به گزارش خبرگزاری شبستان، نظریه "ابتناء" حجت الاسلام والمسلمین علی اکبر رشاد، عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی و رییس پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی و نظریه حجت الاسلام علیرضا قائمی نیا، عضو هیئت علمی گروه معرفت شناسی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی با عنوان "شبکه معرفت دینی"، جزو نظریه های موفق در نخستین همایش کرسی های نظریه پردازی، نقد و مناظره مطرح شد که چکیده این دو نظریه در ذیل می آید:
نظریه ابتناء؛ حجت الاسلام رشاد
معرفت دینی عبارت است از "محصل سعی موجه برای کشف گزاره ها و آموزه های دینی" فلسفه معرفت دینی، نیز دانشواره فلسفی است که عهده دار مطالعه فرانگر عقلانی احکام کلی امهات مسائل معرفت دینی.
تبیین فرآیند و سازوکار تکون و تطور معرفت دینی از اهم وظایف فلسفه معرفت دینی است. نظریه "ابتناء" نظریه ای است برای تبیین فرآیند و ساز و کار تکون و تطور معرفت دینی؛ (و نیز مبناسازی برای طراحی منطق فهم دین و جدید و جامع).
بر اساس این نظریه معرفت دینی برآیند فرآیند تاثیر – عامل متناوب – متداوم مبادی خمسه دین به عنوان پیام الهی است و در صورت تحصیل تلقی صائب و جامع از این مبادی و کاربست درست و دقیق آنها و پیشگیری از دخالت متغیرهای ناروا و عوامل انحراف گرا (بالجمله) می توان به کشف صائب و جامع دین و کاربرد روزآمد و کارآمد آن در ذهن و زندگی بشر دست یافت؛ بنابراین، نظریه ابتناء علاوه بر کارکرد در تبیین و تکون و تحول معرفت دینی می تواند به عنوان چارچوب نظری شایسته ای برای طراحی و تاسیس یک دستگاه روشگانی با ویژگی های واقع گرا، جامع، کامل، اصیل، معتبر، روزآمد، کارآمد، نوپرداز، و پیوسته فراگشت یابنده به کار رود.
نظریه ابتناء بر چهار اصل به شرح زیر مبتنی است:
اصل نخست: فرآیندمندی تکون معرفت دینی و برآیندوارگی معرفت دینی.
اصل دوم: دوگونگی (روا و ناروا بودن) ساز و کارهای دخیل در فرآیند تکون معرفت دینی، و بالتبع امکان سرگی و ناسرگی معرفت دینی.
اصل سوم: پیام واردگی دین و اشتمال آن بر مبادی خمسه دخیل در فهم پیام.
اصل چهارم: برساختگی کشف و کاربرد صائب و جامع مبادی خمسه و پیشگیری از دخالت عوامل ناروا و انحرافگر.
نظریه شبکه معرفت دینی؛ حجت الاسلام قائمی نیا
این نظریه در صدد پاسخ دادن به این پرسش معرفت شناختی است که معرفت دینی چه ساختاری دارد؟. به عبارت دیگر آیا معرفت دینی بر پایه هایی مبتنی شده است یا ساختار آن، شبکه مانند است؟.
نگارنده در بیان نظر خود دو دیدگاه را بررسی می کند که عبارتند از: مبناگرایی نصی و مبناگرایی تجربی. سپس در ادامه زمینه ها و علل پیدایش این دو دیدگاه و دلایل ناکامی آنها را به تفصیل بیان کرده و سپس دو دیدگاه دیگر یعنی کل گرایی نصی و کل گرایی تجربی را تشریح کرده است. در نهایت این نظریه مطرح می شود که کل گرایی نصی بهترین دیدگاه معرفت شناختی است که ساختار معرفت دینی را نشان می دهد.
مبانی فلسفی نظری نظریه به اختصار عبارتند از: ناتوانی مبناگرایی در تبیین ساختار معارف دینی، کل گرایی به عنوان یک نظریه معرفت شناختی می تواند ساختار معرفت دینی را نشان دهد و با اندکی جرح و تعدیل بر ساختار معرفت دینی در اسلام قابل تطبیق است.
صاحب نظریه در پاسخ به چیستی اصول و اجزاء نظریه بیان داشته است که: کل گرایی متنی (نصی) ساختار معرفت دینی در اسلام را نشان می دهد. دو ادعای فرضی در ضمن این نظریه نهفته است: نخست معرفت دینی مرزهایی دارد که از متون دینی گرفته شده اند. دوم معارف نظری ساختاری شبکه ای دارند که در نهایت با آن مرزها ارتباط پیدا می کنند، ولی در درون شبکه رابطه سازگاری حاکم است.
همچنین، در خصوص پیامدها و دست آوردهای نظریه می توان گفت: این نظریه نقش مخصوص دین و محدوده عمل آنها را به خوبی نشان می دهد. همچنین، روشن می سازد که عالمان دین در چه محدوده ای می توانسته اند نوآوری داشته باشند و نوآوری آنها چه ارتباطی با نصوص دینی می تواند داشته باشد. از این گذشته ساز و کار توجیه در معرفت دینی را نشان می دهد.
صاحب نظریه شبکه معرفت دینی بر این باور است که پذیرش نظریه شبکه بدین معناست که معرفت دینی صرفا از گردآوری اطلاعات و داوری درباره آنها فراهم نمی آید. کاری که عالمان دینی می کنند این نیست که ابتدا اطلاعاتی را جمع آوری کنند و سپس بر اساس آن اطلاعات داوری کنند. به نظر ایشان در معرفت دینی ما نمی توانیم این نظریه را کاملا تجویز کنیم.
نکته مهم دیگر این است که تنها معارفی به درون شبکه راه می یابند که نوعی مناسبت با حدود مرزی و معارف پیرامونی داشته باشند و واضح است که بدون هیچ مناسبتی با آن معارف حاصل از نصوص دینی، معرفت دینی به حساب نمی آیند.
پایان پیام/
نظر شما