ضرورت تحول ریشه در تجربه ناکام 300 ساله دارد نه نگاه اعتقادی محض

خبرگزاری شبستان: فلاسفه غربی نیز نیاز به تحول علوم انسانی را احساس می‌کنند اما به دلیل عدم توجه به منبع علم وحیانی، علیرغم همه انتقادات درستی که دارند، راهکاری برای برون رفت از این بحران ارائه نمی‌دهند.

خبرگزاری شبستان: «به طور کلی در زمینه علوم انسانی، فردی که در حوزه اقتصاد، روان شناسی، جامعه شناسی و ... فعالیت پژوهشی انجام می دهد، در حقیقت قصد دارد به آن ساز و کارهایی دست پیدا کند که خدا در او تعبیه کرده و این را برای رشد و تعالی انسان در فطرت فرد و جامعه قرار داده است.» این جملات بخشی از سخنان حجت الاسلام علی ذوعلم، عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی است که در خصوص چیستی، چرایی و چگونگی دست یابی به علم متعالی در سایه تحول علوم انسانی بیان کرده است؛ گفتگوی ما را با مولف کتاب " ن‍ظری‍ه‌ ت‍ح‍ول‌ در اس‍لام‌" می خوانید:

 

در پروسه تحول علوم انسانی، قطعا ما در پی دستیابی به علمی متعالی و بالنده هستیم که بتواند جایگزین مطلوب و حتی فرامطلوبی برای علوم انسانی موجود باشد؛ این علمی که چشم انداز ما بوده و به دنبال آن هستیم، چه ماهیتی دارد و ویژگی های آن چیست؟

این علم، علم و معرفتی است که بتواند ظرفیت انسان را گسترش داده و به مرزهای خلافت الهی نزدیک گرداند؛ اگر غایت خلقت انسان، عبودیت و دست یابی به خلافت الهی است، این علم باید بتواند آن آرمان را فراهم کند.

عبودیت هم همان طور که در برخی روایات اشاره شده در حقیقت یک نوع دست یابی به مراتبی از ربوبیت است، یعنی قدرت تصرف در عالم تکوین و حقیقتا به خلافت الهی دست پیدا کردن که این امر به اذن الله و با توفیق الهی ومعرفت و عبودیت خدا به دست می آید. در حقیقت آن مقوِّم و جوهره اصلی این علم، از طرفی معرفت الله است و از طرف دیگر معرفت النفس که هر دو،  دو روی یک سکه هستند و آن معرفت الحق است. این معرفت حق در واقع در همه عرصه های شناخت طبیعت، انسان ماورای طبیعت و ...  می تواند ظهور و بروز داشته باشد و دیدن همه هستی به عنوان نشانه خدای متعال، - که این نشانه های آیات تکوینی هستند-  و درک آن آیات تشریعی کلام خدا و وحی قرآن که منبع لایزال بی پایان، علم و معرفت است.

در این نگاه انسان مطلوب و متعالی حقیت آن چیزی نیست جز علم و ارزش انسان به معرف و علم و حکمت و آگاهی و دانایی اوست و در همین نگاه علم نوری است که خدای متعال در دل هر انسان شایسته ای که بخواهد قرار می دهد.

در حقیقت در این نگاه علم یک افاضه الهی و موهبت خداست که خاص انسان خلیفه الله و دست یافته به عبودیت الهی است که البته تلاش انسان برای کسب توفیق و زمینه برای بهره بردن از این موهبت الهی شرط لازم برای دست یابی به این توفیق است.

اما به هر حال جوهره علم نورانیت است و پرتو افشانی برای رویت و شهود و دیدن حق. اینجا ملاحظه می شود اساسا حقیقت علم یک امر ذهنی که فقط در انبار مغز اناسان متراکم باشد، نیست بلکه جایگاه علم در این نگاه، قلب انسان است یعنی کانون انگیزه و حرکت و نشاط و پویایی و حیات انسان. به همین جهت در روایات تاکید شده زنده دل بودن به علم است در واقع حیات دل انسان ها به حکمت و معرفت است.

ممکن است این معرفت در ظاهر معرفتِ نسبت به طبیعت و کشف یک قانون فیزیکی  یا شمیایی باشد اما همین نگاه و همان کشف را که کشف یک قانون طبیعی است، به یک درک الهی نسبت به آینده الهی تبیین می کند. عالِمی که این امر را دنبال می کند و همچنین آن دانشجویی که این علم ار این گونه یاد می گیرد و در این فرآیند دست یابی به علم در حقیقت سلکوک و شهود معنوی را انجام می دهند برای دست یابی به مراحل کمال و خلافت الهی.

در مقام تبدیل علم به فناوری در آنجا هم همان اتفاق روی می دهد یعنی انسانِ فناوری که با این نگاه به علم و خلقت طبیعی و هستی، در مسیر تلاش خلاقانه خود برای آفرینش یک ابزار و توسعه یک فناوری حرکت می کند، در حال تحقق بخشیدن به به خلافت الهی است. یعنی همان طور که خدا خلاق و آفرینش گر است، جلوه ای از این قدرت را در حد ظرف وجودی انسان ها به آنها عطا می کند و یک محقق و پژوهشگر موحد، با این نگاه تلاش خود را دنبال می کند. لذا آن فناوری و محصول را ملک خود نمی داند که بگوید من آفریدم در اختیار من است، بلکه آن را امانت و افاضه الهی می داند.

 

البته تمرکز این بحث بیشتر روی علوم پایه و مهندسی و پزشکی است؛ در خصوص علوم انسانی چطور؟

ببینید این مرزبندی که بین علوم انسانی و طبیعی می شود، یک مرزبندی دقیق و قابل قبولی نیست بلکه ماهیت علم به طور کلی همان است که ذکر شد.

