ظهور امام ناطق بالحق برای خونخواهی امام حسین(ع)

خبرگزاری شبستان: کسی که "طَلَبَ ثاري" می کند یعنی ديگر خون امام(ع)، خون او مي شود. امام(ع)، هم ثارالله است هم ثارك است هم ثاري. اين خونخواهي مربوط به دوره ظهور است كه امامِ ناطق بالحق ظهور پيدا مي‌كند و . . .

خبرگزاری شبستان: در زيارت شريف عاشورا معارف بلندي بيان شده است كه مقامات سلوكي و مسير ما را در استفاده از عاشورا معين مي كند. زيارت عاشورا و سيري كه براي زائر در اين زيارت اتفاق مي افتد در يك نگاه كلان، در دو قسمت يا فراز اصلي مطرح مي شود:

 راه يابي به "مقام محمود"

دعاي ديگر اين است: "وَ اَسَئلهُ اَن يبَلغَني المَقامَ الَمحمودَ لَكُمُ عِنْدَ الله" وجود مقدس رسول الله(ص) صاحب مقام محمود هستند. اگر كسي مجراي نعمت هاي الهي شد و رحمت هاي او، به خصوص رحمت رحيميه از طريق او به خلايق رسيد، او مستحق حمد مي شود و مقام محمود پيدا مي كند. مقام محمود مطلق آن مقامي است كه همه فيوضاتي كه به همه عوالم مي رسد، از طريق اين مقام مي رسد. اگر كسي به اين مقام رسيد و كائنات را به او سپردند، هر فيضي كه به هر كسي مي رسد، از طريق اوست.

البته قبل از اين مقام، مقام محبت است. تا مقام محبت نباشد حضرت(ع) به اين مقام نمي رسد. اگر خداي متعال به ايشان، مقام محمود داده و زمام كائنات را به او سپرده، كسي است كه «إِنَّ اللَّهَ عـَزَّ وَ جـَلَّ أَدَّبَ نـَبـِيهُ عـَلَى مـَحـَبَّتِهِ فَقَالَ وَ إِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ ثُمَّ فَوَّضَ إِلَيهِ فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»(12) او در مقام محبت است و چون محبت به خداي متعال دارد، محبت به مخلوقات خداي متعال هم دارد؛ «عَزِيزٌ عَلَيهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيكُم بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُوفٌ رَّحِيمٌ»(13) به هر كسي مقام محمود نمي دهند؛ آن كسي كه اول در مقام محبت است و خداي متعال را دوست دارد و معدن الرحمه است، مي تواند مقام محمود هم پيدا كند. به پيامبر اعظم(ص) مي گويند: «وَ مِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّكَ عَسَى أَن يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامًا مَّحْمُودًا»(اسراء/79) كأنه رسيدن به مقام محمود، مبعوث شدن و بعثتي براي حضرت(ع) است. كسي كه در اين مقام محمود است، مي تواند شفاعت كند.

با اين مقدمه، "اَن يُبَلغَنيَ المَقامَ الَمحمودَ" يعني چه؟ اين دعا اگر به اين صورت، معنا شود كه «من مقام معصوم(ع) را پيدا كنم»، اين، توهم است و هوس و طمع در شجره ممنوعه است كه هر كسي داشته باشد، از بهشت بيرونش مي كنند. شما اگر خيلي هنر داريد كاري كنيد كه اميرالمؤمنين علی(ع)، اميرتان باشد!

معناي دوم اين است كه: "دستم به شما برسد و شما دستگيري كنيد." اگر كسي نتوانست به آن مقام محمود راه پيدا كند خيرات، به روي او بسته مي شود. «اَن يُبَلغَنيَ المَقامَ الَمحمودَ» يعني من بي حجاب به مقام محمود شما راه پيدا كنم و خودتان مستقيم دستمان را بگيريد؛ نه با واسطه.

