خبرگزاری شبستان: منجی گرایی و عقیده به آینده اي روشن براي انسان ها، از باورهاي مشترك بین همه ادیان الهی و حتی غیر الهی است. در بینش اسلامی، کسی رهایی بخش بشر از ظلمت است که همنام پیامبر اسلام (ص) و از عترت پاك اوست. بنابر باور شیعه، ایشان هم اکنون میان امت حضور دارند و ناظر بر اعمال و رفتار آنان اند. ایشان هر سال در موسم حج حاضر می شوند و بین باور به آن حضرت و موسم حج ارتباطی استوار وجود دارد.
اما اینکه این ارتباط دوسویه کدام است و نقش هر یک از این دو در دیگري چیست و در تقویت و استحکام عقیده به دیگري چه نقشی براساس کتاب و سنت دارد و سرانجام نقش حج و کعبه در رخداد ظهور چگونه است؟ پرسش هایی است که حجت الاسلام الهی نژاد درکتاب "حج و مهدویت" به آن پاسخ گفته است:
جایگاه و نقش امام معصوم در حج
حج بدون « ولایت » و آهنگ کعبه بدون « امامت » و حضور در عرفات، بدون "معرفت امام" و قربانی در منا بدون "فداکاري در راه" رمی جمره، بدون "طرد شیطان استکبار درونی و بیرونی" و سعی بین صفا و مروه، بدون "کوشش در شناخت و اطاعت امام" بی حاصل است و سودي نخواهد داشت؛ زیرا گرچه یکی از مبانی اسلام، حج است:
«بُنِی الْإِسلامُ عَلی خَمسٍ: عَلی الصَّلاةِ والزَّکاةِ والصَّومِ وَالحجِّ وَالوَلایۀ» لیکن هیچ یک از نماز، روزه، زکات و حج، همانند ، ولایت، رکن استوار اسلام نیست. از اینرو در ادامه روایت مزبور آمده است:
وَلَم یُنادَ بِشیءٍ کَما نُودي بِالوَلایۀِ. هیچ دعوتی از طرف خداوند، به اندازه دعوت به ولایت و امامت نیست.
زیرا انسان کامل که خود اسلام ممثل است، میتواند به همه ابعاد اسلام آشنا باشد و آشنایی دهد و مردم را به روح توحید که همان فریاد در واقع، خداوند براي اینکه مردم را به سوي حقیقت کعبه توجه دهد، با زمینهسازي ولادت امیرمؤمنان علی(ع) در کعبه، این پیام را به جهانیان رساند که باطن کعبه چیزي جز ولایت نیست. بر این اساس هرکسی غیر از ولیالله اعظم را قصد کند، ره به بیراهه برده است. چنین کسی همانند ابلیسی است که به جاي اطاعت امر الهی و سجده بر ولیالله (آدم)، بر هواي نفس و کبر خود سجده کرده است. کسی که کعبه را قصد کند و باطن آن، یعنی ولی الله اعظم را مقصد و مقصود خود قرار ندهد، چون ابلیس، سجده واقعی نکرده و اطاعت حق را فروگذارده است. ابلیس کسی است که حاضر نشد بر نوري سجده کند که به حکم نَفَخْتُ در کالبد آدم دمیده شده بود؛ یعنی همان روح اعظم الهی که پیامبر (ص) و جان وي أَنْفُسَ نا ، یعنی امیرمؤمنان معناي باطنی آن است؛ زیرا اسماي الهی یاد داده شده به آدم، همان انوار ولایت است. بر این اساس هرکسی ولایت را نپذیرد و به قصد کعبه ولایت عزیمت نکند، از مقصد دور افتاده است.
بنابراین حاجی باید پیش از آنکه قصد کعبه کند، قصد باطن کعبه و حقیقت آن، یعنی امام زمان خویش کند و به دیدار او بشتابد. از او دین را بیاموزد و با او بیعت اطاعت و ولایت کند. به شهادت آیه تبلیغ (مائده: 63) حج بدون حضور امام معصوم، حج نیست. از آیه أَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ یَأْتُوكَ رِجالًا (حج: 27 ) و با توجه به کلمه یَأْتُوكَ به جاي یأتونا استفاده می شود که مردم هر زمان در پاسخ به نداي ابراهیم(ع) باید به سوي امام زمان خود بروند. بنابراین می توان گفت در عرفاتی که امام نباشد، معرفتی نیست؛ در مشعري که امام نباشد، شعوري نیست؛ در منایی که امام نباشد، شیطانی رمی نمی شود و زمزم بدون حضور امام سرابی بیش نیست.
نقش امام معصوم در حج
براي روشن شدن جایگاه و نقش امام در حج، لازم است ابتدا جایگاه و نقش تکوینی و تشریعی امام معصوم در مباحث دینی تعریف شود. البته برخی از دیدگاه ها، نقش امام را در سه مقوله، یعنی ولایت تکوینی، ولایت بر تشریع و ولایت در تشریع تقسیم کرده اند که هر کدام داراي ویژگی هایی است که از یکدیگر متمایز می شوند.
تفصیل سه گانه ولایت
آیت الله جوادي آملی دراینباره می فرماید: ولایت و سرپرستی، چند سنخ است که به حسب آنچه سرپرستی می شود (مولی علیه) متفاوت می شوند. ولایت، گاه ولایت تکوینی است، گاهی «ولایت بر تشریع» و زمانی «ولایت در تشریع» است، ولایت تکوینی به دلیل آنکه به تکوین و موجودات عینی جهان مربوط می شود، رابطه اي حقیقی میان دو طرف ولایت وجود دارد و ولایتی حقیقی است. اما ولایت بر تشریع و نیز ولایت در تشریع با دو قسم خود، همگی ولایت هاي وضعی و قراردادي اند؛ یعنی رابطه سرپرست با سرپرستی شده، رابطه علّی و معلولی نیست که انفکاك پذیر نباشد.
«ولایت بر تشریع» همان ولایت بر قانونگذاري و تشریع احکام است؛ یعنی کسی، سرپرست جعل قانون و وضع کننده اصول و مواد قانونی باشد. هر چند این ولایت، در محدوده قوانین است، نه در دایره موجودات واقعی و تکوینی، ولی نسبت به وضع قانون، تخلف ناپذیر است؛ یعنی با اراده قانونگذار، بدون فاصله، اصل قانون جعل می شود که در واقع با این نگاه و با یک تحلیل عقلی می توان آن را به سنخ ولایت تکوینی برگرداند.
«ولایت در تشریع» یعنی نوعی سرپرستی که نه ولایت تکوینی است و نه ولایت بر تشریع و قانون، بلکه ولایتی است در محدوده تشریع و تابع قانون الهی.
جایگاه تکوینی امام در حج
در بیان شاخصه هاي ولایت تکوینی گفته می شود که میان «ولی» و «مولی علیه» رابطه علّی و معلولی برقرار است و دخل و تصرفی که« ولی » دارد دخل و تصرف عینی و واقعی است؛ یعنی «ولی» در تحقق و فقدان«مولی علیه» نقش اساسی دارد.
با این نگاه می توان نقش امام معصوم(ع) را در امور دینی، چنین توجیه کرد که بی اعتقادي به مسئله امامت، تمام بودن و حتی موجود بودن باورهاي دینی، نظیر نماز، روزه و حج و. . . را زیر سؤال می برد. همانگونه که در تکوینیات، وجود معلول (مولی علیه) وابسته به وجود علت (ولی) است، درباره باور داشت امامت نیز به نوعی میتوان همین حرف را زد؛ زیرا با موضوع امامت، آموزه هاي اسلامی همچون حج (حج واقعی مورد درخواست خدا و رسولش) تحقق مییابد.
استاد جوادي آملی در این زمینه می فرماید:
رهبري هاي ملکوتی اعمال، نیات و ادعیه و مشاهده آیات بینات و پیبردن به اسرار معنوي حج و مانند آن در پرتو ولایت تکوینی امام معصوم(ع) است که حج او امام حج هاست و پیشاپیش اعمال امت به سوي بارگاه قبول الهی صعود می کند و آنگاه اعمال دیگران به دنبال آن صاعد می شود.
آیات و روایات متعددي در خصوص ولایت تکوینی امام وجود دارد. یکی از آیاتی که پس از نصب علی (ع) به امامت نازل گردید، آیه سوم سوره مائده است که خداوند در آن میفرماید:
الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً (مائده: 3) امروز دین شما را برایتان کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم، و اسلام را آیین [جاودان] شما پذیرفتم.
براي روشن شدن موضوع بحث، لازم است درباره دو واژه « اتممت » و « اکملت » مفهوم شناسی صورت گیرد تا با توضیح آنها بیشتر به نقش تکوینی امام پی برده شود.
واژه « کمال » با « تمام » تفاوت اساسی دارد. در حقیقت « کمال » بر کیفیت شیء و « تمام » بر تمام کننده بودن آن دلالت میکند؛ بدین معنا که قطعاً شیئی بدون آن، تحقق پیدا نمی کند.
در کتاب « مفردات » واژه « تمام الشیء » به معناي آخرین جزئی است که شیء به واسطه آن تمام می شود که مقابل آن ناقص قرار دارد به تعبیر دیگر واژه تمام در مورد اجزا، ذوات و معدودات به کار میرود( 2)؛ چنانکه در قرآن می خوانیم:
وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیْلَۀً (اعراف: 142)
سپس آن را با ده شب [دیگر] تکمیل کردیم. به این ترتیب، میعاد پروردگارش [با او] تا چهل شب تمام شد.
این آیه در جریان غدیر خم بعد از تعیین جانشینی امیرمؤمنان علی (ع) نازل شد و معنا و تفسیر آن این است که با تعیین ولایت و امامت، دین با همه آموزه هاي آن تمام و کامل گردیده است؛ یعنی آموزه هایی نظیر نماز، روزه، حج و. . . بدون ولایت تمام نیست و بیشک تمام نبودن آنها بدین معناست که آن نماز و روزه و حجی که خداوند از انسان خواسته، تحقق نیافته است.
پس حجی که مورد درخواست خداست، حج با ولایت است و همچنین نماز و روزه واقعی با ولایت تمام میشود. پس بدون ولایت امامان که تمامکننده دین است، قطعاً دین تحقق نمییابد. در نتیجه کسانی که آموزههاي دینی را بدون ولایت بهجا میآورند، همانند آن است که از جزء اصلی غفلت کرده باشند و بسیار روشن است که نبود جزء، فقدان کل را به همراه دارد؛ چنانکه امامرضا (ع) در این زمینه میفرماید:
همانا امامت، مقام پیغمبران و میراث اوصیاست. همانا امامت، خلافت خدا، خلافت رسول خدا (ص) و مقام امیرالمؤمنین (ع) و میراث حسن و حسین(ع) است. همانا امامت، موجب تقویت دین، نظام مسلمانان، صلاح دنیا و عزت مؤمنان است.
همانا امامت، ریشه با نمو اسلام و شاخه بلند آن است. کامل شدن نماز، زکات، روزه، حج، جهاد و. . . به وسیله امام تحقق مییابد.
همچنین امام صادق(ع) می فرماید:
همین گونه این امت گنه پیشه پس از پیامبر و رهبري که برایشان گمارده بود، به فتنه افتادند. پس خداوند تبارك و تعالی عملی از آنها را نپذیرد و حسن هاي از آنها را بالا نبرد تا از همان راهی به درگاهش روند که او مقرّر کرده است و از همان امامی پیروي کنند که به پیروي از او مأمور شده اند و از همان دري وارد شوند که خدا و پیامبر به روي آنها گشوده اند. اي ابا محمّد! همانا خداوند عزوجل پنج فریضه را حتمی ساخته است: نماز، زکات، روزه، حج و ولایت ما. گاهی در چهار فریضه، رخصت قرار داده است. ولی به هیچ وجه براي هیچ یک از مسلمانان در ترك ولایت ما رخصتی داده نشده است. نه به خدا سوگند! در ولایت ما رخصتی نیست.
چنین می توان گفت که امامت، شرط قبولی اعمال عبادي است، نه شرط صحت اعمال. بر این اساس وقتی شرط اعمال که امامت است وجود نداشته باشد، به طور قطع مشروط که همان اعمال عبادي، نظیر حج و امثال آن است نیز مورد قبول خدا قرار نمیگیرد. ازاینرو برخی از اندیشمندان شیعه، امامت را اصلی از اصول دین میدانند.( 2)همانطور که نپذیرفتن توحید، نبوت و معاد، اسلام را بیمعنا و اعمال عبادي را باطل میکند، نپذیرفتن امامت نیز همین نقش را ایفا میکند. امام صادق (ع) در این زمینه میفرماید:
در قیامت چون بنده برابر خدا ایستد، نخستین پرسش خداوند، پرسش از نمازهاي واجب، زکات واجب، روزه واجب، حج واجب و ولایت ما خاندان است. اگر به ولایت ما خاندان اقرار کند و بر آن عقیده مرده باشد، نماز، روزه، زکات و حج او نیز پذیرفته است و اگر در پیشگاه خدا اعتراف به ولایت ما نکند، خدا چیزي از اعمال او را نپذیرد.
در روایت دیگري، امام باقر(ع) امامت را براي دیگر باورهاي اسلامی به منزله کلید می داند. در واقع بدون کلیدِ امامت، ورود به دین ناممکن است. بنابراین فروع اسلامی در پرتو باور به امامت دستیافتنی می شوند.
اسلام بر پنج پایه بنا شده است: نماز، زکات روزه، حج و ولایت. « زراره » میگوید: گفتم کدام یک از آنها افضل است. فرمود: ولایت افضل است؛ زیرا کلید آنهاست و امام، راهنماي مردم به آن چهار پایه است .
دو نکته در این روایت درخور توجه است: نکته نخست اینکه بیان این پنج مسئله در کنار یکدیگر بی دلیل نیست، بلکه رابطه اي با یکدیگر دارند. نماز نه تنها رابطه خلق با خالق، بلکه بهترین وسیله براي این رابطه است. زکات رابطه خلق با خلق است. با اجراي قانون زکات، نیازمندان بینیاز می شوند و مشکلات اقتصادي آنان حل میشود. روزه رابطه انسان با خویشتن است. با ایجاد این رابطه، انسان موفق می شود که با هواي نفس خویش مبارزه کند. حج رابطه مسلمانان با یکدیگر است تا با همفکري و تبادل نظر، مشکلات و گرفتاريهاي جهان اسلام را حل کنند و بر زخم هاي مسلمانان مرهمی بنهند. ولایت ضامن اجراي صحیح و تبیینکننده احکام این مسائل است. بنابراین، پنج اصل اساسی مذکور، اتفاقی کنار هم نیامدهاند، بلکه رابطه اي منطقی و معقول با هم دارند.
نکته دیگر این است که چرا ولایت از چهار اصل دیگر مهمتر و افضل است؟ همانگونه که در روایت نیز آمده است، ولایت تحققبخش نماز، روزه، حج و زکات است و محتواي تمام عبادت ها در سایه ولایت عملی میشود؛ یعنی بدون ولایت و حاکمیت اسلام، این دستورات نقشی بر کاغذ است و همانند نسخه طبیب است که بدون عمل به آن، درد، درمان نخواهد شد.
امیرمؤمنان (ع) نقل میکند که پیامبر گرامی اسلام (ص) فرمود: اسلام بر پنج خصلت بنا شده است: بر دو شهادت و دو قرین (همراه) . گفتند: دو شهادت را میدانیم، اما دو قرین چیست؟ حضرت فرمود: نماز و زکات؛ زیرا هر کدام از این دو پذیرفته نمی شود، مگر به دیگري و روزه و زیارت خانه خدا براي آن کس که توانایی داشته باشد و پایان آن ولایت است.
جایگاه تشریعی امام در تعالی حج
از آنجا که امام معصوم(ع) جانشین پیامبر گرامی اسلام(ص) است، جایگاه بلند و مقام عالی دارد؛ چنانکه در کتاب هاي اعتقادي و کلامی آمده است: امام و جانشین پیامبر(ص) در تبیین و اجراي برنامه هاي دینی، هم شأن و هم رتبه پیامبر(ص) است؛ یعنی همچون پیامبر گرامی اسلام (ص) ، مسئولیت ارشاد و هدایت بشر به سوي صلاح و رستگاري، تدبیر شئون مردم، اقامه عدل، رفع ظلم در جامعه، حفظ دین، تفسیر قرآن، تزکیه نفوس و تربیت مردم به عهده ایشان است. پس در اجراي تعالیم دین در جامعه( میان پیامبر و جانشینان او هیچگونه تفاوتی نیست، مگر در مقام نبوت که مخصوص پیامبرگرامی اسلام(ص) است.
از جمله مسئولیت هاي مهم امام، حفاظت از دین و آموزه هاي دینی، نظیر حج است؛ چنانکه امام رضا(ع) در این زمینه فرمود:
مُضْطَلِعٌ بِالْإِمَامَۀِ عَالِمٌ بِالسِّیَاسَۀِ مَفْرُوضُ الطَّاعَۀِ قَائِمٌ بِأَمْرِ الِله نَاصِحٌ لِعِبَادِ الِله حَافِظٌ لِدِینِ الله.
امام براي امامت آفریده شده است. او عالم به سیاست، و اطاعت کردنش واجب است. او برپا کننده امر خدا، ناصح بندگان خدا و حافظ دین اوست.
« منصور بن حازم » در محضر امام صادق(ع) چنین می گوید: به مردم گفتم مگر نمی دانید که رسول خدا (ص) حجت خدا بر خلقش بود، گفتند: آری، گفتم: چون او درگذشت، حجت خدا کیست؟ گفتند: قرآن. پس من در قرآن نظر کردم و دیدم مرجئه، قدریه و حتی زندیقی که به قرآن ایمان ندارد، به آن استشهاد می کنند تا بر مردان طرف مقابل خود غلبه کنند. بنابراین فهمیدم که قرآن بدون سرپرستی که معناي واقعی آن را بیان کند، حجت نیست و اوست که هرچه درباره قرآن بگوید حق است.
به آنها گفتم: قیم قرآن کیست؟ گفتند: ابن مسعود، حذیفه و عمر قرآن می دانستند، گفتم: همه قرآن را ؟ گفتند: نه، کسی را ندیدم که بگوید شخصی جز علی (ع) همه قرآن را می داند و زمانی که مردم مطلبی را نمیدانند، این تنها علی [بن ابیطالب(ع) است که می گوید من میدانم [بنابراین حق با کسی است که میداند]. پس من گواهی میدهم که علی(ع) قیم قرآن است و اطاعتش واجب است و بعد از پیغمبر حجت خدا بر مردم است و آنچه او درباره قرآن گوید حق است.
