به گزارش خبرگزاری شبستاناز گیلان، تردیدی در نقش حضرت زینب(س) در حفظ کردن قیام عاشورا و ابلاغ پیام آن نیست. بدون شک بی حضور آن حضرت این قیام به بلوغ و سرانجام مطلوب خویش نمی رسید.
آن زمان که حسین(ع) و یارانش از سوى دشمن، یاغى معرفى مى شدند، این زینب(س) بود که امامش را «سید جوانان بهشت»، «فرزند مکه و منى»، «حبیب رسول خدا» و داراى ده ها صفت دیگر معرفى کرد.
علاقه حضرت زينب(س) به برادرش حسين(ع) بسيار بود. وقتي كه امام حسين(ع) عازم سفر عراق شد، زينب(س) از شوهرش عبداللهبن جعفر اجازه گرفت كه برادرش را همراهي كند و در ركاب او باشد. عبدالله بحسب شرطي كه در ضمن عقد، حضرت امير به عبدالله فرمود بود كه هرگاه زينب(س) بخواهد با حسين(ع) سفر برود او را مانع نشود، از اين رو عبدالله به او اجازه داد و او هم خود را مهياي سفر كرد. در روز دوم محرم سال 61 هجرت همراه برادرش حسين عليه السلام و ديگر اهل بيت وارد زمين كربلا شد.
زینب(س) و ماجرای غم انگیز کربلا
در ماجرای غم انگیز کربلا، منابع در چند جا از زینب نام برده اند. یکی در وقتی که علی اکبر(ع) به زمین افتاد و پدر را به بالین خود طلبید. نقل شده است که زینب خود را به میدان رسانید و روی کشته علی اکبر انداخت تا برادر را به خود متوجه سازد و از شدت اندوهی که با دیدن پیکر قطعه قطعه علی اکبر بر حضرت وارد شده، بکاهد. در جای دیگر می بینیم که فرزند کوچک امام حسن مجتبی(ع) به نام عبدالله، با دیدن پیکر به خاک افتاده عمو، از خیمه بیرون میدود تا خود را به عمو برساند و دشمنان را از حضرت دور سازد. در این جا امام (ع) خواهر را مخاطب قرار داده که «خواهر جان! این کودک را نگهدار» زینب فورا می دود و عبدالله را می گیرد، اما کودک دست خود را از دست عمه می کشد و بالاخره خود را به عمو می رساند و روی بدن نازنین عمو به دست آن سنگدلان به شهادت می رسد و دیگر جایی که از زینب نام رفته است، لحظه وداع است. هنگامی که امام حسین(ع) برای خداحافظی به نزد زنها می آید و زینب(س) را مخاطب ساخته و جامه کهنهای می خواهد تا زیر لباس های خود بپوشد تا دشمنان پس از شهادت حضرت رغبتی نکنند و بدن وی را برهنه نسازند.
زينب در روز عاشورا:
شيخ مفيد در كتاب "ارشاد از حميدبن مسلم" روايت ميكند كه گفت: موقعي كه شمربن ذيالجوشن شجاعت و دلاوري امام حسين(ع) را ديد، كمان داران را امر كرد تا امام حسين(ع) را تير باران كنند. تير اندازان بدن مقدس آن حضرت را هدف تير قرار دادند، آن قدر تير به بند مبارك امام حسين(ع) اصابت كرد كه امام دست از جنگ كشيد در همين موقع بود كه حضرت زينب كبري بر در خيمه قرار گرفت، عمربنسعد را مخاطب قرار داد و فرمود: واي برتو اي عمر! آيا جا دارد كه امام حسين(ع) كشته شود و تو استاده به آن نگاه كني؟! عمر جوابي به زينب نداد. و طبق روايت طبري اشك عمر بصورتش جاري شد و صورت خود را از زينب برگردانيد.
زينب هنگامي كه سنگدلي عمر را ديد خطاب به لشكريان فرمود: واي بر شما مگر در اين همه لشكر يك تن مسلمان نيست؟ كسي جواب نداد.
ناسخ تواريخ مينويسد: در آخرين لحظات عمر امام حسين(ع) شمربن ذيالجوشن گفت: هيچكس براي كشتن حسين(ع) از من سزاوارتر نيست، شمشير را برگرفت و بالاي سينه امام حسين(ع) جاي گرفت. امام چشم بگشود و بر شمر نظر كرد، نه حيا نمود و نه بيمناك شد. به حسين(ع) گفت: من از آن افرادي نيستم كه از كشتن تو منصرف شوم.
در طراز المذهب از كتاب "انوارالشهاده" نقل شده كه در آن حال كه شمر ملعون برفراز سر امام ايستاده بود، زينب(س) و ساير زنان با حالتي پريشان وارد قتلگاه شدند. آنگاه زينب(س) به آن خبيث روي كرد و فرمود: اي ظالم مرا بگذار تا بدن مباركش را از آفتاب بپوشانم. شمر بر اين سوز و محنت رحمي نياورد و زينب(س) را با كعب نيزه از آن بدن مطهر دور كرد. زينب(س) صدا را به ناله بلند كرد، امام چون ناله خواهر را شنيد چشم باز كرد و فرمود اي خواهر دست اطفال مرا بگير و به خيمه باز گرد كه مرا در زير شمشير ننگري.