معناي سوم كه معناي خوبي است، اين است كه انسان در سير با عاشورا مي تواند به اين مقام محمود متصل شود و اگر چنين شود، آن مقام، در انسان تجلي مي كند و انسان خودش هم مي تواند شفاعت كند. يعني وقتي دستش را گرفتند خودش هم مي تواند دست گيري كند و به يك معنا مقام محمود در او نازل مي شود (نه آن كه خودش به آن مقام برسد).

اگر كسي سالك با زيارت عاشورا بود مي تواند به جايي برسد كه دست خودش را به دست ولي خدا برساند و پس از آن، دست ديگران را هم بگيرد و به ولي خدا برساند؛ يعني انسان، ابزار اميرالمؤمنين(ع) بشود و حضرت(ع) به وسيله او انسان هاي ديگر را هدايت كند؛ كما اينكه بعضي ها تور شيطان و شَرَك شيطان هستند و شيطان با آنها تور مي اندازد. پس، «أَنْ يبَلِّغَني الْمَقامَ الْمَحْمُود» يعني يا اباعبدالله(ع)، من ابزار شما شوم و قلوب را به طرف شما بياورم؛ يعني اول، من با شما باشم (مقام معيت) و ثبات قدم داشته باشم و ابزار هم باشم و ديگران را هم به طرف شما بياورم و دور و بري براي شما درست كنم و جاذبه ام جاذبه اي باشد كه همه را دور شما بياورد. بر اين اساس، سالك وادي عاشورا، هم خودش مي تواند به معيت و ثبات قدم برسد و هم مي تواند ديگران را به صراط مستقيم بياورد.

سيدالشهدا(ع)، هم ثارالله است هم ثارك است و هم ثاري

دعاي ديگر در زيارت عاشورا، درخواست دوباره براي خونخواهي سيدالشهداء(ع) ‌است؛ "وَ اَنْ يَرزُقَني طَلَبَ ثاري مَعَ اِمامٍ هُدي ظاهِرٍ ناطِقٍ بالحَقِ مِنْكُمْ." در خونخواهي مرحله قبل، "طَلَبَ ثارِكَ" را درخواست مي‌كند اما اينجا تعبير اين است: "طَلَبَ ثاري." كأنه كسي كه اين قدم‌ها را برداشته، به حدي به امام(ع) نزديك مي‌شود كه ديگر خون امام(ع)، خون او مي شود. امام(ع)، هم ثارالله است هم ثارك است هم ثاري. اين خونخواهي مربوط به دوره ظهور است كه آن امام هدايت كه امامِ ناطق بالحق هستند، ظهور پيدا مي‌كنند.

رسيدن به ثواب اعظم ابتلائات

دعاي ديگر اين است: «أنْ يعْطِينِي بِمُصابِي بِكُمْ أفْضَلَ ما يعْطِي مصاباً بِمُصِيبَتِهِ». آن روي سكه بلا، ثواب و رحمت است. بلاي عقوبت و عذاب براي كافر است اما مؤمن اگر مبتلا مي‌شود براي كفاره گناهان يا ترفيع درجه است. امكاناتي كه به مؤمن مي‌دهند براي اين است كه با اين امكانات به طرف خدا برود نه اينكه مال، فرزند، جان، آبرو، حجاب و بت او شوند؛ يعني بنا بود با اين آبرو به خدا برسد و اگر اينها حجاب انسان شدند خداي متعال با گرفتن اين تعلقات و با بلا، انسان را سالك مي‌كند. صابرين آنهايي هستند كه در گرفته شدن نعمت، به خدا نزديك مي‌شوند و مي‌گويند: «إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّـا إِلَيْهِ رَاجِعونَ». يعني با تعلق به حضرت حق و با اين محبت برتر و عشق برتر، از محبت‌هاي كوچكتر عبور مي‌كنند. معناي «مصيبت» هم اين است كه چيزي كه برنامه ريزي و هدف گيري شده، به هدف هم خورده است كه بسياري از آنها به خاطر اعمال خودمان است؛ «مَا أَصَابَكُم مِّن مُّصِيبَةٍ فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ وَيَعْفُو عَن كَثِيرٍ»(شوري/30)

ولي بلاي معصوم(ع) اين طور نيست. در آنجا فقط ترفيع درجه است و نيز اين كه مي‌خواهند بار ما را بكشند. يعني ما اگر بخواهيم به خداي متعال برسيم با اين گناهان و با اين تعلقات به شيطان و نفس و دنيا ميسر نمي‌شود. سيدالشهداء(ع) ‌اين بار بلا را برداشتند كه ما را در بلاي خودشان بياورند تا با بلاي خودشان، ما هم سالك شويم و الا خودمان، سالك نمي شديم.

