به گزارش خبرنگار اندیشه خبرگزاری شبستان، نخستین همایش ملی «کرسی های نظریه پردازی، نقد و مناظره» هم اکنون با حضور جمعی از رؤسای دانشگاه ها، اساتید برجسته حوزه و دانشگاه، اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی، تنی چند از اعضای کمیسیون فرهنگی مجلس شورای اسلامی و نظریه پردازان و صاحب نظران در سالن همایش های بین المللی دانشگاه شهید بهشتی در حال برگزاری است.
بر اساس این گزارش، متن آیت الله جوادی آملی به شرح زیر در این همایش قرائت شد: «عصر علم و نظریه پردازی به چند عنصر محوری مرتبط است؛ اول آنکه نظریه پرداز و عالم خود را باید خلیفه آفریدگار جهان بداند که جانشین او باشد نه جایگزین او که تفکر اومانیسمی است. اگر کسی خود را جایگزین خدا بداند و تفکر اومانیسمی داشته باشد از عالم هیچ طرفی نمی بندد زیرا این عالم مخلوق خدا و معلوم خداست و خلیفه خدا فقط می تواند از عالم اطلاع پیدا کند. علم آن است که مطابق با جهان هستی باشد و جهان هستی فعل خداست و تنها کسی از جهان هستی باخبر می شود که جانشین او باشد نه جایگزین او. این وظیفه عالمی است که نظریه پرداز است یا می خواهد نقد کند.
عنصر محور دیگری آن است که هم انسان محدود است و هم معلوم هایی که به سراغ آن می رود، محدود است و هم دانش بی پایان است. گرچه دانش ها در جهان غیرمتناهی و لایقفی اند اما هر دانشی محدود است و قلمرو خاص دارد چون هر معلومی محدود است و هر دانشی قلمرو خاص دارد چه اینکه هر عالم و دانشمندی محدود است.
هیچ چاره ای نیست مگر اینکه عالم در عین حالی که آزادی سیاسی، اجتماعی و مانند آن دارد فقط در محدوده برهان حرکت کند. از این جهت رها نیست، آزاد نیست، رحیم است و نه رها، رهین برهان است. این عنصر محوری که روشن شد یعنی انسان فهمید خلیفه معلوم آفرین است خلیفه علم آفرین است، خلیفه عالم آفرین است می تواند در راه علم، نظریه پردازی یا نقد علم و نظر، نظر دهد، دوم آن است که هر شی ای محدود به حدود خاص خودش است.
معرفت شناسی اینچنین است هر معلومی را با معرفت شناسی ویژه می شود شناخت. چه کسی بخواهد نظریه ای ارایه کند چه بخواهد نظریه ارایه شده را نقد کند هیچ چاره ای ندارد مگر اینکه در رهن برهان باشد از آن محدوده نگذرد با تبیین این دو نکته وارد اصل بحث خواهیم شد و آن این است که جهان معلوم است نه تنها معلوم خدای سبحان است، خدای سبحان جهان را با علم آرایش داد. این یک علم مدون است. یک وقت انسان کتاب می خواند و یک وقت کتاب را پیاده می کند، علم الهی که کتاب و کتیبه عزلی است به صورت جهان درآمده است که اگر شما صدر و ساقی ملک و ملکوت را جمع بکنید یعنی طبیعت و مثال و عقل و بالاتر از آن عقل را بررسی کنید این موجودات به صورت حرف دربیاید می شود کتاب علمی و علم الهی وقتی ظهور کرد شده جهان، پس جهان علم مکتوب است، علم مدون است، یک علم مخلوق است، هر گوشه جهان را انسان بخواهد بشناسد از علمی از علوم الهی بار یافته است و خدای سبحان عالمانه جهان را آفرید، الا یعلم من خلق.
وظیفه محققان و نظریه پردازان جهان بینی است اولا و جهان داری است ثانیا و جهان آرایی است ثالثا. آن کسی که جهان بینی به طور کلی درباره عالم بحث می کند باید بداند ابزار او حس و تجربه حسی نیست، ابزار او یک نیم تجربی مثل ریاضی نیست، ابزار او تجریدی کلامی هم نیست، ابزار او معرفت شناسی با تجریدی فلسفی است و اگر خواست بالاتر از این و برتر از این پرواز کند ابزار او معرفت شناسی تجریدی فلسفی هم نیست، باید از معرفت شناسی تجریدی عرفان نظری طرفی ببندد تا از عرفان سهمی پیدا کند و گزارش بدهد. راه ها مشخص است اما اگر کسی خواست سخنی نگوید و خودش شهودی داشته باشد آن دیگر از بحث نظریه پردازی و نقد و امثال ذلک بیرون است پس چه کسی بخواهد نظریه پرداز باشد باید بداند به اینکه معلوم او چیست و طی راهی که او را به معلوم می رساند، چیست؟ اگر در نشئه طبیعت می خواهد نظریه پردازی کند مهمترین وسیله و رسیله نقلیه او همین حس و تجربه حسی است ولی باید مستحضر باشد که فرضیه علم نیست، فرضیه به تعبیر علامه طباطبایی که در اصول فلسفه به آن اشاره کرده اند آن پای ثابت پرگار است تا پای دیگر فشار را بر روی آن پای ثابت بگذارد و بگردد. فرضیه آن پای ثابت است، از فرضیه کاری ساخته نیست، آنکه می گردد دایره رسم می کند آنکه رشد علمی دارد علم شد، برهان شد، او حرف می زند، مادامی که فرضیه است از حد احتمال نمی گذرد، احتمال علم نیست، احتمال را با احتمال دیگر می شود نقد کرد و آن کسی که احتمال را ارایه کرده است یعنی فرضیه را با نقد فرضیه به فرضیه ای دیگر مرتفع خواهد شد. نقد فرضیه به فرضیه است. نقد فرضیه جایی که با علم هم ثابت می شود با فرضیه هم ثابت می شود ولی فرضیه علم نیست، از دو راه می شود آن را نقد کرد هم با فرضیه دیگر و هم با علم و اگر به صورت تجربه درآمد مستحضرید که قالب این تجربه ها استقراء ناقص است، تجربه ای که به صورت استقراء ناقص است خروجی او و فتوای او بیش از مظنه نخواهد بود.
این گزارش می افزاید: آیت الله جوادی آملی در ادامه این پیام گفت علم قطعی نیست بنابراین هم آن نظریه پرداز فتوای قطعی ندهد و هم آن کسی که نقد می کند همسان اصل مطلب با فرضیه باشد یا با تجربه ناتمام باشد او هم در حد مظنه نقد کند ولی اگر با برهان خواست نقد کند یعنی تجربه او قطعی شد، تام شد، صددرصد بود، او می تواند نقد کند چه اینکه صاحب نظریه ای دارای تجربه صددرصد بود و می تواند یقین پیدا کند و اگر درباره علوم انسانی تلاش و کوشش کرده است باید بداند علوم انسانی هم بخش بدلی را به همراه دارد هم قسمت مهم، بخش های ناشناخته ملکوت او. اگر خدا درباره نظام سپهری فرمود فلا اقسم بما تبصرون و مالا تبصرون در نظام علوم انسانی هم فرمود ما اوطیتم من العلمه الا قلیلا، علم شما درباره روح اندک است و اصولا علم اندک توان آن را ندارد با علم بیکران با معلوم بیکران هماهنگ بشود، بنابراین، برهان در هر مسئله ای مناسب با آن معلوم است و اگر معلوم با یک امر ملکوتی بود هرگز به حس در نمی آید.
مطلب دیگر ما اگر خواستیم انسان را بشناسیم، طب انسانی داشته باشیم از دو منظر باید جواب بگیریم سایر رشته ها هم همین طور است، اگر مرکب از ملک و ملکوت باشند. بخشی از مشکلات بدن انسان را از آزمایشگاه موش جواب می گیریم. برخی از مشکلات جان انسان و روح انسان را از آزمایشگاه فرشته ها باید مدد گرفت.
از آزمایشگاه فرشته ها باید هم آن نظریه، نظریه پرداز در علوم انسانی عنایت کند که انسان هم ملک دارد که تبارک الذی به یده الملک هم ملکوت دارد که به سبحان الذی به یدهی ملکوت آنجا که جای تبارک است حس و تجربه حسی می تواند راه یابد، آنجا که جای سبحان است تجرید عقلی فقط می تواند بار یابد، حس و تجربه حسی را به آن بارگاه رفیع راه نیست، اهل کارگاه، اهل کارگاه است و اهل بارگاه، اهل بارگاه است. جان انسان و ملکوت انسان را که برای همیشه زنده است باید از تجرید شناخت نه از تجربه حسی؛ بنابراین اصراری نباشد که ما چیزی را نقد نکنیم، اصرار این باشد که چیزی را بفهمیم. اگر فهمیدیم مطابق با آن نظریه بود تایید می کنیم و اگر نبود نقد می کنیم و اگر چنانچه دو طرف نظریه دو طرف تناقض بود حتما یکی حق است دیگری باطل اما اگر دو طرف نظریه دو طرف نقیضه هم نبود ممکن است همه این نظریه ها صحیح باشد با حفظ مراتب یا همه اینها باطل باشد با درکات متفاوت، بنابراین هم نظریه پرداز، هم ناقد این دو عنصر اولی را که عرض شد باید کاملا در نظر داشته باشند. انسان مکتب اومانیسم را نباید بپذیرد، جایگزین خدا باشد وگرنه هیچ فهمی از معرفت ندارد چرا که معلوم آیت خداست، عالم آیت خدا است، علم آیت خدا است، هر سه از خدایند و خدا را نشان می دهند. آن وقت اگر کسی برخلاف این مسیر حرکت کند و خود را جایگزین الله بداند و علم خود را جایگزین علم الله بداند درباره معلوم که نمی تواند معلوم را هم فعل خود بداند مخلوق را فعل خود بداند هرگز توان خود را ندارد که شی موجود خارجی را بشناسد زیرا موجود خارجی فعل خدای سبحان است. نقد، اشکال یا سوال علمی از بهترین راه های پیشرفت علم است که انشاءالله خدا نظام ما، رهبر ما، دولت و ملت و مملکت ما را در سایه رشد علمی که به جامعه ما عطا می کند حفظ کند. روح مطهر امام راحل و شهدا را مشمول عنایت ویژه خود قرار بدهد، دهه پربرکت فجر را که افتخار دینی و اسلامی ما است همچنان پاینده و پرفروغ نگه بدارد، خطر بیگانه ها را هم به خود آنها برگرداند.
غفرالله لنا و لکم والسلام علیکم رحمه و برکاته»
پایان پیام/
نظر شما