به گزارش خبرنگار سرویس مسجد و کانون های مساجد خبرگزاری شبستان، مساجد ایرانی نمونه و آینه تمام قد از هنر و اعتقادات دینی هستند، گویی این دست هنرمند معمار است که به زیبایی هرچه تمام تر آمیزه ای از قریحه و فکر و نگرش دینی را به نمایش می گذارد و مسجدی می سازد که هر بخش آن تداعی گر سلوک به سوی حضرت حق از سوی نمازگزار است.
در راستای بررسی معماری مساجد و جایگاه دین در ساخت بناهای دینی با دکتر «نیر طهوری»، عضو هیئت علمی پژوهشکده هنر فرهنگستان هنر به گفت وگو نشسته ایم که حاصل آن را می خوانید:
امروزه درکشور ما برای طراحی مساجد اما و اگرهای مختلفی در دیدگاه های معماران وجود دارد، از آن جمله است نمای بیرونی مسجد. برای مثال به نمای ظاهری مسجدالجواد تهران انتقادهایی وارد شده و برخی معماری این مسجد را کلیسایی توصیف کرده اند، نظر شما در این باره چیست؟ هرچند پیش تر نیز در مصاحبه ای به این مساله اشاره ای داشته اید، آیا چنین انتقادی را نسبت به این مسجد وارد می دانید؟
همان طور که گفتید طراحی این مسجد مورد چنین نقدی واقع شده است، اینکه وجود حجم خاصی در مسجد الجواد، مشابه ناقوس کلیسا و تداعی کننده مسیحیت است، نه اسلام. با این حال باید توجه داشت که صرف وجود یک عنصر در نمای یک مسجد یا کلیسا کافی نیست که تعلق آن را به هویت دینی خاصی نشان دهد. معماری کلیسا در طول قرن ها پلان صلیبی شکل داشته است، هر چند عمومیت ندارد و نه فقط در نگاه از بالا به آن مشهود است، بلکه در فضای داخلی کلیسا هم ادراک میشود. به علاوه با رفتار و کنش عبادی مسیحیت مطابقت دارد و البته منطبق بر معنای خاص صلیب در دین مسیح و هماهنگ با تزیینات ویژه در محراب مسیحی است. بنابراین به نظر نمی رسد که چنین انتقادی جامع و مانع باشد.
در بازگشت به سؤالی که مطرح کردید می توان گفت تکیه نقد مذکور بر آن است که به دلیل چشمگیربودن این حجم خاص در نمای بیرونی مسجد، هویت دینی آن با تردید روبه روست و بیش از آنکه مسجد بنماید، وجود کلیسا را تداعی می کند. فارغ از اینکه موافق چنین تأثیر نشانه شناسانهای باشیم یا نه، به نظر من وجود این عنصر ساختمانی کافی نیست تا تعلق خاص یک فضای عبادی را به یک دین روشن کند؛ اگرچه ناقوس کلیسا در طول تاریخ رواج مسیحیت با تعلیق در برج های بلند، برای دعوت از مسیحیان به کلیسا نماینده دین مسیح بوده است، چنانکه در آیین بودا نیز نوعی ناقوس در برجهای خاص نواخته میشود.
ناقوس نمی تواند جانشین نشانه اصلی مسیحیت یعنی صلیب و نقش مهم آن در صورت بخشی در فضای کلیسا باشد و شکل صلیب صرف تزیین نیست. اعتقاد اصلی مسیحیان به نجات نوع انسان با قربانی شدن مسیح انطباق دارد. می توان گفت به همان اندازه که مسجد الجواد به شکل مساجد معمول نمی ماند، صرفاً به دلیل وجود یک حجم خاص به کلیسا هم چندان شباهتی ندارد. اگر مسجدالجواد تهران به این جهت مورد انتقاد واقع میشود، می توان از کلیسای «وانک» در اصفهان یاد کرد که مشابه معماری مساجد این شهر در دوره صفوی است، هم گنبد بزرگی دارد و هم فضای داخلی آن آکنده از طاقها و قوسها و تزیینات معروف به اسلیمی و ... است. حتی دو برج کوتاه ناقوس آن همانند دو گلدسته میتواند فرض شود.