باطن عاشورا، رحمت اكمل و اعظم است و جذباتي است كه انسان را سالك و مقرب مي‌كند. آنقدر اين ابتلا، عظيم است كه نه فقط ما،‌ بلكه ملائكه مقربين و انبياء مرسلين هم در اين وادي، سالكند و مراتبي از قربشان با بلاي سيدالشهداء(ع) حاصل مي‌شود؛ لذاست كه خداي متعال به جبرئيل دستور مي‌دهد روضه سيدالشهداء(ع) را در مواقع سخت براي حضرت نوح(ع) يا براي حضرت زكريا(ع) يا حضرت آدم(ع) و... بخوانند و آنها استقامت خود را با تعلق به سيدالشهداء(ع) افزايش دهند.

يك روي بلاي سيدالشهداء‌(ع) بلاي عظيم است و روي ديگر، ضيافت خاص خداي متعال و رحمت و محبتي است كه از عاشورا ظهور و تجلي پيدا كرده و همه عارفان و اولياء خدا و انبياء، در منزلي از منازل سلوك خود به اينجا مي‌رسند و بايد از اين وادي عبور كنند تا مقرب شوند.

اگر كسي وارد عاشورا شد و پا به وادي بلاي سيدالشهداء(ع) گذاشت در ظرف خود، مي‌تواند با بلاي سيدالشهداء‌ به مقام تحمل اعظم ابتلائات برسد. آنقدر اين بلا، عظمت و جلالت دارد كه همه مقامات با آن حاصل مي‌شود؛ «لَقَدْ عَظُمَتِ الرَّزِيَّةُ وَ جَلَّتْ». اين است كه ما درخواست مي‌كنيم: «أنْ يعْطِينِي بِمُصابِي بِكُمْ أفْضَلَ ما يعْطِي مصاباً»؛ يعني ما هم مي‌توانيم جزو كساني بشويم كه وارد عاشورا مي شوند و به ثواب اعظم ابتلائات مي رسند و به بالاترين آن محبت هايي كه خداي متعال به اهل ابتلاء مي‌كند دست پيدا مي كنند.

يكي از جلوه‌هاي جمال عاشورا همين "شفاعت" است كه غير از ضيافتي است كه خداي متعال براي خود معصوم(ع) مقرر فرموده است.‌ شفاعت اين است كه همه مي‌توانند در اين وادي وارد شوند و وقتي وارد شدند به اعظم ثواب‌هاي اهل بلا و به اعظم جذبات و جلوات معنوي راه پيدا كنند و به بالاترين درجات قرب با عاشورا برسند.

در ادامه زيارت عاشورا آمده است: «اللهُمَّ اجْعَلْني في مَقامِي هذا مِمَّن تَنالُهُ مِنْكَ صَلَواتٌ وَرَحْمَةٌ وَمَغْفِرَةٌ». اگر كسي وارد اين مرحله شد همه گذشته‏اش تحت پوشش صلوات و رحمت و مغفرت قرار مي‌گيرد. اين صلوات، چنان­كه قبل از اين گفتيم، سير در وادي نور و رحمت است، رحمت رحيميه است. اصل اين صلوات و رحمت و مغفرت، متوجه سيدالشهداء(ع) است و بعد، نازله‏اش كسي را در بر مي‌گيرد كه وارد عاشورا مي‌شود؛ و اين همان معناي شفاعت است.

