در آن حال بماند معلوم است که روح او معیوب شده است که تمایل به خزان و زمستان در او وجود دارد وگرنه کدام روح سلیم است که بخواهد از غنچه دادن و شکوفه دادن به سمت خزان برود و حرکت رو به رشد را به توقف و انجماد ترجیح بدهد؟ عرفا بارها بر این موضوع پافشاری کرده اند که عید جایگاه ایستادن نیست اما وقتی کسی دید در حرکت او توقف ایجاد شده است باید بگردد و ببیند دچار چه غفلت هایی شده که این حالت توقف در او پدید آمده است.
این همان حرکت جوهری است که صدرالمتألهین با برهان به اثبات آن می پردازد که حرکت در ارکان عالم وجود دارد . قرآن کریم نیز اشاره دارد که: وَ تَرَی الْجِبالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَهً وَ هِیَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ. قرآن می فرماید شما کوه ها را می بینید که ثابت در جای خود ایستاده اند در حالی که آنها مثل ابرها در حال حرکت اند. این حرکت در همه اجزای عالم وجود دارد.
انسان با کدام پندار، خود را از این حرکت محروم می کند؟
انسان زمانی توقف می کند که احساس کند به آن رشد مورد نظر رسیده است و خود را غنی بپندارد.
یعنی آن فقر ذاتی را از یاد ببرد؟
بله، اما مؤمن متوجه این فقر در درون خود است و می داند که توقف در خود و خودبینی او را از رشد و تکاپو به سمت آن حال بهاری – حق - باز می دارد. مؤمن تا زنده است خود را یک طالب و جستجوگر می داند و از روی همین قاعده دایم در حال حرکت است تا به آن احسن الحال برسد. اگر کسی کمی چشم هایش را بتواند در این عالم باز نگه دارد و از آن خمودی ها و کسالت هایی که بر روح و ذهنش افتاده فاصله بگیرد متوجه این معنا می شود که حرکت در جوهر عالم است و اصولا هستی با حرکت هم آغوش است.
در اینجا جا دارد به فرازی از پیام نوروزی امام المسلمین در نوروز سال 69 اشاره کنم که می فرماید: تحویل هر سال جدید شمسی - که با نوعی تحول در عالم طبیعت مصادف میباشد - فرصتی است تا انسان به تحول درونی و اصلاح امور روحی و معنوی و فکری و مادّی خود بپردازد. این دعای شریفی که به ما تعلیم دادهاند، تا در آغاز سال بخوانیم، درس همین تحول است. در این دعا، از خدای متعال درخواست میکنیم که در حال و وضعیت روحی و نفسانی ما، تحول و دگرگونی مبارکی را ایجاد کند. ایجاد تحول کار خداست؛ اما ما موظفیم که برای این تحول در درون و در زندگی خود و در جهان، اقدام و تلاش کنیم و همت بگماریم.
امروز شما در مدرنیته این شعار را خیلی پررنگ می بینید که فردای ما باید بهتر از امروز باشد. این شعار و جهت گیری اش درست است اما اشتباه آن ها اینجاست که این شعار را محصور در مادیات کرده اند در حالی که ما همین شعار را در روایات مان داریم و وجود مقدس امام موسی ابن جعفر علیه السلام می فرماید: اگر کسی دو روزش یکسان باشد مغبون است، چنین کسی غُبن دارد اما توجه کنیم این گفته امام معصوم (ع) در باب روح انسانی است نه این که مثلا اگر در به دست آوردن مواهب مادی عقب افتادی یعنی مغبون شده ای.
پرسش در همین جاست که ما نمی خواهیم آن زنجیره متصل مراقبه ای که در درون داریم تا آن حرکت بهاری رو به رشد در ما تداوم داشته باشد پاره شود و به تعبیر روایی مغبون شویم اما خیلی وقت ها هم این انفصال ها و منفک شدن ها پیش می آید. چه کنیم که کم تر دچار این گسستگی ها شویم.
یک شرط برای تحول وجود دارد و آن این است که غایت عقلانی انسان به اینجا برسد که اول تکامل حقیقی را قبول داشته باشد. کسی که تکامل را قبول نداشته باشد و در مادیات گیر کند دو روز را دو روز مادی خواهد دید یعنی ابزار سنجش او کاملا مادی است. این نکته ای که می خواهم عرض کنم بسیار مهم است که همه شاخه ها و گرایش های علوم در واقع ابزاری برای رشد و تعالی است. به این معنا که علوم، آلی هستند یعنی اگر شما سراغ فقه می روید می خواهید از ابزار فقه به حقیقتی برسید. در واقع علوم و دانش ها به ما فن و مهارت می دهند اما اگر کسی به این پندار برسد که اگر به فن بیشتری رسیده است به رشد و تعالی رسیده است راه را به خطا خواهد رفت. اگر این علم ها برای کسی به یک هدف تبدیل شود رشد در او متوقف خواهد شد. این علوم ابزار هستند و هدف نیستند. شما این حاشیه ها و تخریب ها و گرفتارهای متنوعی که در مدرنیته امروز می بینید به خاطر آن است که علم در مدرنیته هدف قرار گرفته شده و همین اتفاق جلوی رشد بسیاری از استعدادهای روحی انسان را گرفته است.
پایان پیام /
نظر شما