چه پلانی را باید پلان کلیسایی دانست و این پلان چه ویژگی هایی دارد؟
همان طور که اشاره شد، نقشه اصلی کلیسا در تاریخ مسیحیت بر اساس شکل صلیب بوده است، هر چند که برای اولین بار این صورت تاریخی در معماری مدرن توسط لکوربوزیه در کلسیای رونشان شکسته میشود. نقشه صلیبی شکل شامل یک تالار نسبتاً عریض و بلند است که محراب در انتهای آن قرار گرفته است. قبل از ورود به حیطه محراب دو بال نسبتا کوتاه تر در دو سو، مسیر عمودی تالار را به دو سو قطع می کنند تا شکل صلیب ساخته شود. در دو سوی تالار معمولاً دو راهرو با سقفی کوتاهتر به موازات آن قرار گرفته اند که علاوه بر وظایف عملکردی، نقش سازهای هم دارند. معمولاً مقبره قدیسان و بزرگان کلیسا در همین راهروها جای گرفتهاند.
این پلان صلیبی در نقشه کلیسا در طی شانزده قرن از رسمیت یافتن مسیحیت رواج داشته است، هرچند امروزه طراحان کلیسا دیگر خود را ملزم به حفظ آن نمی بینند. شیوه عبادت در مسجد شکل فضایی دیگری را الزامی می ساخته است. تمهید فضایی برای ادای فریضه نماز جماعت، با توجه به فنون ساخت و ساز و پوشش سقف، شکل دوّار آن را ایجاب می کرده است. از همین روی این فضا با پوشش گنبدی مسقف میشده است. نمازگزاران در فضای زیر گنبد یا در ایوانها، رو به محراب نماز می گزاردند.
شکل چلیپایی یا چهار ایوانی مسجد در بسیاری از مساجد قدیمی ایران با حیاط مرکزی وجود دارد اما این ترکیب بندی چلیپایی مساجد ایران کاملاً با ترکیب بندی صلیبی کلیساها متفاوت است.
مسجد جامع عباسی اصفهان
مساجد چهارایوانی که اشاره داشتید چه ویژگی دارند؟
در این نوع نقشه بندی مسجد، فضاها دور یک حیاط مرکزی، رو به سوی جهات مختلف چهارگانه شکل می گیرند. تغییر فصول و گردش سالیانه و روزانه زمین و قرار گیری آن نسبت به خورشید، نقش تعیین کنندهای در شکلگیری مساجدی با این ویژگی ایفا میکنند. قرارگیری در هریک از چهارسو در روز و شب و فصول سرد و گرم، تابش مناسبتر نور خورشید و هوای متعادلتری را تأمین می کرده که در این نقشه بندی از اهمیت زیادی برخوردار است. مساجد جامع در بیشتر شهرهای مرکزی ایران مثل اصفهان و یزد و کرمان و ... نمونه ای از مساجد چهارایوانی هستند. جهتگیری رو به قبله و رو به خورشید، مهمترین اصل در معماری ایران نه فقط در سمت گیری مساجد که در جهتگیری خانه ها نیز رعایت میشده است. توجه به جهات چهارگانه و دو سوی بالا و پایین که در مجموع شش جهت را تشکیل می دادهاند، در ادبیات عرفانی ایران و از جمله در اشعار مولانا و حافظ نیز واجد اهمیت خاصی هستند.
جهان شش جهت را گر دری نیست
چو در دل آمدی در میتوان کرد(مولانا)
و:
مهندس فلکی راه دیر شش جهتی
چنان ببست که ره نیست زیر دیر مغاک (حافظ)
بنابراین جهت گیری در هستی شناسی معماری ایرانی ـ اسلامی از اهمیت خاصی برخوردار است که جهت قبله هم در اسلام به شش جهت فوق الذکر افزوده می شود. و البته نکته خاصی که باید به آن اشاره کرد، روی به درون داشتن در فضای معماری ایرانی است که علاوه بر دلایل محیطی و جغرافیایی بر بعد معنایی باطنی نیز دلالت دارد.