روز عاشورا یکی از سخت ترین و دردناک ترین روزها برای زینب(س) بود. او می دید چگونه لشکر عمر سعد، فرزندان و ذریه رسول خدا را به شهادت رسانده و سر از بدنشان جدا می سازند.
زينب(س) دو فرزندش محمد و عون را با خود به كربلا آورده بود و اين دو نوجوان در راه حسين(ع) به شهادت رسيدند. او با اينكه دو پسرش، برادرانش و بسياري از نزديكانش شهيد شدند، چون كوهي استوار، در برابر حوادث ايستادگي كرد، اگر گريه ميكرد گريهاش فرياد بر ضد ظلم بود، فرياد بيداري بود، پيام آور خون شهيدان بود كه در برابر ابن زياد كوبنده ميگويد:" ما رايت الاّ خيراً" . آنچه ديدم، سعادت بود، ما در راه خدا هر چه در سختي قرار بگيريم، براي ما كرامت و شرافت است.
اسرا بعد از واقعه عاشورا:
بعد از شهادت امام حسين(ع)، لشكر كفار خيمهها را به آتش كشيدند و زنان و كودكان را به اسارت گرفتند. از عصر عاشورا زينب(س) تجلي ميكند، رئيس قافله اوست چون يگانه مرد زين العابدين عليه السلام است كه در اين وقت به شدت مريض است و احتياج به پرستار دارد تا آنجا كه دشمن قرار بود از جنس ذكور اولاد حسين(ع) هيچ كس را باقي نگذارند، چند بار به خیمه حمله كردند تا امام زين العابدين را بكشند ولي بعد خودشان گفتند: او خودش ميميرد. و اين هم خودش يك حكمت و مصلحت خدايي بود كه حضرت امام زينالعابدين بدين وسيله زنده مانده و نسل مقدس حسين بنعلي باقي ماند.
يكي از كارهاي زينب پرستاري از حضرت امام زينالعابدين بود. در عصر روز يازدهم اسرا را آوردند. اهل بيت خواهشي كردند كه پذيرفته شد آن خواهش اين بود كه گفتند: شما را به خدا حالا كه ما را ازاين جا ميبريد، ما را از قتلگاه حسين(ع) عبور بدهيد براي اينكه ميخواهم براي آخرين بار با عزيزانمان خداحافظي كرده باشيم. وقتي كه به قتلگاه رسيدند همه بي اختيار خودشان را از روي مركبها به روي زمين انداختند. زينب(س) خودش را به بدن مقدس اباعبدلله ميرساند او را با وضعي ميبيند كه تا آن وقت هرگز نديده بود.
خطبه غراي او در كوفه و شام، يزيد را به لرزه انداخت و او را با كوبنده ترين مطالب در برابر جمعيت محكوم کرد
تاريخ ميگويد ورود اسرا به شام دوم ماه صفر بوده است بنابراين 22 روز از اسارت زينب گذشته است، امام زينالعابدين عليه السلام فرمود: ما 12 نفر بوديم و تمامي ما دوازده نفر را به يك زنجير بسته بودند كه يك سر زنجير به بازوي من و سرديگر آن به بازوي عمهام زينب بسته بود.
با اين حال او را وارد مجلس يزيد بن معاويه ميكنند. يزيدي كه براي او بارگاه مجللي بود كه هركس با ديدن آن بارگاه و آن خدم و حشم و طنطنه و دبدبه، خودش را ميباخت، در چنين شرايطي اسرا را وارد كردند. زينب با گفته هاي كوبندهاش چنان خطبهاي در آن مجلس خواند كه يزيد لال و ساكت باقي ماند. و براي اينكه دل زينب را آتش بزند با عصاي خيزران خود به لب و دندان ابا عبدالله اشاره كرد. زينب(س) اسير، رنج ديده و رنج كشيده، موجي در روحش پيدا شد و چنان موجي نیز در جمعيت ايجاد كرد كه يزيد معروف به فصاحت و بلاغت را لال كرد. زينب با صداي بلند فرياد ميزند:" اي يزيد تو خيال ميكني اينكه امروز ما را اسير كردهاي و تمام اقطار زمين را بر ما گرفتهاي و ما در مشت نوكرهاي تو هستيم، يك نعمت و موهبتي از طرف خداوند برتوست؟! به خدا قسم تو الان در نظر من بسيار كوچك و حقير و بسيار پست هستي و من براي تو يك ذره هم شخصيت قائل نيستم."
