همراه با کاروان کربلا/8

خبرگزاری شبستان: استاد حوزه و دانشگاه گفت: روز هشتم محرم در وواقع روز مذاکره امام حسین علیه اسلام و عمر بن سعد بود تا او را از جنگ منصرف کند اما عمر بن سعد به جهت علاقه به حکومت ری حرف امام را نپذیرفت و عبیدالله بن زیاد به جهت ترشس از تردیدعمر بن سعد نسبت به جنگ شمر بن جوشن رابا جهت نبرد با امام حسن علیه السلام راهی کربلا کرد.

حجت الاسلام یحیی جهانگیری سهروردی مبلغ بین المللی حوزه  علیمه  در گفتگو با خبرنگار خبرگزاری شبستان در قم، با اشاره به اینکه در روز هفتم مرحرم سپاه دشمن آب را بر امام حسین علیه السلام و یارانش بست گفت: در این روز عبیدالله بن زیاد به عمر سعد نامه نوشت که حتما امام را تحت فشار قرار داده وامکان دسترسی آنها به آب فرات را از آنها سلب کند.

وی افزود: هر چند مابین خیمه های ابی عبدالله فاصله چندانی نیست اما دشمن اجازه نمی دهد آنها به آب دسترسی داشته باشند.

استاد حوزه و دانشگاه ادامه داد: عبدالله بن حصین وقتی دید امام دیگر به آب نخواهد رسید گفت:فسم می خورم که تو دیگر آبیب نخواهی نوشید و این فرد کسی بود که به بیماری مبتلا شده بود که هر چه آب می نوشید تشنگی اش رفع نمی شد.

مبلغ بین المللی حوزه  تصریح کرد: در واقع روز هفتم روزی بود که آب بر امام و اهل بیتش بسته شد حتی نقل شده چاهی هم در این روز کنده شد  و همه توانستند آب بنوشند و مشکها را پرکنند که خود امام حسین علیه السلام این چاه را پوشاند  چون وقتی عبیدالله بن زیاد شنید آنها چاه کنده و آب دست پیدا کرده اند عصابی نشده و به عمر بن سعد نامه نوشت  که تو در آنجا چه می کنی که انها به آب دست پسدا کرده اند.

حجت الاسلام یحیی جهانگیری سهروردی اظهار داشت: روز هشتم در واقع روز مذاکره بود مردی به نام "یزید بن حصین همدانی" از امام علیه‏ السلام اجازه گرفت تا با عمر بن سعد گفتگو كند. حضرت اجازه داد و او بدون آنكه سلام كند بر عمر بن سعد وارد شد؛ عمر بن سعد گفت: ای مرد همدانی! چه چیز تو را از سلام كردن به من بازداشته است؟ مگر من مسلمان نیستم؟ گفت: اگر تو خود را مسلمان می‏پنداری پس چرا بر عترت پیامبر شوریده و تصمیم به كشتن آنها گرفته‏ای و آب فرات را كه حتی حیوانات این وادی از آن می‏نوشند از آنها مضایقه می‏كنی؟

وی یادآور شد: عمر بن سعد سر به زیر انداخت و گفت: ای همدانی! من می‏دانم كه آزار دادن به این خاندان حرام است، من در لحظات حسّاسی قرار گرفته‏ام و نمی‏دانم باید چه كنم؛ آیا حكومت ری را رها كنم، حكومتی كه در اشتیاقش می‏سوزم؟ و یا دستانم به خون حسین آلوده گردد، در حالی كه می‏دانم كیفر این كار، آتش است؟ ای مرد همدانی! حكومت ری به منزله نور چشمان من است و من در خود نمی‏بینم كه بتوانم از آن گذشت كنم.

استاد حوزه و دانشگاه اذعان کرد: امام علیه‏السلام مردی از یاران خود بنام "عمرو بن قرظهٔ" را نزد ابن سعد فرستاد و از او خواست تا شب هنگام در فاصله دو سپاه با هم ملاقاتی داشته باشند، شب هنگام امام حسین علیه‏السلام با ۲۰ نفر و عمر بن سعد با ۲۰ نفر در محل موعود حاضر شدند. امام حسین علیه‏السلام به همراهان خود دستور داد تا برگردند و فقط برادر خود "عباس" و فرزندش "علی‏اكبر" را نزد خود نگاه داشت. عمر بن سعد نیز فرزندش "حفص" و غلامش را نگه داشت و بقیه را مرخص كرد.

مبلغ بین المللی حوزه  خاطر نشان ساخت: در این ملاقات عمر بن سعد هر بار در برابر سؤال امام علیه‏السلام كه فرمود: آیا می‏خواهی با من مقاتله كنی؟ عذری آورد. یك بار گفت: می‏ترسم خانه‏ام را خراب كنند! امام علیه‏السلام فرمود: من خانه‏ات را می‏سازم. ابن سعد گفت: می‏ترسم اموال و املاكم را بگیرند! فرمود: من بهتر از آن را به تو خواهم داد، از اموالی كه در حجاز دارم. عمر بن سعد گفت: من در كوفه بر جان افراد خانواده‏ام از خشم ابن زیاد بیمناكم و می‏ترسم آنها را از دم شمشیر بگذراند.

حجت الاسلام جهانگیری سهروردی  ابراز داشت: حضرت هنگامی كه مشاهده كرد عمر بن سعد از تصمیم خود باز نمی‏گردد، از جای برخاست در حالی كه می‏فرمود: تو را چه می‏شود؟ خداوند جانت را در بسترت بگیرد و تو را در قیامت نیامرزد. به خدا سوگند! من می‏دانم كه از گندم عراق نخواهی خورد! که ابن سعد با تمسخر گفت: جو ما را بس است.

پس از این ماجرا، عمر بن سعد نامه‏ای به عبیداللّه‏ نوشت و ضمن آن پیشنهاد كرد كه حسین علیه‏السلام را رها كنند؛ چرا كه خودش گفته است كه یا به حجاز برمی‏گردم یا به مملكت دیگری می‏روم. عبیداللّه‏ در حضور یاران خود نامه ابن سعد را خواند، "شمر بن ذی الجوشن" سخت برآشفت و نگذاشت عبیداللّه‏ با پیشنهاد عمر بن سعد موافقت كند و شمر را با لشکری برای نبرد با امام حسین علیه السلام راهی کربلا نمود .

پایان پیام/

 

کد خبر 414378

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha