سرویس قرآن و معارف خبرگزاری شبستان: روز عرفه در بین ایام و مناسبت های دینی ما از اهمیت ویژه ای برخوردار است و اعمال خاصی از جمله دعای ویژه ای برای این روز روایت شده است. در رابطه با دلیل نامگذاری این روز به عرفه و هدفی که بر این نامگذاری و یا در ایام و یا دعاهای این روز نهفته است نقل ها و نظرات مختلف و بسیاری وجود دارد که نقطه اشتراک همه آنها مسئله معرفت و رسیدن انسان به مقوله ای به نام معرفت است. در همین رابطه گفتگویی داشته ایم با عالم اندیشمند و محقق و پژوهشگر مباحث عرفان اسلامی آیت الله سیدمحمدمهدی قائم مقامی که در خلال سخنان خود به چیستی معرفت، تعریف آن در آموزه های اسلامی و اهمیت آن از نظر اسلام اشاره کرده است. متن سخنان این اندیشمند دینی را در ادامه می خوانید:
اگر بخواهیم با دقت در رابطه با موضوع معرفت صحبت کنیم باید بگوییم معرفت به عنوان علت آفرینش ذکر شده که در بحث دلایل آفرینش، منطقی ترین دلیل انسان برای خلقت، معرفت است حتی اینکه گفته می شود علت آفرینش عبادت است در تفسیر آن گفته اند که مراد از عبادت یعنی معرفت. ما عبادت را پدیده ای می دانیم که کنه و باطن و جوهر آن معرفت است. معرفت عبارت است از یک شناخت جامع، عمیق و کامل از حقیقت و ذات احدیت. معرفت شناخت عمیق از خداوند است بدون دخالت دادن وهم، ویع و هوا و هوس. در رابطه با معرفت فرموده اند که نوعی شناخت است که مشعر یا آلت ادراکی آن نامش فواد می باشد. فواد بالاترین مشعر وجودی انسان است که حتی از مشعر عقل بالاتر قرار می گیرد.
انسان سه مشعر ادراکی دارد که به ترتیب از پایین به بالا عبارتند از اول نفس یا مشعری که در نفس انسان قرار دارد که با آن علم به اشیا، امور و مسالک پیدا می کند و نقطه مقابل آن جهل است. مرتبه بالاتر، مشعر عقل است که در اینجا معادل قلب می شود که مشعر قلبی یا عقلی در تعامل با اشیا یقین پیدا می کند یعنی علمی قوی که نقطه مقابل آن شک است و بالاتر از عقل فواد است که کار آن رویت و شهود حق و حقیقت است.
مراد از معرفت رویت و شهود حقیقت است که نقطه مقابل آن می شود انکار، علت اینکه مقابل معرفت انکار است نه جهل و نه شک برای آن است که فواد در جایگاه و موطن فطرت و الستی حقیقت را مشاهده کرده و آنچه از انسان خواسته شده حفظ آن مشاهدات اولیه است که منوط به اراده، انتخاب، عمل و مجاهده شخص است. اگر انسان اینها را داشته باشد آن مشاهدات فطری تفصیل پیدا کرده باز می شود و فعلیت پیدا می کند و این امر کاملا به دست خود شخص است. آن سرمایه اولیه دست خود شخص نیست بلکه اعطایی است مانند عقل که خداوند آن عقل اولیه را عنایت می کند اما بعد فعلیت و افزایش و تفصیل آن را منوط به عمل کرده است. اگر شما عمل خوب داشته باشید عقل شما هم زیاد می شود.
به همین دلیل ما معرفت را یک مقوله صرفا نظریه تئوریک نمی دنیم بلکه به تعبیری می توان گفت که معرفت مولود عمل است، خودش عین عمل نیست اما مولود عمل می باشد یعنی چیزی است که خداوند عنایت کرده به نام معرفت نظری به ذات و فطرت ماست و چنانچه عمل صالح، عبادت و مجاهده داشته باشیم از حالت تئوری و نظری به حالت عملی و از حالت اجمال به تفصیل می آید و این معرفت عملی در واقع همان معرفت واقعی است که عبارت است از شناخت عمیق و همه جانبه حقیقت بدون دخالت دادن هوا و هوس و رأی که علت آفرینش نیز همین نوع معرفت می باشد.