همچنین حضرت زینب(س) پس از واقعه عاشورا در مجلس ابن زیاد حضور یافت و سخنان آتشینی ایراد کرد. کیفیت ورود زینب و وضع لباس و جامه او را در مجلس ابن زیاد به گونه ای رقت بار و غم انگیز نوشته اند. شیخ مفید در ارشاد می نویسد: «هنگامی که زینب به مجلس ابن زیاد آمده، پست ترین جامه را پوشیده بود و به طور ناشناس وارد شد». اما به هر صورت ابن زیاد متوجه شد و پرسید: «این زن ناشناس کیست»؟ کسی پاسخ او را نداد، برای بار دوم و سوم سؤال کرد، در این وقت یکی از کنیزان پاسخ داد: «این زن زینب دختر فاطمه دختر رسول خدا است». ابن زیاد با کمال بی شرمی گفت: «سپاس خدای را که شما را رسوا نمود». اما زینب (س) برای خنثی کردن تمام نقشه های عوام فریبانه او فرمود: «ستایش خدای را سزاست که ما را به وسیله پیغمبرش گرامی داشته و از پلیدی به خوبی پاک گرانید، آن کسی که رسوا شود بی شک و تردید فاسق است و آن کس که دروغ می گوید، فاجر و تبهکار است و چنین کسی ما نیستیم و دیگران هستند و الحمدلله». پسر زیاد که انتظار نداشت، با چنین زنی دانشمند و با شهامتی روبه رو شود، سخن خود را این گونه تغییر داد و گفت: «رفتار خدا را با برادر و خاندانت چگونه دیدی؟» حضرت زینب با لحنی افتخار آمیز فرمود: «من جز نیکی ندیدم، آنان مردمانی بودند که خداوند کشته شدن را برای آن ها مقدر فرموده بود و آنان نیز با کمال افتخار به آرامگاه خود شتافتند. ولی بدان که به زودی خدا میان تو و ایشان جمع خواهد کرد و تو را مورد بازخواست و احتجاج قرار خواهد داد پس نگران باش که در آن روز پیروز چه کسی خواهد بود؟ (تو با آن ها) ای پسر مرجانه مادر به عزایت بنشیند».
سخن گفتن ابن زیاد با حضرت زینب در این مجلس به درازا می کشد و سرانجام ابن زیاد به مصلحت خویش نمی بیند که با زینب سخن بگوید و بیش از این خود را در مقابل چشمان حاضران رسوا و شرمنده سازد، از این رو متوجه امام سجاد(ع) که به صورت اسیران در مجلس آورده بودند، شد و با او به گفت و گو پرداخت. اما حضرت سجاد ابن زیاد را مفتضح ساخت تا آنجا که ابن زیاد قصد جان حضرت را نمود و دستور قتل او را صادر کرد. در این جا نیز زینب(س) از جا برخواست و دست های خود را حلقه وار به گردن امام سجاد(ع) انداخت و گفت: «ای پسر زیاد! این اندازه خون که از ما ریخته ای تو را بس است... به خدا سوگند من از او جدا نخواهم شد تا اگر او را بکشی مرا هم با او به قتل رسانی!»
زينب كبري با كلمات ملكوتي خود حقايق تلخ عاشورا را بي پرده بيان کرد تا حكومت زادهي زياد نتواند آن را تحريف كند و ماهيت قضيه را دگرگون سازد.
گفتار زينب چنان اثر عميقي در كوفه به جاي گذاشت كه بالاخره توانست با دست همان مردم از كار گزاران و شركت كنندگان در حادثه خونين طف به بدترين صورت انتقام بگيرد. كوفيان خفته را بيدار ساخت به طوري كه خشم و غضب آن شهر را عليه عبيد الله بن زياد و يارانش را برانگيخت خشمي كه ديگر آرام نشد تا هنگامي كه همان مردم تحت لواي مختار گرد آمدند و به خاطر خونخواهي حسين عليه السلام دست به شورشي مقدس و انساني زدند شورشي كه موج سهمگين و مرگبار آن فرزند زياد و همه شركت كنندگان در جنايت كربلا را فرا گرفت و آنها را به دردناك ترين وجه به دست انتقام سپرد.
انقلاب خونين و سهمگين كه كوفه به راهبري مختار و سليمان بن صرد عليه اين دستگاه به وجود آورد، چيزي جز يك ثمره شيرين براي خطبه آتشين و گرم زينب نبوده است
ويژگي هاي حضرت زیینب(س) در ماجراي كربلا
اول اينكه تا برادرش حسين(ع) بود يگانه حامي او بود و بعد از او از حجت خدا امام سجاد(ع) سرپرستي و حمايت كرد و در چندين مورد نگذاشت او رابه قتل برسانند، خود را سپر او كرد، و اين چنين درس حمايت از مقام رهبري اسلامي را به جهانيان آموخت.
دوم اينكه او سرپرست يتيمان و بانوان بي سرپرست بود، پناه و تسلي خاطر آنها بود و تا آخرين حد توان از آنها حمايت كرد.
سوم اينكه او پيام آور خون شهيدان بود، در كوفه و در مدينه و در هر جا كه فرصت بدست ميآورد، از شهيدان ميگفت و هدف حسين(ع) را روشن و مردم را بيدار ميکرد.
زينب(س) بعد از كربلا با زينب(س) قبل از كربلا متفاوت است. چرا که شخصيت و عظمت بيشتري یافت...
پایان پیام/
نظر شما