رسيدن به حيات طيبه و ممات طيبه

دعاي ديگر در زيارت عاشورا كه آخرين منزلت از سلوك با عاشورا در عالم دنياست، اين است: «اللهُمَّ اجْعَلْ مَحْيايَ مَحْيا مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد و َمَماتي مَماتَ مُحَمَّد وَآل مُحَمَّد». اين چه موتي و چه حياتي است كه نبي اكرم دارند و آيا انسان مي‌تواند به اين مقام برسد كه حيات نبي اكرم(ص) و اهل بيتش(ع) را پيدا كند و حيات و مماتش، شعبه اي از حيات و ممات ايشان باشد؟

در روايت آمده است: «مَنْ سَرّهُ أَنْ يَحْيَا حَيَاتِي وَ يَمُوتَ مِيتَتِي وَ يَدْخُلَ الْجَنّةَ الّتِي وَعَدَنِيهَا رَبّي وَ يَتَمَسّكَ بِقَضِيبٍ غَرَسَهُ رَبّي بِيَدِهِ فَلْيَتَوَلّ عَلِيّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ(ع) وَ أَوْصِيَاءَهُ مِنْ بَعْدِهِ»(14) اين شجره، شجره طيبه طوبي است كه اميرالمؤمنين7 هستند؛ «اَلسَّلامُ عَلى‏ شَجَرَةِ طُوبى‏ وَسِدْرَةِ الْمُنْتَهى». اين شجره، آن درختي است كه خداي متعال غرس كرده «ضَرَبَ اللّه ُ مثلاً كلِمَةً طيبَةً كَشَجَرَةٍ طيبةٍ اَصلُها ثابِتٌ و فَرعُها في السَّمآء»(ابراهيم/24) و اين كلمه طيبه همان كلمه توحيد است؛ لذا در روايات توضيح داده­اند كه اصل اين شجره، نبي اكرم(ص) و اهل بيت(ع) هستند و فرع آن، محيط ولايت آنهاست و كساني كه وارد وادي ولايت مي‌شوند سماواتي مي‌شوند (فَرعُها في السَّمآء) و به ثمرات اين درخت و ثمرات ولايت كه «علم» است مي‌رسند. پس، اگر كسي بتواند متولي به اميرالمؤمنين(ع) شود، متمسك به آن درختي شده كه خداوند غرس كرده است و حيات و ممات اهل بيت(ع) را پيدا مي‌كند. در اين صورت، اين انسان، وارد وادي حيات شده و مرگ و زندگي‏اش با ديگران، متفاوت خواهد بود. در آن روايت معروف، فرموده‏اند: «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِية»(15) اما كسي كه به معرفت امام(ع) مي‌رسد حياتش متحول مي‌شود و به حيات طيبه و ممات طيبه مي‌رسد.

گاهي زندگي برخي از انسان‌ها به گونه‌اي است كه مرگ، پايان اين زندگي و خط تقاطع آن قلمداد مي‌شود و همه آمال‌ و آرزوهاي آنها به پايان مي‌رسد. اين انسان‌ها واقعاً مي‌ميرند و به همين دليل از اين مرگ، گريزان هستند. اما يك نوع حيات ديگر هم وجود دارد كه با مرگ ادامه پيدا مي‌كند؛ مرگ، خط تقاطع اين حيات نيست؛ بلكه زندگي و مردن، در يك مسير قرار دارند و اين مرگ، كمال آن حيات و مقدمه رسيدن به مقامات بعدي است. اين حيات و مرگ، حيات و مرگ اولياي خداست. مرگ اولياي خدا ادامه زندگي شان است؛ چون آرزوها و آمالي دارند كه در اين دنيا امكان دستيابي به آنها وجود ندارد و حتماً بايد از اين بساط، رخت بربندند تا امكان رسيدن به آن مقام برايشان ميسر شود. به همين دليل، اولياي خدا و متقين، مشتاق مرگ هستند؛ «لَولا الاَجَلُ الذي كَتَبَ اَلله عليهم، لَم تَستَقِرَّ اَرواحَهُم في اجسادِهِم طَرفَه عَينٍ، شُوقَاً اِلي الثَّوابِ و خُوفَاً مِن العِقابِ».