اگر سوال شود که خداوند چرا انسان را آفرید می گوییم برای عبادت و اگر بپرسند که عبادت را برای چه انجام می دهیم می گوییم انسان عبادت می کند تا به این معرفت برسد اما معرفت مقوله ای است که اگر شخص به آن رسید دیگر نمی تواند بپرسد که معرفت برای چیست چون بر معرفت، شخص مقصد و هدف را می یابد. در معرفت معبود (خدا) مکشوک می شود و وقتی مکشوک شد انسان می گوید من همین مکشوک شدن را می خواستم بنابراین معرفت مهمترین مقوله در زندگی انسان است.
اما اگر سوال شود که بهره آدمیان از معرفت چقدر بوده با تاسف باید بگوییم که در طول تاریخ بشر بهره آدمیان از معرفت بسیار اندک بوده است نشان و علامت این کمبود معرفت را نیز شما در عدم دریافت حقیقت دین می بینید که انسان ها دین را که برای ایجاد معرفت و عرفان آمده درست درک نمی کنند، تعامل درستی با دین ندارند اگرچه کاملا آن را رد نمی کنند اما به صورت ناقص و منسوخ و به صورت چیزی که بخشی از آن از خدا و بخشی از نفس انسان است، دریافت می کنند و همه در طول تاریخ بشر اینگونه بوده است اما انبیا این بشارت را داده اند که روزی انسان به جایی می رسد که معرفت و عقلانیت پیدا می کند، توفیق پیدا می کند که قدر دین را بداند آن هم حقیقت دین نه دین آنگونه که آدمیان خود تفسیر و اجرا می کنند بلکه آن گونه که خدا تفسیر می کند.
چرا که ما معتقدیم دین حق پدیده ای است که هم اصل آن از خدا است و هم اجرا و تفصیل آن از خداست. چند اصل و متن ما انزلنا است (آنچه خدا نازل می کند) مانند قرآن و هم تفصیل و اجرای آن؛ علینا والبیان یعنی بیان و شرح آن هم از جانب خداست که این امر کار ولایت و ولی است. وقتی ولی خدا دین را شرح و تبیین می کند همان مکانیزمی که درباره اصل دین اتفاق افتاده تکرار می شود یعنی همان طور که اصل دین با انزلنا است این فرع نیز عین حق خواهد بود.
در ادیانی که تاکنون نزد بشر بوده (دین عندالناس) متاسفانه اصل و فرع آن متفاوت بوده است یعنی اصلش از خداست ولی فرع آن از نفس بشر بوده که انسان با هوا و هوس خود دین را تفسیر و اجرا کرده و این پدیده رایج تاریخ بشر بوده است به همین جهت می بینید که اولیای خدا منزوی بودند.
دلیل انزوای اولیای الهی این بوده است که ولی خدا، دین را آنگونه که هست تفسیر می کند. به تعبیر قرآن کریم کتاب آنگونه که هست قرائت می شود نه آنگونه که اقتضای هوا و هوس انسان است. انسان ها تا به حال به علت عقلانیت ضعیف و بی بهره بودن یا کم بهره بودن از معرفت چنین دینی را درک نکرده اند اما چنین خبری به ما رسیده است که زمانی می رسد بر انسان که قدر دین حق و اولیا را خواهد دانست و مانعی می رسد که انسان رویکرد به اولیا می یابد آن هم در حد قلیل چون همیشه در طول تاریخ این حد قلیل وجود داشته یعنی همیشه اقلی از انسان ها یا خود ولی بوده اند یا رویکرد به ولی داشته اند اما اکثریت اینگونه نبوده است به همین دلیل وضعی هم حاکم بوده بازتابی از همان جمع اکثریت بوده است اما پیشوایان ما فرموده اند که زمانی می رسد که اکثریت انسان ها دین را درک می کنند به همین دلیل در بحث آخرالازمان ما اعتقاد نداریم که فقط نفسانیت و باطل قوی می شود بلکه معتقدیم دو جنبه تقویت می شود هم عقلانیت تقویت می شود که انسان ها آمادگی معرفت پیدا می کنند و هم نفسانیت.
امروز هم نفسانیت در جهان قوی است و سعی می کند شدیدترین جاذبه ها را به صحنه آورد و هم عقلانیت و دین قوی شده و جاذبه دین به صحنه آمده است. این را بدانید که در طول تاریخ بشر هیچوقت در جهان جاذبه اهل بیت (ع) مانند زمان ما به شکل عمومی ظاهر نشده بود، هیچ وقت این گونه نبوده است که به عنوان مثال 20 میلیون انسان تظاهرات حسینی به راه بیندازند چنین پدیده ای پدیده بی نظیر عصر ما است آن هم در زمانه ارتباطات و اطلاعات که همه چیز در منظر و مرعای مردم جهان قرار دارد.
پایان پیام/
نظر شما