حجت الاسلام یحیی جهانگیری سهروردی مبلغ بین المللی حوزه علیمه در گفتگو با خبرنگار خبرگزاری شبستان در قم، با اشاره به اینکه در روز هفتم مرحرم سپاه دشمن آب را بر امام حسین علیه السلام و یارانش بست گفت: در این روز عبیدالله بن زیاد به عمر سعد نامه نوشت که حتما امام را تحت فشار قرار داده وامکان دسترسی آنها به آب فرات را از آنها سلب کند.
وی افزود: هر چند مابین خیمه های ابی عبدالله فاصله چندانی نیست اما دشمن اجازه نمی دهد آنها به آب دسترسی داشته باشند.
استاد حوزه و دانشگاه ادامه داد: عبدالله بن حصین وقتی دید امام دیگر به آب نخواهد رسید گفت:فسم می خورم که تو دیگر آبیب نخواهی نوشید و این فرد کسی بود که به بیماری مبتلا شده بود که هر چه آب می نوشید تشنگی اش رفع نمی شد.
مبلغ بین المللی حوزه تصریح کرد: در واقع روز هفتم روزی بود که آب بر امام و اهل بیتش بسته شد حتی نقل شده چاهی هم در این روز کنده شد و همه توانستند آب بنوشند و مشکها را پرکنند که خود امام حسین علیه السلام این چاه را پوشاند چون وقتی عبیدالله بن زیاد شنید آنها چاه کنده و آب دست پیدا کرده اند عصابی نشده و به عمر بن سعد نامه نوشت که تو در آنجا چه می کنی که انها به آب دست پسدا کرده اند.
حجت الاسلام یحیی جهانگیری سهروردی اظهار داشت: روز هشتم در واقع روز مذاکره بود مردی به نام "یزید بن حصین همدانی" از امام علیه السلام اجازه گرفت تا با عمر بن سعد گفتگو كند. حضرت اجازه داد و او بدون آنكه سلام كند بر عمر بن سعد وارد شد؛ عمر بن سعد گفت: ای مرد همدانی! چه چیز تو را از سلام كردن به من بازداشته است؟ مگر من مسلمان نیستم؟ گفت: اگر تو خود را مسلمان میپنداری پس چرا بر عترت پیامبر شوریده و تصمیم به كشتن آنها گرفتهای و آب فرات را كه حتی حیوانات این وادی از آن مینوشند از آنها مضایقه میكنی؟
وی یادآور شد: عمر بن سعد سر به زیر انداخت و گفت: ای همدانی! من میدانم كه آزار دادن به این خاندان حرام است، من در لحظات حسّاسی قرار گرفتهام و نمیدانم باید چه كنم؛ آیا حكومت ری را رها كنم، حكومتی كه در اشتیاقش میسوزم؟ و یا دستانم به خون حسین آلوده گردد، در حالی كه میدانم كیفر این كار، آتش است؟ ای مرد همدانی! حكومت ری به منزله نور چشمان من است و من در خود نمیبینم كه بتوانم از آن گذشت كنم.
استاد حوزه و دانشگاه اذعان کرد: امام علیهالسلام مردی از یاران خود بنام "عمرو بن قرظهٔ" را نزد ابن سعد فرستاد و از او خواست تا شب هنگام در فاصله دو سپاه با هم ملاقاتی داشته باشند، شب هنگام امام حسین علیهالسلام با ۲۰ نفر و عمر بن سعد با ۲۰ نفر در محل موعود حاضر شدند. امام حسین علیهالسلام به همراهان خود دستور داد تا برگردند و فقط برادر خود "عباس" و فرزندش "علیاكبر" را نزد خود نگاه داشت. عمر بن سعد نیز فرزندش "حفص" و غلامش را نگه داشت و بقیه را مرخص كرد.
مبلغ بین المللی حوزه خاطر نشان ساخت: در این ملاقات عمر بن سعد هر بار در برابر سؤال امام علیهالسلام كه فرمود: آیا میخواهی با من مقاتله كنی؟ عذری آورد. یك بار گفت: میترسم خانهام را خراب كنند! امام علیهالسلام فرمود: من خانهات را میسازم. ابن سعد گفت: میترسم اموال و املاكم را بگیرند! فرمود: من بهتر از آن را به تو خواهم داد، از اموالی كه در حجاز دارم. عمر بن سعد گفت: من در كوفه بر جان افراد خانوادهام از خشم ابن زیاد بیمناكم و میترسم آنها را از دم شمشیر بگذراند.
حجت الاسلام جهانگیری سهروردی ابراز داشت: حضرت هنگامی كه مشاهده كرد عمر بن سعد از تصمیم خود باز نمیگردد، از جای برخاست در حالی كه میفرمود: تو را چه میشود؟ خداوند جانت را در بسترت بگیرد و تو را در قیامت نیامرزد. به خدا سوگند! من میدانم كه از گندم عراق نخواهی خورد! که ابن سعد با تمسخر گفت: جو ما را بس است.
پس از این ماجرا، عمر بن سعد نامهای به عبیداللّه نوشت و ضمن آن پیشنهاد كرد كه حسین علیهالسلام را رها كنند؛ چرا كه خودش گفته است كه یا به حجاز برمیگردم یا به مملكت دیگری میروم. عبیداللّه در حضور یاران خود نامه ابن سعد را خواند، "شمر بن ذی الجوشن" سخت برآشفت و نگذاشت عبیداللّه با پیشنهاد عمر بن سعد موافقت كند و شمر را با لشکری برای نبرد با امام حسین علیه السلام راهی کربلا نمود .
پایان پیام/
نظر شما