‏«شُوقَاً اِلي الثَّوابِ» يعني اينها اشتياق به ثواب‌هايي دارند كه در اين دنيا به دست نمي‌آيد؛ به تعبير ديگر، اشتياق‌هاي بزرگتر از دنيا در دلشان شكل گرفته كه آن اشتياق‌ها در اين دنيا به دست آمدني نيست. همانطور كه بهشت ـ كه نازله رحمت الهي است ـ در دنيا نمي‌گنجد، مراتبي از مقامات قرب و مقامات معرفت و محبت خداي متعال و درك رضوان، و حتي مراتبي از معرفت امام معصوم(ع) جز در آخرت ممكن نيست؛ چون ظرفيت اين دنيا در تجلي حقايق، محدود است. امام صادق(ع) فرمودند: صراط مستقيم كه صراط معرفت الله است هم در دنيا و هم در آخرت وجود دارد؛ يعني گرچه ورود به اين صراط از دنياست ولي اين صراط در آخرت هم ادامه دارد.

"خُوفَاً مِن العِقابِ" هم يعني يك عقوبت‌هايي وجود دارد كه متقين را بي قرار كرده و لحظه شماري مي‌كنند كه هرچه زودتر، سالم از اين دنيا بيرون بروند و گرفتار عذاب و عقوبت و حجاب‌هاي اخروي نشوند. پس، حيات يك عده‌اي در حد حيات حيواني و حيات نفساني است؛ و "يأكلونَ كما تَاكُل الانعامُ" و مرگ هم پايان زندگي شان است، اما زندگي و موتي كه اولياي خدا دارند، اين طور نيست. آنها با مرگ مأنوسند و آن را انتظار مي‌كشند؛ به تعبير اميرالمؤمنين(ع): «وَاللّه‏ِ لاَبنُ أبيطالِبٍ آنَسُ بِالمَوتِ مِنَ الطِّفلِ بِثَدىِ اُمِّهِ»(16) يا به فرمايش حضرت سيدالشهداء‌(ع) در شب عاشورا درباره اصحابشان: «سْتَأْنِسُونَ بِالْمَنِيَّةِ دُونى اِسْتيناسَ الطِّفْلِ إِلى مَحالِبِ أُمِّه»(17)

در ادامه اين معنا مي‌توان گفت: ارواحي كه در انبياء و اولياء و مؤمنين از سرچشمه حيات («اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَي الْقَيومُ») دميده مي‌شود، فراتر از روح‌هايي است كه در انسان‌هاي متعارف وجود دارد. حياتي كه ما در اين دنيا مي‌بينيم مثلي براي درك آن حقايق است. به طور كلي، آنچه ما در اين عالم مي‌بينيم مثلي براي مراتب بالاتر است. مثل‌ها را همه مي‌فهمند اما عبور از اين مثل و رسيدن به ممثل‌ها، كار خواص است. آنچه ما از «حيات» در اين دنيا مي‌بينيم كه جنبشي و خواسته‌هايي و آرزوهايي و اشتياق‌هايي و خوفهايي و طمع‌هايي است، مثلي براي حيات‌هاي برتر و زندگي‌هاي برتر است كه در آنجا آرزوها، خواسته‌ها، تمنيات و تمايلاتي والا در انسان‌ها شكل مي‌گيرد كه در اين دنيا به دست آمدني نيست.

در روايات فرموده‌اند: در انبياء پنج روح وجود دارد: روح القدس، روح الايمان، روح القوه، روح الشهوه و روح المدرج. در اصحاب ميمنه چهار روح است و در اصحاب مشئمه يك روح كه روح المدرج است. روح المدرج همان روحي است كه انسان با آن مي‌خورد و مي‌خوابد و اين تمنيات دنيايي را دارد. يا وقتي روح الايمان دميده مي‌شود انسان توان بر بندگي و اطاعت پيدا مي‌كند و وقتي روح الشهوه دميده مي‌شود اشتها و مبدأ ميلش عوض مي‌شود و كراهت از معصيت خداي متعال پيدا مي‌كند و اگر خوف الهي در قلوب مؤمنين هست به خاطر اين است كه در آنها روح الايمان دميده شده است. وراي همه اينها روح القدس است كه در انبياء دميده شده ‌است و بر اساس آن، هميشه بيدار و پيوسته بصير هستند.

سرچشمه اين ارواح از كلمه حي و از مبداء‌ حي است. سرچشمه اين حيات، وادي ولايت است كه اگر كسي به اين وادي رسيد به اين حيات مي‌رسد و اگر كسي به اين وادي نرسيد به آن حيات راهي ندارد. معصومين(ع) خودشان مستقيم و بدون حجاب تحت ولايه الله هستند و از سرچشمه حيات، بدون حجاب دريافت مي‌كنند اما ديگران براي رسيدن به آن حيات طيبه، بايد به وادي ولايت معصومين(ع) وارد شوند؛ «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ اسْتَجِيبُواْ لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُم لِمَا يُحْيِيكُمْ»(انفال/24) در روايات فرموده اند: منظور از «لِمَا يُحْيِيكُمْ»، ولايت علي بن ابيطالب(ع) است.‌ يعني كسي كه ولايت در او دميده نشود او مرده است. امام(ع) سرچشمه حيات است و علم امام(ع) آن درياي بيكران يا آن نهر جاري است كه اگر يك قطره‏اش به يك انسان برسد و در روح او جاري شود به حيات طيبه خواهد رسيد؛ «وَإِنَّ الدّارَ الآخِرَةَ لَهِيَ الحَيَوانُ»(عنكبوت/64)

آنهايي كه زندگي شان فقط زندگي دنيايي است به لهو و لعب مي‌رسند اما دار آخرت، دار حيوان است. در روايتي فرموده اند: دنيا، ولايت ائمه جور است و آخرت، محيط ولايت ماست؛ «بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَياةَ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةُ خَيْرٌ وَ أَبْقى».(اعلي/16) هر كسي وارد محيط ولايت ائمه نور شود، وارد حيات آخرت كه دارالحيوان است، شده و هر كسي كه در محيط ولايت ائمه جور داخل شود، حياتش لهو و لعب خواهد بود، ولو وارد عالم برزخ هم بشود؛ چون بنا نيست هركس وارد برزخ شد به حيات اخروي برسد! اينها در جهنم هم كه مي‌روند «ثُمَّ لا يَمُوتُ فيها وَ لا يَحْيى»(اعلي/13) هستند.‏

بنا بر آنچه گفته شد، موت مؤمن، استكمال همان حيات است و‌ همان حيات در مرتبه كاملتري، در موت حاصل مي‌شود. مؤمن تا نميرد به آن حيات برتر نمي‌رسد. مگر غير از اين است كه در موت، اسباب اين عالم رفع مي‌شود. مگر موت غير از اين است كه اين خورشيد و اين ماه و اين زمين و اين امكاناتي كه در اختيار ماست از قبيل دست و گوش و چشم و پا و... از ما گرفته مي‌شود. آيا حيات ما به اينهاست؟ زندگي ما از اينها نيست كه وقتي از ما گرفته شدند ما بميريم؛ حيات، از سرچشمه بالاتري مي‌آيد و مراتب بالاتري از آن، در عالم ديگر، محقق مي‌شود؛ كما اينكه حيات خود اين دنيا و عالم طبيعت هم مراتبي دارد. يعني همانطور كه اين زمين، دوران بهار و پاييز و موت و حيات دارد (هم چنانكه در توصيف عصر ظهور آمده است: «يُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا»)، عوالم مختلف هم درجات حيات مختلفي دارند.