حضرت فرمود: خدا تو را رحمت کند. عرض کردم علی(ع) نیز از دنیا نرفت جز آنکه حجت پس از خود را معرفی کرد؛ چنانکه پیغمبر(ص) معرفی کرد.
در این حدیث، جایگاه امام در قالب سرپرست و مفسر قرآن مطرح شده است؛ یعنی امام معصوم(ع) که جانشین رسول گرامی اسلام (ص) است، همان مقام پیامبر(ص) را در زمینه تفسیر، تبیین و سرپرستی به ارث میبرد. پس نظر امام معصوم درباره قرآن و آموزهاي اسلامی براي همه مردم حجت است و بر مردم لازم است با پیروي کردن از امام، تبیین و تفسیر صحیح دین و احکام اسلامی را از او بیاموزند.
در زیارت جامعه نیز می خوانیم: خداوند به برکت دوستی شما، آموزه هاي دینمان را به ما آموخت و آنچه را از دنیایمان فاسد شده بود به صلاح آورد و از برکت دوستی شما « کلمه توحید » کمال یافت و نعمت، عظمت گرفت و پراکندگی به الفت تبدیل شد و به دوستی شماست که اعمال، قبول می شود.
امام رضا(ع) در بیان جایگاه و مقام بلند امام می فرماید:امام، حلال و حرام خدا را بیان میکند، حدود خدا را برپا میدارد، از دین خدا دفاع می کند و با حکمت و پند نیک و دلیل رسا به راه خدا دعوت می نماید.
بنابراین تمام فضایل نبی گرامی اسلام(ص) که از ناحیه خدا اعطا شده است، به استثناي مقام نبوت، براي امام ثابت است( 2)و او فردي است که ریاست امور دینی و دنیایی مردم را به نیابت از رسول گرامی اسلام(ص) به عهده دارد.(3)مردم از ناحیه امام به آموزه هاي دین خود پی میبرند؛ زیرا براساس روایات امام، حافظ و معلم دین است و صیانت اسلام از انحرافات و خرافات به واسطه وجود امام تحقق مییابد. از آنجایی که پیروي امام، واجب و گفتارش حجت است، بر مردم لازم است، تفسیر و تبیین آموزه هاي دینی، از جمله احکام حج را از ایشان فرا گیرند و در آموزش دین، تابع و همراه او باشند.
بنابراین جایگاه امام در حفاظت از اصل دین و آموزه هاي آن و نیز نقش او در تشریح دین و احکام اسلامی، بی بدیل و اساسی است و بی شک تعالی حج و اقبال عمومی مردم به آن، در پرتو امام و راهنمایی هاي او حاصل میشود؛ چنانکه رسول گرامی اسلام (ص) میفرماید:
در هر نسلی از امت من یک عادلی از اهل بیت من است که تحریف غلوکنندگان و ادعاي یاوهگرایان و تأویل جاهلان را از دین برطرف می کند. امامان، نمایندگان شمایند نزد خداي عزوجل، پس متوجه باشید که در دین خدا از چه کسی پیروي می کنید.
امام باقر(ع) نیز میفرماید:
ما گنجینه علم پروردگاریم و امر پروردگار در دست ما قرار دارد. آغاز و انجام اسلام به ماست و مردم احکام اسلام را از ما میآموزند. به خداوندي که دانه را شکافت و آدمیان را آفرید، علم خداوند جز نزد ما در جاي دیگري نیست و مردم علم خدا را درك نخواهند کرد، مگر به وسیله ما.
همچنین حضرت فرمود: خداوند بندگان خود را مکلف کرده است تا ائمه(ع) را بشناسند و امور خود را به آنان واگذارند و در مسائل مختلف به آنان رجوع کنند چنانکه امام باقر(ع) مناسک حج را به مردم آموزش میدادند امام صادق(ع) در اینباره فرمود: شیعیان پیش از ابوجعفر(ع) مناسک حج و حلال و حرام خود را نمیدانستند. چون ابوجعفر(ع) آمد، در علم را گشود و مناسک حج و حلال و حرام مردم را بیان فرمود.
ابوحنیفه در روایتی، به نقش مهم امام صادق(ع) در ترویج فرهنگ و مناسک حج اعتراف کرده، میگوید:
لَوْلَا جَعْفَرُ بن مُحَمَّدٍ مَا عَلِمَ النَّاسُ مَنَاسِکَ حَجِّهِمْ ؛ اگر جعفر بن محمد(ع) نبود، مردم مناسک حجشان را نمیدانستند.
گفتنی است، اگرچه پیامبر گرامی اسلام (ص) تمام تلاش خود را بهکار بست و مناسک و معارف حج را بهصورت تئوري و عملی به مردم شناساند، اما به دلیل تنگناها و موانع بسیاري که فراسوي جامعه نوپاي نبوي بود، مسلمانان نتوانستند همه جزئیات مسائل حج را از رسول گرامی اسلام(ص) فرا گیرند؛ زیرا اولًا مکه در سال هشتم هجرت فتح شد( 3)و تا قبل از آن در دست مشرکان بود و براي همین، مسلمانان نمیتوانستند در مکه حضور یابند و همراه رسول گرامی اسلام(ص) مناسک حج را انجام دهند؛ ثانیاً آیه اي که در آن دستورات حج آمده و براساس آن پیامبر اسلام(ص) مأموریت انجام حج پیدا کرد، در سال دهم هجرت بوده است (1)که در واقع آخرین سال زندگانی مبارك حضرت رسول اکرم(ص) بود. حضرت با بسیج عمومی، مردم را به سوي حج فرا خواند تا اولین و آخرین حج رسمی را که به حجۀالوداع مشهور است به جا آورد. ( 2)ازاینرو تبیین تفصیلی مناسک و حلال و حرام هاي دیگر نزد امیرالمؤمنین و دیگر ائمه به ودیعت نهاده شد تا آنان یکی پس از دیگري در ظرف مدت 250 سال به اقتضاي نیاز زمان به تبیین آنها بپردازند.
تطهیر کعبه از پلیدي ها
بی شک امامت امامان معصوم(ع) تداوم گر امامت انبیاي اولوالعزم است. پس مسئولیت شان نیز در همین زمینه تعریف می شود. ازجمله این مسئولیت ها پاكسازي پایگاه توحیدي از شرك و بتپرستی است. خداوند درباره مسئولیت حضرت ابراهیم و اسماعیل میفرماید:
وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثابَۀً لِلنَّاسِ وَ أَمْناً وَ اتَّخِ ذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِیمَ مُ َ ص لی وَ عَهِدْنا إِلی إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ أَنْ طَهِّرا بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ وَ الْعاکِفِینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ (بقره: 125)
و [به یاد بیاورید] هنگامی که خانه [کعبه] را محل بازگشت و اجتماعمردم و مرکز امن قرار دادیم و [به مردم گفتیم] از مقام ابراهیم، عبادتگاهی براي خود انتخاب کنید و از ابراهیم و اسماعیل پیمان گرفتیم که خانه مرا براي طوافکنندگان و مجاوران و رکوع کنندگان سجدهگزار (نمازگزاران) پاکیزه سازید.
در اینجا منظور از طهارت و پاکیزگی چیست؟ بعضی گفته اند طهارت از لوث وجود بت ها، برخی دیگر گفته اند: از آلودگی هاي ظاهري، به ویژه از خون و محتویات شکم حیواناتی که قربانی می کردند؛ زیرا بعضی از ناآگاهان چنین اعمالی را انجام می دادند. بعضی هم گفته اند که طهارت در اینجا به معناي خلوص نیت هنگام بناي این خانه توحید است.
ولی هیچ دلیلی ندارد که ما مفهوم طهارت را در اینجا محدود کنیم، بلکه منظور پاكساختن ظاهري و باطنی این خانه توحید از هرگونه آلودگی است.
البته این پیمان زمانی بود که حضرت ابراهیم (ع) از امتحان الهی سربلند بیرون آمد و به مقام امامت رسید. پس میتوان انجام دادن مسئولیت حضرت ابراهیم (ع) را در راستاي مقام امامت ایشان توجیه کرد؛ یعنی زمانی که حضرت ابراهیم به مقام امامت رسید، خداوند از ایشان خواست که مکه را از لوث بتها و پلیديها پاك کند تا براي حاجیان زمینه پرستش فراهم شود.
به گزارش تاریخ، امیرمؤمنان علی (ع) با پیامبر اسلام (ص) دو بار براي پاكسازي کعبه اقدام کردند. نخستین بار قبل از هجرت بود؛ چنانکه در این زمینه امیرمؤمنان علی (ع) می فرماید:
من تا خانه کعبه به همراه پیغمبر رفتم. ایشان به من فرمود بنشین و از دوشم بالا رفت. ایشان را بلند کردم، ولی چون توانایی نگهداري ایشان را بر دوشم نداشتم، حضرت نشست و من از دوش او بالا رفتم و مرا چنان بلند کرد که خیال کردم به افق آسمان رسیدم. بت هاي مس و آهن بالاي کعبه بود و من آنها را از همه سو جمع کردم و چون همه را به دست آوردم، رسول خدا (ص) فرمود « آنها را پرت کن » آنها را پرت کردم و مانند شیشه خرد شدند. سپس فرود آمدم و با رسول خدا از ترس اینکه کسی ما را ببیند، پنهان شدیم.