اما به طور کلی در زمینه علوم انسانی، فردی که در حوزه اقتصاد، روان شناسی، جامعه شناسی و ... فعالیت پژوهشی انجام می دهد، در حقیقت قصد دارد به آن ساز و کارهایی دست پیدا کند که خدا در او تعبیه کرده و این را برای رشد و تعالی انسان در فطرت فرد و جامعه قرار داده است. در واقع یک عالُم علوم انسانی به این نکته توجه دارد که انسان آفریده خداست و خدای متعال در قرآن می فرماید: أَلَا یَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَهُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ(سوره ملک، آیه 14).

یعنی خدای متعال است که گوهر موجود انسانی و قوانین حاکم بر آن و فرآیند حرکت او را عمیقا و کاملا آگاه است و چون او را خلق کرده، به همه ظرافت های وجودی او در همه سطوح  روحی، عاطفی، عقلانی، معنوی، عرفانی و شهودی آگاهی عمیق دارد بنابراین در علوم انسانی باید به  آن منبع بی کرانی که خدا در اختیار ما قرار داده و منطق عقلانی حکم می کند، دست یافت. بدون بهره برداری از منبع وحی، شناخت حقایق پیچیده و تو در تو  و چند لایه ای انسان در بُعد فردی و اجتماعی تنها از طریق آزمون و مشاهده دست یافتنی نیست؛ لذا ما باید به سوی علوم انسانی مبتنی بر قرآن و برگرفته از آن حرکت کنیم تا بتوانیم علوم انسانی را به سمت علم به حق و معرفت به حق نزدیک کنیم.

آن هدفی که یک دانشمند موحد با استفاده از همه منابع معرفتی از جمله منابع تجربی و عقلانی و برتر از همه، از منبع وحیانی دنبال می کند، شناخت ساز و کارهای حرکت فردی و اجتماعی انسان هاست تا اینکه بتواند در ساماندهی فرد و جامعه زمینه رشد انسان را فراهم کند و در اینجا هم به عنوان بنده خدا و خلیفه الله در جهت خدمت به بندگان خدا تلاش خود را سامان دهد.

 

با این توصیف این علم متعالی به کجا خواهد رفت و در حقیقت مقصد آن چیست و انسان را به کجا قرار است برساند که این علوم انسانی موجود نمی رساند؟

ببینید در حقیقت هدف علم از هر نوعی، یکی است و افق نگاه ما در همه انواع علم، در یک منظر اعتقادی نظری و اعتقادی تعریف می شود و آن هدف و غایت زمینه سازی، دست یابی به خود شناسی و خداشناسی در جهت عبودیت و کمال اخروی و دنیوی است که این دو با هم کامل مرتبط هستند یعنی ساماندهی پایدار و جامع زندگی انسان در دنیا و دست یابی به امنیت و توسعه پایدار، بهداشت جسم و روان، رفاه اقتصادی و از این قبیل، بدون پیوند زدن زندگی دنیوی و اخروی مقدور نیست و تجربه 300 سال گذشته بشر این حقیقت را اثبات کرده ماهیت علم مدرن به دلیل بریده بودن از افق نگاه توحیدی به جهان هستی - که یک ماهیت توسعه دهنده و رشد دهنده بوده - در مسیر سلطه گری و تخریب فرد و جامعه و حتی تخریب طبیعت حرکت کرده است.

 

در این میان چه ضرورتی برای تحول علوم انسانی دیده می شود؟

ضرورت تحول در علوم انسانی صرفا ناشی از یک امر ایدولوژیک و نگاه فلسفی و اعتقادی محض نیست بلکه ناشی از یک تجربه تلخ 300 ساله هم هست. یعنی اگر در قرن 18 و 19 میلادی علوم تجربی در یک نگاه پوزیتویسمی محض تقدیس شد و به تدریج جای دین را در اذهان بسیاری از افراد بشر گرفت و اگر آن زمان گمان می رفت که علم می تواند حلّال همه مشکلات انسان ها باشد و ریشه جنگ و فقر و بی عدلاتی و جهل را از بین ببرد، امروز می بینم که برخی از فلاسفه غربی لبه تیز انتقادشان به علم بوده و همین علم را مایه فساد و تباهی و تخریب تلقی می کنند. بنابراین، آنها هم نیاز به تحول در علم به خصوص علوم انسانی را احساس می کنند اما به نظر می رسد به دلیل عدم توجه به منبع علم وحیانی، علیرغم همه انتقادات درستی که به علم موجود دارند، راهکاری برای برون رفت از این بحران ارائه نمی دهند؛ راهکاری که جز در پرتو آموزه های اسلامی نمی توان حقیقتا یافت.

در همین مسیر نگاهی که استاد آیت الله جوادی آملی در کتاب "منزلت عقل در هندسه معرفت دینی" ارائه کرده اند، نگاه بسیار تحول آفرینی است که می تواند یک انقلاب جدید علمی را در جهان شکل دهد. این نگاه مبتنی بر همین دیدگاه توحیدی در باره علم و عالم و معلوم است و درباره چگونگی ساماندهی منابع معرفتی ما در پرتو نگاه توحیدی، تا بر اساس این ساماندهی مرز بین عقل و نقل به عنوان دو منبع متعارض یا رقیب برداشته شود و این دو در کنار هم بتوانند جهت گیری علم را آنچنان که شایسته است تعیین کرده و بشریت را از وضعیت کنونی و بحران هایی که نتیجه طبیعی علم مدرن است، نجات دهند.

پایان پیام/                                                                                                                                                                                                                                                                              

کد خبر 409703

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha