خبرگزاری شبستان: "سلامت معنوی" عنوان اثری است که به تازگی به قلم حجت الاسلام حمیدرضا مظاهری سیف، بنیانگذار موسسه علمی و پژوهشی بهداشت معنوی و کارشناس اخلاق و فلسفه به رشته تحریر در آمده و در آینده ای نزدیک ازسوی این موسسه روانه بازار کتاب می شود؛ درخصوص موضوع این کتاب با مولف آن به گفتگو نشسته ایم که در ذیل از نظرتان می گذرد:
چه شد که دست به تالیف این کتاب زدید و در واقع چه ضرورتی احساس شد تا موضوعی با عنوان سلامت معنوی را برگزینید؟
امروز مشخص شده سلامتی تنها با پرداختن به جسم و کارکردهای اعضای مختلف بدن، امکان پذیر نیست. بلکه روان انسان نیز روی ارگانیسم بدنی تاثیر بسزایی دارد. در این راستا روشن شده است که بسیاری از بیماری ها ریشه روانی داشته و درمان آن ها بدون توجه و واکاوی این ریشه ها امکان پذیر نیست.
این نتیجه گیری از کجا به دست آمده و در واقع این مساله ای که به آن اشاره کردید، ازسوی چه افرادی مطرح شده است؟
به طور خاص سازمان بهداشت جهانی به این موضوع پرداخت و از اواخر دهه 1970 تا 1990 میلادی در برخی از نشست های غرب، این مساله مطرح شد. آنها تلاش کردند سلامت روانی را به سلامت جسم اضافه کنند که باز هم مشکل برطرف نشد و به نتیجه کامل و دلخواه دست نیافتند. یعنی مشاهد شد افرادی هم که به لحاظ تفریح و رفاه و ثروت و سلامت جسم، وضعیت بهتری نسبت به دیگران دارند، اما هنوز هم مشکل داشته و آرامش ندارند. از اینجا بود که بحث سلامت معنوی مطرح شد.
در این راستا کشورهای اروپایی و مرفه که اعلام کرده بودند از رفاه بالایی برخوردار هستند، که سلامت روان را نیز می تواند تامین کند، هنوز درگیر مسائل روانی بودند و از این رو بحث سلامت معنوی را پیش کشیدند. از سوی دیگر تجربه هم نشان می داد غالب افراد مذهبی، از مشکلات کمتری برخوردار بوده و امید به زندگی در آنها بیشتر است. این قبیل مسائل موجب شد تا در غرب مطرح شود سلامت معنوی چیست و چه تاثیراتی بر حوزه روح و روان انسان ها دارد و چگونه تامین می شود. اما وقتی موضوع به اینجا رسید، مساله پیچیده شد چرا که سکولاریسم در جوامع غربی مطرح است و اندیشمندان غربی به خود اجازه ندادند این تحقیقات را پیگیری کرده و علنا مطرح کنند. بنابراین اعلام کردند هر فردی خود می تواند به تناسب فرهنگ و کشورش، به صورت شخصی در این زمینه تحقیق کند. در حقیقت می توان گفت اینجا بود که سانسور علمی صورت گرفت و در سازمان بهداشت جهانی نیز این موضوع موقف شد.
بنابراین با این توصیف وقتی غرب به هر دلیلی شانه از تحقیق و پردازش به مساله بهداشت معنوی خالی می کند، بستر پرداختن به این امر با توجه به اینکه امروز این نیاز به شدت احساس می شود، کجا می تواند باشد؟
به نظر می رسد ایران که پیشرو در مباحث معنویت و تحولات اجتماعی و سیاسی بر مبنای دین است، باید داعیه دار و طلایه دار این راه باشد. در واقع وظیفه اندیشمندان کشور ماست که در این زمینه راهی را برای مردم جهان گشوده و به آنها نشان دهند اصل سلامت معنوی و آرامش چیست و چه آثار و دستاوردهایی دارد.
کتاب "سلامت معنوی" که در دست انتشار دارید، تا چه اندازه به این امر نزدیک شده و چه دریچه هایی از این موضوع را تلاش می کند تا به روی خواننده بگشاید؟
در این کتاب سعی شده ابتدا سلامت معنوی تعریف، و روشن شود با کدامیک از بخش ها وجود انسان ارتباط می تواند برقرار کرده و چگونه مراحل مختلف آن تامین می شود؛ همچنین چه آثار و پیامدهایی در حوزه سلامت جسم و روانی دارد و چطور می توان زمینه سازی و برنامه ریزی برای آن کرد تا سلامت معنوی جامعه نیز ارتقا یابد.
چه دستاوردهایی برای فرضیه خود در این میان به دست آوردید و در حقیقت چه نتیجه ای با تالیف این کتاب حاصل شد؟
این کتاب فرضیات بسیاری را مطرح می کند و به دلیل آن که این موضوع هنوز در آغاز کار است، با پرسش ها و خلاء های فراوانی روبه روست که باید مطرح، و در مراحل تجربی رد یا اثبات شود.
اما پیام اصلی کتاب این است که شکوفایی معنوی حق همه انسان هاست و دوره نظام های اجتماعی سکولار به سرآمده و بشر بدون معنویت نمی تواند از رفاه کامل و آرامش و آسایش برخوردار باشد و دولت ها موظف اند تا برای شکوفایی مردم، امکانات را فراهم کرده و موانع را رفع کنند و از سوی دیگر خودِ افراد نیز به هوشیاری معنوی رسیده و در این راستا قدم بردارند.
اما گاه این خلاء معنوی در جامعه ما نیز که مذهبی و پایبند به اصول دینی است، احساس می شود؛ به عبارت دیگر ما خود هنوز آنچنان که باید و شاید نتوانسته ایم با چنگ زدن به معنویت، آرامش را به دست آوریم و در زندگی خود این کمبود را احساس می کنیم. با این وجود چطور می توانیم داعیه دار و پیام آور این مساله برای جهان باشیم؟
علت این ناکامی ها، تعارض های میان ارزش ها و مبانی با سبک زندگی است که در پیش گرفته ایم. متاسفانه ما تا حد قابل توجهی، در ابعاد مختلف زندگی تحت تاثیر نظام های سکولار غربی قرار گرفته ایم. از طرفی ارزش هایی داریم که هنوز در زندگی مان کاربردی و بارور نشده به گونه ای که در زندگی ما مداخله کرده و نقش اصلاحی داشته باشد. بنابراین ما از یک تعارض خاص رنج می ریم و افسردگی ها و ناکامی هایی که در این راستا مشاهده می شود نیز به علت همین تعارض هاست که موجبات نارضایتی افراد از زندگی را فراهم می کند. این مساله موجب می شود روزها بگذرد و ما گمان کنیم به آنچه باید می رسیدیم، نرسیدیم یا آنچه را می خواستیم به دست نیاوردیم. به همین ترتیب به تدریج فراموش می کنیم به دنبال چه بودیم و لذا در تکرار و پوچی فرو می رویم.
برای رهایی از این حالت ابتدا باید فکر کنیم چطور این مبانی و ارزش های دینی خود را به مرحله عملیاتی رسانده و از آن ها زندگی بسازیم. در مرحله بعد با اراده و همت بلند، وارد عمل شده، تغییرات لازم را اعمال کرده تا به زندگی خود رنگ و بوی تازه ای ببخشیم.
پایان پیام/
نظر شما