برخی عنوان میکنند معماری خاص کلیسایی به علت ایجاد حالت رعب و وحشت در میان حاضران در کلیسا است، آیا واقعا معماری کلیسایی مبتنی بر چنین تفکری شکل گرفته است؟
چنین رأیی مطلقاً نمی تواند صحیح باشد و متعصبانه و غافلانه به نظر می رسد. برای ذکر نمونه ای که از مجسمه هایی ظاهراً رعب آور در نمای بیرونی آن استفاده شده، می توان از کاتدرال نتردام پاریس یاد کرد که در قرن سیزدهم برپا شده بود، و در قرن نوزدهم هنگامی که مسئولیت مرمت بنای آن به ویوله لودو ــ معمار و نظریه پرداز معروف فرانسوی ــ سپرده شد، بر روی آبروهای پشت بام کلیسا مجسمههایی به شکل نیمه حیوان ـ نیمه انسان با بالهای پرنده (خفاش) به عنوان تزئین افزود. قرار دادن این مجسمهها برای ایجاد رعب و وحشت در دل حاضران کلیسا نبود. برخی از وجود افسانهای در مفهوم آن سخن گفتهاند، از جمله اینکه سَنت رومانوس، از اسقفهای بلندمرتبه روئن، این منطقه را از شرّ اژدهایی که بالهایی به شکل خفاش داشت و از دهانش آتش میبارید، نجات داده است. بدن اژدها به روئن انتقال یافت تا سوزانده شود. اما سرش در آتش نسوخت چون خود دمنده آتش بود. بنابراین آن را بر دیواره کلیسای نو آویختند تا درس عبرتی برای شیاطین و بدخواهان باشد. بعید نیست که در قرن نوزدهم بر اساس همین افسانه چنین تزییناتی بر آبروها افزوده شده باشد. آبروها با تخلیه آب باران از بنا در برابر خرابی و رطوبت محافظت میکردهاند و با افزوده شدن این مجسمه های الحاقی با اشکال خاص خود بر روی آبروها در قرن نوزدهم، مطابق افسانه مذکور از نظر مفهومی نیز، می توان چنین استنباط کرد که نگهبانان بنا در مقابل نیروهای شرّ محسوب می شده اند. بر این اساس شاید بتوان گفت این اشکال تزیینی با این باور به بنا افزوده شده اند که از مؤمنان مسیحی در برابر نیروهای شر محافظت کنند، نه اینکه آنها را بترسانند.
مسجد نصیر الملک شیراز
از نظر برخی اصطلاح "معماری اسلامی ـ ایرانی" پذیرفتنی نیست و میگویند آنچه هست، معماری ایرانی است، نه اسلامی! یکی از دلایل طرفداران این نظریه آن است که مساجد کهن ما در واقع آتشکده بودهاند و تغییرات بعدی پس از ورود اسلام به ایران روی سبک معماری این آتشکدهها صورت گرفته و آنها را تبدیل به مسجد کرده است. نظر شما در این باره چیست؟
اساساً اسلام به هرجایی وارد شد معابد، کلیساها و کاتدرالهای مسیحی را به مسجد تبدیل کرد و این مساله منحصر به ایران و آتشکدهها نیست. برای مثال در ایران بخشی از مسجد تاریخانه دامغان یا مسجد جامع اصفهان و ... در دوران پیش از اسلام، آتشکده بودهاند و پس از اسلام بخشهای دیگری بدانها الحاق شده است، نمونه های دیگری نیز وجود دارد. موضوع این است که اسلام با ورود به سرزمین های تازه مسلمان شده، دست به تخریب بناها و بخصوص بناهای مذهبی پیشین نمی زد، بلکه بناهای عبادی موجود را به مسجد تبدیل می کرد. چنانکه کاتدرال «ایاصوفیه» در استانبول تبدیل به مسجد شده است و اگر سری به آن بزنید خواهید دید که تمثال یا شمایل عظیمی از حضرت مریم (س) در بالای محراب دیده می شود و اسامی «الله»، «محمد»، در پایین این شمایل قرار گرفتهاند.
نمونه مشهور دیگر کاتدرال مشتی (مزکیتا) در قرطبه (کوردوبا) اسپانیاست که ابتدا کلیسای جامع بوده است و هنگام جنگهای صلیبی متناوباً به تصرف مسیحیان یا مسلمانان درمیآمده است. این کاتدرال که به شکلی توأمان مسجد جامع هم هست، نه نقشه صلیبی شکل دارد نه دارای گنبد و گلدسته است، و همانقدر که تصاویر مسیح و مریم مقدس و دیگر تزیینات مطلا در آن خبر از اعتقادات مسیحی می دهند، وجود محراب بسیار زیبای آن برای نشان دادن جهت قبله و همچنین طاق های قوسی شکل دو طبقه و ویژه اش در نمایاندن اعتقادات اسلامی چشمگیر است. این بنا هنگامی که در تصرف مسیحیان یا مسلمانان درمیآمد، هیچ کدام از دو طرف بر آن نمیشدند که این چنین بنای عظیمی را خراب کنند، یا الزاماً بخشهای کاملا مشخص مسیحی یا اسلامی را مطابق با اعتقاد حاکم وقت، بزدایند بلکه آن را به همان شکلی که بوده حفظ میکردهاند.
زمانی که از هنر اسلامی به خصوص در رشته معماری بحث به میان می آید، مقصود چیست و به نظر شما چه نوعی از معماری را می توان اسلامی اطلاق کرد؟
به تعبیر برخی از مورخان هنر اسلامی از جمله «الگ گرابار» ــ که دوسال قبل از دنیا رفت ـــ به کار گرفتن عنوان معماری یا هنر اسلامی چندان درست نیست، بلکه آنچه هست معماری و هنر مسلمانان است. به عبارت دیگر به عقیده گرابار، اسلام منشأ نوع خاصی از هنر نیست، بلکه مسلمانان هستند که مطابق شیوه های تجربه شده سرزمین خود آثار اسلامی را پدید آورده اند. من بحثی بر سر کلمات و اصطلاحات ندارم. به نظر من فهم مسلمین از طریق اسلام است که این تحول را در بنا ایجاد می کند. به عبارت دیگر معماری اسلامی یعنی معماری برآمده از هنری که بر اساس ایمان و معرفت و شناخت درونی مطابق دین اسلام حاصل می شود. چنین معرفت و درکی از اسلام در پی سلوکی عرفانی، در جان فرد دگرگونی ایجاد می کند. هنری که بر اساس شناخت باطنی پدید می آید، هنری حقیقی است که حاصل ایده پردازی و خلاقیت ذهنی فرد یا ابداع او نیست.
پاسخگویی به عملکردهایی نظیر وضو گرفتن، رو به قبله نماز گزاردن، انفکاک فضای نماز مردانه از زنانه، قرارگیری در سمت خاصی از مسجد متناسب با فصل در مساجد قدیمی ایران و ... در تعامل با باورها و مفاهیم اعتقادی و نیز در هماهنگی با بستر بنا همه در مجموع عواملی هستند که از طریق تمهیداتی در طراحی مسجد به بهترین نحو در بنای مسجد تأمین می شود. می توان ادعا کرد که معماری حاصل، شایسته آنست که نام معماری اسلامی بدان اطلاق شود. در چنین فضایی همه نیازها به بهترین نحو تأمین می شود چه عملکردی، چه معنایی. مسجد خانه عمومی مومنان به دین است. مؤمنانی که از طریق نماز به درون خود توجه می کنند و با انجام پاره ای دستورهای خاص دینی و ذکرگویی و مراقبه، ضمن پرداختن به هنر یا پیشه ای خاص ... به معرفت باطنی نائل می شوند. خداوند در دل مؤمن است، چنانکه از روح خود بر انسان دمیده، و هرکسی که خود را بشناسد خدای خود را شناخته است.
ادامه دارد...
نظر شما