خبرگزاری شبستان: به مناسبت فرا رسیدن سالروز رحلت علامه محمدحسین طباطبایی، اندیشمند و مفسر قرآن و صاحب تفسیر المیزان با یحیی یثربی، یکی از شاگردان این استاد در خصوص جایگاه فلسفه در نظر علامه به گفتگو نشسته ایم، گفتگوی ما با این استاد فلسفه و عرفان از نظرتان می گذرد:
علامه طباطبایی به طور کلی چه نوع نگاهی به فلسفه داشت و به عبارت دیگر فلسفه چه جایگاه و منزلتی در دیدگاه استاد داشت؟
علامه نه تنها مخالف فلسفه نبود بلکه در برابر مخالفان فلسفه ایستادگی کرد و به نشر و ترویج فلسفه هم پرداخت. پس از علامه نیز فلسفه به وسیله شاگردان وی – همچون آیات عظام حسن زاده آملی، مصباح یزدی و جوادی آملی - در حوزه رواج یافت.
اما علمای ما از ابتدا در برابر فلسفه به عنوان تعالیم وارداتی یا التقاطی که از یونان گرفته ایم، موضع داشته و آن را جدی نمی گرفتند و مخالفت می کردند.
معروف ترین این علما نیز ابوحامد غزالی در قرن پنجم و آیت الله بروجردی تنها مرجع معروف شیعه در دهه های 1330 تا 1340 در ایران، بودند.
اما علامه شخصیتی داشت که هیچ فردی در صداقت و ایمان وی شک نداشت و برای استاد احترام فراوان قائل بودند لذا اگرچه آیت الله بروجرودی با فلسفه مخالفت می کردند، اما احترام علامه را همیشه داشت و علامه نیز با احترام و ادب برخورد می کرد و وارد میدان می شد و به ترویج و تدریس آن می پرداخت و این روند تا پایان عمر استاد و تا زمانی که می توانست تدریس کند، ادامه داشت.
استدلال علامه طباطبایی در برابر مخالفان فلسفه چه بود و چه دلیل بر دفاعیات خود اقامه می کرد؟
علامه معتقد بود فلسفه بحثی عقلی است و فعالیت عقلی در اسلام لازم است و ما باید جهان را بفهمیم و جهان بینی درست داشته باشیم تا جهان را خوب متوجه شده و درک کنیم.
استاد در فلسفه پیرو کدام مکتب بود و از آن تاثیر می پذیرفت؟
علامه طباطبایی در فلسفه پیرو ملاصدرا و حکمت صدرایی بود و همان را هم تدریس و دنبال می کرد و کتاب «البدایه و النهایه وی نیز خلاصه حکمت متعالیه ملاصدرا است البته این سخن بدان معنا نیست که مثلا با سهروردی یا ابن سینا مخالف بود بلکه به آنها نیز علاقه داشت.
آیا علامه توانست تاثیر گذاری هم بر فلسفه داشته باشد یا تنها تاثیر می پذیرفت؟
ببینید اینکه یک آموزه و مکتب ممنوعه را کسی بتواند جا بیندازد، کار مهمی است و جا انداختن فلسفه در جامعه ای که مخالفان آن کم نبود، تنها از شخصیت علامه طباطبایی بر می آمد و کار هر فردی نبود. بسیاری از افراد قصد داشتند فلسفه را تدریس کنند اما بعدها رها می کردند اما وی فردی پرهیزگار بود که مال و جاه برایش ارزشی نداشت. همین شخصیت روحانی و پاک او موجب شد به کار خود ادامه دهد و آن حرمتی که میان مخالفان داشت، باعث شد بتواند در این عرصه موفق عمل کند.
این شخصیت فلسفی تا چه اندازه توانست در خصوص تحول علوم انسانی نقش داشته باشد یا زمینه سازی برای آن کند؟ آیا علامه مخالف فلسفه غرب نبود؟
ببینید در زمان مرحوم علامه به اندازه امروز فلسفه غرب ترجمه نشده بود و شاید تنها کتاب فلسفه غربی که در آن زمان ترجمه شده بود، کتاب "سیر حکمت در اروپا" ترجمه علی فروغی بود که استاد اتفاقا با دقت فراوانی آن را مطالعه کرد و مورد توجه قرار داد و در بسیاری بحث ها و روش رئالیسم و تحت تاثیر قرار گرفت. از جمله مسائل مربوط به معرفت شناختی یا مباحث تحلیلی که کمتر در سنت ما دیده می شود یا کمتر این حال و هوا در اسفار ملاصدار یافت می شد.
در حقیقت در بسیاری مواقع ما نگاه تحلیلی به مسائل نداریم و گمان می کنیم هر فردی هر چیزی می گوید، خواب نما شده! اما واقعیت این است که همه فلاسفه از یکدیگر متاثر هستند همان طور که جریان روشنفکری غرب تحت تاثیر ابن رشد بود. هزاران مقدمه طی می شود تا یک فرد متفکر می شود و چرا ما وقتی صحبت از ارسطو و ابن سینا می کنیم، این بحث را خوب و مطلوب می دانیم اما وقتی صحبت از فلاسفه غرب می شود، وحشت می کنیم؟!
بنابراین، علامه طباطبایی مبانی غرب را قبول نداشت اما به فلسفه غرب توجه داشت و برخی از مسائل آن را به کار می بست و مانند ملاهادی سبزواری و ملاصدرا نبود که بی تفاوت از فلسفه غرب عبور کند.
در حقیقت علم، علم است و نباید از آن ترسید؛ مثلا فیزیک که از غرب گرفته شده است، آیا امری خطرناک است یا خیر؟ علم برای همه است و این بدان معنا نیست که علامه مقلد فلاسفه غربی بود اما تاثیراتی هم پذرفته بود. متاسفانه ما گاه به آراء دیگران به گونه ای می نگریم که گمان می کنیم پیغمبریم و بر ما وحی می شود! اما در اروپا این طور نیست و ریشه فکری یک فیلسوف واکاوی می شود. اینکه ملاصدار تحت تاثیر عرفان هندی است یا عرفان ما متاثر از عرفان هندی یا مسیحیت است و عرفان مسیحیت نیز ترکیبی از دیدگاه های نوافلاطونی و مغرب زمین است، حقیقتی است انکارناپذیر. یا در غرب سخن دکارت یا کانت را تحلیل می کنند اما متاسفانه ما این اخلاق را نداریم. البته من در مقاله «عیار نقد مساله اصالت وجود» به این مساله مفصل تر اشاره کرده ام.
بنابراین، علامه طباطبایی در تحول فلسفه کاری انجام نداد و در مکتب ملاصدرا ماند و همان را تا پایان عمر ادامه داد و هیچ گونه نوآوری بنیادی نداشت. از سوی دیگر نوشتن حاشیه تولید علم نیست مثلا به فیزیک ارسطو تا کنون هزاران حاشیه زده اند اما این تولید علم نیست بلکه انتقادات حاشیه ای در همان افق و چارچوب. اما وقتی فیزیک ارسطو به فیزیک نیوتن عوض می شود و تکنولوژی به همراه خود می آورد، این تولید علم محسوب شده و حرکت بنیادین پیش می آورد. اما کار علامه و ملاهادی سبزواری اکثرا حاشیه ای است و جنبه تولیدی نداشتند چراکه تولید علم وقتی صورت می گیرد که مشکلی بنیادینی را حل کند. به نظر من حتی تعریف علامه طباطبایی از فلسفه صحیح نیست که البته این مطلب را چندین کتاب و مقاله از جمله کتاب "فلسفه چیست" توضیح داده ام.
البته استاد فعالیت های مثبت فراوانی انجام دادند از جمله توجه به مسائل روز و مبارزه با فکر الحادی و مارکسیستی و در این زمینه بسیار تاثیرگذار بودند و شاگردی علامه افتخار من است و نهایت احترام را برای وی قائل هستم.
پایان پیام/
نظر شما