مؤمن وقتي مي‌ميرد وارد يك عالم زنده تري مي‌شود و حياتش كامل­تر و متعالي­ تر مي‌شود و سرچشمه آن هم ولايت امام(ع) است؛ «وَ أَحْيِ‏ بِهِ الْقُلُوبَ الْمَيْتَةَ وَ اشْفِ بِهِ الصُّدُورَ الْوَغِرَةَ». در اين صورت، شعاعي از حيات امام(ع) در او دميده شده و در ظرف خودش سرچشمه حيات خواهد شد؛ «مَنْ سَرّهُ أَنْ يَحْيَا حَيَاتِي وَ يَمُوتَ مِيتَتِي وَ يَدْخُلَ الْجَنّةَ الّتِي وَعَدَنِيهَا رَبّي وَ يَتَمَسّكَ بِقَضِيبٍ غَرَسَهُ رَبّي بِيَدِهِ فَلْيَتَوَلّ عَلِيّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ(ع) وَ أَوْصِيَاءَهُ مِنْ بَعْدِهِا»(18) لذا انسان مي‌تواند به مقامي برسد كه نفسش ديگران را زنده كند و ديگران با او زنده شوند (نه اينكه فقط خودش زنده باشد)؛ به عبارتي، اگر حيات كسي حيات محمد(ص) و آل محمد(ع) باشد قدرت احياء پيدا مي‌كند و مي‌تواند تصرف كند و قلوب مرده را زنده كند.

پس، مؤمن براي رسيدن به يك اهداف بالاتري مي‌ميرد؛ مي‌ميرد تا زنده‌تر شود «إِنَّ صَلاتي‏ وَ نُسُكي‏ وَ مَحْيايَ وَ مَماتي لله رب العالمين»(انعام/162) اگر كسي رو به خدا داشت، هم حيات و هم مماتش، سير به طرف خداي متعال خواهد بود. حيات و ممات محمد(ص) و آل محمد(ع) يعني حيات و مماتي كه سير الي الله است؛ و انسان تا از اين عالم عبور نكند مراتبي از سير او واقع نخواهد شد؛ لذا انبياء‌ و اولياء هم بايد وارد عالم آخرت شوند. در واقع، بعد از اين كه همه مراتب كمال اين دنيا طي مي‌شود، عالم قيامت به پا خواهد شد.

آنچه كه ما بايد با سير عاشورايي خودمان به آن برسيم اين مقام است و آن حياتي كه از عاشورا در قلوب انسان‌ها دميده مي‌شود و انسان را هم در زندگي فردي و هم در زندگي اجتماعي به يك چنين حياتي مي‌رساند.

 

پي نوشت ها:

(1) «قال عبدالله بن أبي يعفور: سألت أباعبدالله الصادق(ع): ماالعلة أن لا دين لهؤلاء وما عتب لهؤلاء؟ قال: لان سيئات الامام الجائر تغمز حسنات أوليائه وحسنات الامام العادل تغمز سيئات أوليائه».

(2) اللهوف، سيد بن طاووس، ص119

(3) مفاتيح الجنان، دعاي افتتاح، ص179

(4) علل الشرايع، ج1، ص127

(5) كامل الزيارات، ص177؛ زيارت عاشورا، مفاتيح الجنان، ص454

(6) الكافي، ج2، ص126

(7) الكافي، ج4، ص74.

(8) كامل الزيارات، ص135

(9) الكافي، ج4، ص75

(10) معاني الاخبار، ص36

(11) امالي صدوق، ص359

(12) فضائل الشيعه، ص34؛ الكافي، ج1، ص265

(13) الكافي، ج2، ص625

(14) الكافي، ج1، ص209؛ الحياة، ج2، ص671

(15) كمال الدين و تمام النعمه، ج2، ص409؛ تفصيل وسائل الشيعه الي تحصيل مسائل الشريعه، ج16، ص246

(16) كشف اليقين، ص181؛ نهج البلاغه، خطبه5، ص53

(17) مقتل مقرم، ص262

(18) بحارالانوار، ج23، ص139

نویسنده: حجت الاسلام محمدمهدی میرباقری

 

پایان پیام/

کد خبر 414900

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha