خبرگزاری شبستان: پرسیدم سیره آن حضرت در میان همنشینانش چطور بود؟ فرمود: دائما خوش رو و نرم خو بود، خشن و درشت خو و داد و فریاد کن و فحاش و عیب جو و همچنین مداح نبود، و به هر چیزی که رغبت و میل نداشت بی میلی خود را در قیافه خود نشان نمی داد و لذا اشخاص از پیشنهاد آن مأیوس نبودند، امیدواران را ناامید نمی کرد، نفس خود را از سه چیز پرهیز می داد: اول مراء و مجادله، دوم پرحرفی و سوم گفتن حرف های بدردنخور. نسبت به مردم نیز از سه چیز پرهیز می کرد؛ اول هرگز احدی را مذمت و سرزنش نمی کرد. دوم هرگز لغزش و عیب هایشان را جستجو نمی کرد و سوم هیچ وقت حرف نمی زد مگر در جایی که امید ثواب در آن می داشت.
شیر را بچه همی ماند بدو / تو به پیغمبر چه می مانی بگو
مولانا در مثنوی معنوی، بیتی زیبا و عبرت آموز دارد، آنجا که می گوید: "شیر را بچه همی ماند بدو / تو به پیغمبر چه می مانی بگو" یک بچه شیر اگر می خواهد بگوید شیر است یعنی یک شیر واقعی و نه شیری که با اجتماع سه حرف شین و یا و ر به وجود آمده و شکل گرفته است باید ثابت کند که همانندی های انکارنشدنی با یک شیر واقعی دارد یعنی ظاهر و پوست و گوشت و صفاتش مثل یک شیر است اما اگر این گونه نباشد هر کسی می تواند با کنار هم گذاشتن ساده سه حرف "شین" و "یا" و "ر" ادعا کند، شیر شده است.
در مسلمانی هم قاعده همین گونه است. اگر سیره نبوی و سنت رسول الله صلوات الله و سلامه علیه را کنار بگذاریم و مدام زندگی و اندیشه ها و بینش و جهت گیری سبک زندگی مان را با اندیشه ها و جهت گیری زندگی حضرت پیامبر (ص) قیاس نکنیم و با ایشان هم آوا و هم جهت نباشیم در آن صورت مسلمانی ما کنار هم قرار گرفتن یی روح چند حرف از "میم" و "سین" و "لام" و "میم" و "الف" و "نون" خواهد بود. خواهیم دید که در شناسنامه هایمان عنوان و صفتی به نام مسلمان و شیعه نوشته شده اما وقتی به قلب ها و اندیشه ها و ضمیر و اعمال و رفتارمان رجعت می کنیم و آن ها را از دیده می گذرانیم می بینیم خلل های بسیاری در مسلمانی ما هست خلل هایی که ما هر روز به عینه در اجتماع و اقتصاد و فرهنگ مان می بینیم، نشاندهنده این است که ما هنوز آن گونه که شایسته است تأسی به سیره رسول الله (ص) نداشته ایم.
اما یکی از بهترین منابع در شناخت سیره و شیوه زندگی پیامبر مکرم (ص)، کتاب مهم و ارزشمند "سیره النبی" اندیشمند، فیلسوف و مفسر بزرگ روزگار ما علامه طباطبایی رحمه الله علیه است. چهره علامه و بار علمی ایشان، این اطمینان را به ما می دهد که آنچه در تألیف ایشان آمده، مستند و قابل اطمینان است. از این زاویه کتاب علامه را می توان مصداقی از مائده های الهی نام برد که بر خصلت ها و خصایل و ریزترین وجوه شخصیت و رفتارهای آقا رسول الله (ص) تکیه و تأکید دارد. آنچه در ادامه می آید درنگی در این کتاب است. امید که این گنجینه های معنوی را در سطر به سطر این نوشته ها صید کنیم و بتوانیم به متن زندگی هایمان بیاوریم. "خبرگزاری شبستان" تلاش می کند سلسله مطالبی را در این حوزه به مخاطبان خود ارائه کند.
هیچ نشست و برخاستی نمی کرد مگر با ذکر خدا
در معانی الاخبار آمده است که سیدالشهدا علیه السلام فرمود: من از پدر بزرگوارم از وضع مجلس رسول الله (ص) پرسیدم، فرمود: هیچ نشست و برخاستی نمی کرد مگر با ذکر خدا، و در هیچ مجلسی جای مخصوصی برای خود انتخاب نمی کرد و از صدرنشینی نهی می فرمود و در مجالس، هر جا که خالی بود می نشست، و اصحاب را هم دستور می داد چنان کنند و در مجلس، حق همه را ادا می کرد به طوری که احدی از همنشینانش احساس نمی کرد که از دیگران در نزد او محترم تر است، و هر کسی که شرفیاب حضورش می شد این قدر صبر می کرد تا خود او برخیزد و برود و هر کس حاجتی از او طلب می کرد برنمی گشت مگر این که یا حاجت خود را گرفته بود یا با بیانی قانع دلخوش شده بود. خلق نازنینش این قدر نرم بود که به مردم اجازه می داد او را برای خود پدری مهربان بپندارند و همه نزد او در حق، مساوی بودند. مجلسش، مجلس حلم و حیا و راستی و امانت بود و در آن صداها بلند نمی شد و نوامیس و احترامات مردم هتک نمی گردید و اگر احیانا از کسی لغزشی سر می زد، آن جناب طوری تأدیبش می فرمود که برای همیشه مراقب می شد، همنشینانش همه با هم متعادل بودند و می کوشیدند که با تقوا یکدیگر را مواصلت کنند، با یکدیگر متواضع بودند، بزرگتران را احترام نموده و با کوچکتران مهربان بودند و صاحبان حاجت را بر خود مقدم می شمردند و غریب ها را حفاظت می کردند.
سه چیزی که پیامبر نفس خود را از آن پرهیز می دادند
و نیز فرمود: پرسیدم سیره آن حضرت در میان همنشینانش چطور بود؟ فرمود: دائما خوش رو و نرم خو بود، خشن و درشت خو و داد و فریاد کن و فحاش و عیب جو و همچنین مداح نبود، و به هر چیزی که رغبت و میل نداشت بی میلی خود را در قیافه خود نشان نمی داد و لذا اشخاص از پیشنهاد آن مأیوس نبودند، امیدواران را ناامید نمی کرد، نفس خود را از سه چیز پرهیز می داد: اول مراء و مجادله، دوم پرحرفی و سوم گفتن حرف های بدردنخور. نسبت به مردم نیز از سه چیز پرهیز می کرد؛ اول هرگز احدی را مذمت و سرزنش نمی کرد. دوم هرگز لغزش و عیب هایشان را جستجو نمی کرد و سوم هیچ وقت حرف نمی زد مگر در جایی که امید ثواب در آن می داشت.
رسول الله(ص)، چهار نوع سکوت داشتند
سیدالشهدا علیه السلام می فرماید: سپس از سکوتِ آن حضرت پرسیدم، فرمود: سکوت رسول خدا (ص) چهار نوع بود؛ اول حلم، دوم حذر، سوم تقدیر و چهارم تفکر. سکوتش از حلم و صبر این بود که هیچ چیز آن حضرت را به خشم درنمی آورد و از جای نمی کند و سکوتش از حذر در چهار مورد بود: اول در جایی که می خواست وجهه نیکو و پسندیده کار را پیدا کند تا مردم نیز در آن کار به وی اقتدا نمایند. دوم در جایی که حرف زدن قبیح بود و می خواست به طرف یاد دهد تا او نیز از آن خودداری کند. سوم در جایی که می خواست درباره صلاح امتش مطالعه و فکر کند. و چهارم در مواردی که می خواست دست به کاری زند که خیر دنیا و آخرتش در آن بود.
و سکوتش از تقدیر این بود که می خواست همه مردم را به یک چشم دیده و به گفتار همه به یک نحو استماع فرماید و اما سکوتش در تفکر عبارت بود از تفکر در این که چه چیزی باقی است و چه چیزی فانی.
حیای پیامبر از حیای یک عروس بیشتر بود
و در کتاب "احیاء العلوم" است که: رسول خدا گفتارش از همه فصیح تر و شیرین تر بود - تا آنجا که می گوید - : و سخنانش همه کلمات کوتاه و جامع و خالی از زوائد و وافی به تمام مقصود بود. و چنان بود که گوئی اجزای آن تابع یکدیگرند، وقتی سخن می گفت بین جملات را فاصله می داد تا اگر کسی بخواهد سخنانش را حفظ کند فرصت داشته باشد، جوهره صدایش بلند و از تمامی مردم خوش نغمه تر بود.
در کتاب "مکارم الاخلاق" است که ابی سعید خدری گفت: حیای رسول خدا (ص) از حیای یک عروس بیشتر بود، و چنان بود که اگر چیزی را دوست نمی داشت ما از قیافه اش می فهمیدیم.
پیامبر (ص) حتی وجود یک پرده منقوش را برنتابید
و در نهج البلاغه می فرماید: پس باید که تأسی کنی به نبی اطهر و اطیب - تا آنجا که می فرماید - از خوردنی های دنیا اندک و به اطراف دندان خورد، و دهان خود را از آن پر نکرد و به آن التفاتی ننمود. لاغرترین اهل دنیا بود از حیث تهی گاه و گرسنه ترین شان بود از جهت شکم. خزائن دنیا بر او عرضه شد لیکن او از قبولش استنکاف نمود، وقتی فهمید که خدای تعالی چیزی را دشمن دارد او نیز دشمن می داشت، و هر چیزی را که خدای تعالی حقیر می دانست او نیز تحقیرش می کرد، و ما برعکس آن جنابیم و اگر از معایب چیزی در ما نبود جز همین که دوست می داریم دنیایی را که خدا دشمن داشته و بزرگ می شماریم دنیایی را که خدایش تحقیر کرده، همین برای شقاوت و بدبختی و نافرمانی مان بس بود و حال آن که رسول الله (ص) روی زمین غذا می خورد، و چون بندگان می نشست و کفش خود را به دست خود می دوخت. وقتی دید پرده در خانه اش تصویر دارد به یکی از زنان خود فرمود: ای فلان این پرده را از نظرم پنهان کن تا آن را نبینم، چون هر وقت چشمم بدان می افتد به یاد دنیا و زخارف آن می افتم. آری به قلب و از صمیم دل از دنیا اعراض کرده بود و یادش را در دل خود کُشته و از بین برده بود، تا جایی که دوست می داشت زینت دنیا را حتی به چشم هم نبیند تا هوس لباس فاخر نکند و دنیا را خانه قرار نبیند و امیدوار اقامت در آن نشود. از این رو دنیا را به کلی از دل خود بیرون کرد و یاد آن را در قلب کوچ داد و از نظر دور بین خود هم پنهان نمود، آری وقتی شخصی از چیزی بدش آید نظر کردن به آن را هم دوست نمی دارد حتی دوست نمی دارد که کسی نزد او اسم آن چیز را ببرد.
و در کتاب "مکارم الاخلاق" از کتاب "النبوه" از علی (ع) نقل می کند که آن جناب هر وقت رسول خدا (ص) را وصف می کرد می فرمود: کف دستش از تمامی کف ها سخی تر و سینه اش از همه سینه ها جرأت دارتر و لهجه اش از همه لهجه ها و زبان ها راستگوتر و به عهد و پیمان از همه مردم وفادارتر و خوی نازنینش از خوی همه نرم تر و دودمانش از همه دودمان ها کریم تر و محترم تر، اگر کسی ناگهانی می دیدش از او هیبت می برد و اگر کسی با او از روی معرفت همنشین بود دوستش می داشت، قبل از او و بعد از او من هرگز کسی را مثل او ندیدم.
فقیر و غنی را به یک نحو به توحید دعوت می کردند
و نیز می گوید: رسول خدا (ص) دارای غلامان و کنیزانی بود و در خوراک و پوشاک از ایشان برتری نمی جست. و هیچ دقیقه ای از عمر شریفش را بیهوده و بدون عملی در راه خدا یا کاری از کارهای لازم خویشتن نمی گذراند و گاهی برای سرکشی به اصحاب خود به باغات شان تشریف می برد و هرگز مسکینی را برای تهی دستی یا مرضش تحقیر نمی کرد و از هیچ سلطانی به خاطر سلطنتش نمی ترسید، آن فقیر و این سلطان را به یک نحو دعوت به توحید می نمود.
پاکیزگی ظاهرشان مهم بود و در برابر آینه می ایستادند
و در کتاب "مکارم الاخلاق" روایت شده که: رسول خدا (ص) عادتش این بود که خود را در آینه ببیند و سر و روی خود را شانه زند و چه بسا این کار را در برابر آب انجام می داد و گذشته از اهل خانه خود را برای اصحابش نیز آرایش می داد و می فرمود: خداوند دوست دارد که بنده اش وقتی برای دیدن برادران از خانه بیرون می رود خود را آماده ساخته آرایش دهد.
پایان پیام /
نظر شما