بار دوم بعد از هجرت (روز فتح مکه) بود « سیدبنطاووس » در « طرائف » چنین نقل می کند:
پیامبر(ص) روز فتح مکه به علی بن ابیطالب فرمود آیا این بت را در کعبه می بینی، عرض کرد آري، یا رسول الله پیامبر (ص) فرمود « من تو را بر دوش میگیرم تا دستت بدان رسد » علی (ع) فرمود اگر قبیله ربیعه و مضر می کوشیدند در زمان حیات من تنها عضوي از اعضاي مرا از زمین حرکت دهند، نمی توانستند. اینک تو بایست اي علی! پس پیامبر (ص) دو ساق پاي علی را گرفت و او را چنان از زمین بلند کرد که سفیدي زیر بغلش هویدا شد و سپس گفت: چه می بینی اي علی. علی (ع) عرض کرد: « خداوند عزوجل را میبینم که مرا به سبب تو شرافت بخشیده است تا جاییکه اگر بخواهم میتوانم آسمان را لمس کنم» » : پیامبر (ص) فرمود: اي علی! بت را بگیر و علی (ع) بت را گرفت و آن را به زمین انداخت.
« زمخشري »در تفسیر آیه: وَ قُلْ جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ إِنَّ الْباطِلَ کانَ زَهُوقاً (اسراء: 81 ) می گوید:
وقتی این آیه در روز فتح مکه نازل شد، جبرئیل به رسول خدا عرض کرد: « عصاي خود را بردار و بتها را با آن بینداز » مشرکان این صحنه را تماشا می کردند. به محض اینکه نوك عصاي پیامبر به طرف چشم بتی اشاره می شد، آن بت با رو به زمین می افتاد. حضرت همه بتها را انداخت و فقط بت قبیله خزاعه باقی ماند که بالاي کعبه بود. رسول خدا فرمود « یا علی! آن را پایین بینداز » آنگاه خودش مرا به دوش گرفت تا به بالاي کعبه شدم و آن بت را شکستم و مردم مکه از این عمل ما سخت در شگفت بودند و می گفتند ما جادوگرتر از محمد (ص) کسی را ندیده ایم.
پس به طور کلی به این نتیجه میرسیم که میان امامت و تطهیر کعبه رابطه وثیقی وجود دارد و شاید فلسفه و سرّ این رابطه را پاکی و صفاي باطن امام بدانیم؛ یعنی مکان پاکی چون کعبه، در صورت آلودگی باید به دست انسان پاکی چون امام، پاكسازي شود. البته این یکی از اسرار است.
اعلام برائت از مشرکان
در راستاي پاكسازي حریم کعبه از پلیدي ها، امیرمؤمنان علی (ع) از ناحیه رسول گرامی اسلام (ص) مأمور شد تا سوره برائت را میان مشرکان مکه قرائت کند و ورود آنها را به مسجدالحرام ممنوع اعلام کند؛ چنانکه « طبرسی » در کتاب « اعلامالوري » می نویسد:
در سال نهم هجرت سوره برائت نازل شد و حضرت رسول (ص) ، ابوبکر را طلبید و سوره برائت را به او داد و فرمود: « آیات شریفه این سوره را در مکه براي مردم بخوان. هنگامیکه ابوبکر طبق فرمان پیغمبر به طرف مکه حرکت کرد و مقداري هم راه پیمود، جبرئیل حضور حضرت رسول رسید و گفت: باید مأمور تبلیغ این آیات، خودت یا یکی از افراد خاندانت باشد.
سپس پیغمبر، امیرمؤمنان را طلبید و او را بر ناقه « عضباء » (شتر مخصوص خود) سوار کرد و فرمود هرچه زودتر خود را به ابوبکر برسان و آیات را از وي بگیر و در موسم براي مردم قرائت کن. علی (ع) حرکت کرد تا به ابوبکر رسید و جریان را به او گفت و نامه را با آیات از وي گرفت. ابوبکر گفت: آیا درباره من آیه اي نازل شده که مرا از این مأموریت باز داشته است .
امیرمؤمنان (ع) فرمود « درباره شما آیهاي نازل نشده است، ولیکن جز پیغمبر و من نباید دیگري این آیات را تبلیغ کند » علی (ع) آیات را از وي گرفت و به طرف مکه حرکت کرد و وارد آن شهر شد و آیات برائت را روز عید و ایام تشریق که هنگام اجتماع مردم بود، به آنان رسانید.
پیغمبر (ص) به امیرمؤمنان فرمان داده بود تا به مشرکان ابلاغ کند پس از این داخل مسجدالحرام نشوند و مردم، کعبه را برهنه طواف نکنند. همچنین همه قراردادهاي پیغمبر با مشرکان و غیر آنها پس از چهار ماه لغو است و بعد از گذشت این مدت، آنان را هر جا دیدند خواهند کشت. آیه شریفه فَإِذَا انْسَلَخَ الْأَشْهُرُ الْحُرُمُ (توبه: 5) ناظر به این جریان است.
راوي گفت: هنگامی که علی بن ابیطالب (ع) وارد مکه شد، شمشیر خود را از غلاف بیرون کشید و فرمود: به خداوند قسم هرکس امروز بخواهد برهنه طواف کند، او را با این شمشیر خواهم کشت.مردم پس از این مجبور شدند لباس بپوشند و طواف کنند.
امام و حفاظت از بیت الله
یکی دیگر از وظایف امام، حفظ بیتالله و مواقف مربوط به حج از دخل و تصرف نابخردان و حاکمان جور است. ازاینرو بخشی از وظایف امام زمان (عج) پس از ظهور، مربوط به اصلاح کعبه و مواقف و برگرداندن آنها به مواضعی است که در زمان رسول خدا بود. شاید بتوان آنچه از پیامبر (ص) ، امام سجاد (ع) و امام زمان (عج) درباره نصب حجرالأسود نقل شده است را با همین رویکرد توجیه کرد. از « سعیدبن عبداللَّه اعرج » از امام صادق (ع) روایت شده است که فرمود: از قریش در جاهلیّت خانه خدا را ویران کردند. پس چون خواستند آن را بنا کنند، عاملی میان آن کار و ایشان حایل شد و بیم و هراس به دل هایشان افتاد چندانکه یکی از ایشان گفت:باید هر یک از شما پاکیزه ترین مال خود را بیاورد و مالی را نیاورد که از طریق قطع رحم یا راه حرام به دست آورده است ؛ پسچنین کردند تا مانعی که در میان بود و از قیام به ساختن بیت منع می کرد، از میان رفت. پس به کار ساختن آن پرداختند تا به محل نصب حجرالأسود رسیدند. در این موقع، درباره نصب سنگ، مشاجره اي میان ایشان درگرفت؛ چندانکه نزدیک بود شرّي میان ایشان پدید آید. پس براي حل خصومت توافق کردند نخستین کسی که از در مسجد وارد میشود، میان ایشان حَکَم باشد. در این هنگام رسولخدا (ص) از در آمد و چون به جمع ایشان پیوست و ماجراي آنان را دریافت، فرمود تا جامه اي آورند. آنگاه سنگ را میان آن نهاد. سران قبائل نیز اطراف آن جامه را گرفتند و آن را از جاي برداشتند و سپس رسول خدا (ص) آن را برداشت و در ( جاي خود قرار داد. ازاینرو خداي عزوجل او را به این امر اختصاص داد.( 1
شبیه همین ماجرا درباره دو تن ازامامان نیز نقل شده است: اولین آن مربوط به امام سجاد (ع) در عصر«حجاج بن یوسف ثقفی » است و ماجراي دوم نصب حجرالأسود به دست امام زمان (عج) است.
شیخ صدوق میگوید:
روایت شده است که حجاج چون از ساختن کعبه فراغت یافت از علی بن الحسین (ع) تقاضا کرد که حجرالأسود را در جاي خود قرار دهد. امام (ع) نیز آن را گرفت و در جاي خود نصب کرد.
وقتی حجاج بن یوسف در جنگ با « عبدالله بن زبیر » کعبه را خراب کرد، چون خواستند دوباره حجرالأسود را بر جاي خود قرار ، دهند، هر عالم یا قاضی یا زاهدي که آن را نصب می کرد، متزلزل می شد و برقرار نمی ماند. تا اینکه امام سجاد (ع) پیش آمد و حجرالأسود را از دست آنان گرفت و با نام خدا آن را در جایش گذاشت و مستقر گردید و مردم تکبیر گفتند. « فرزدق » نیز در شعرش به همین اشاره دارد.
اما درباره نصب حجرالأسود به دست امام زمان (عج) در « خرایج راوندي » آمده است:
« ابوالقاسم جعفر بن محمد بن قولویه»روایت کرده است که در سال 339 ه. ق به عزم حج بیت الله وارد بغداد شدم و آن سالی بود که« قرامطه » حجرالأسود را به جاي خود برگردانیده بودند. بزرگترین سعی من این بود که امسال را به حج بروم و ببینم چه کسی حجرالأسود را در جاي خود نصب می کند؛ زیرا در خلال بعضی از کتاب ها دیده بودم که حجرالأسود را می ربایند و مجدداً امام آن عصر، آن را در جاي خود نصب میکند؛ چنانکه امام زین العابدین (ع) در زمان حجاج بن یوسف حجرالأسود را در جاي خود نهاد و به همان حال ماند.
ولی در بغداد بیماري سختی پیدا کردم، به طوري که جان خود را در خطر دیدم و نتوانستم به حج بروم. ناچار شخصی به نام را نایب گرفتم و نامه سربسته اي را به وي دادم که به امام زمان نوشته بودم و از مدت عمر خود و اینکه در این مرض میمیرم یا نه، سؤال کرده بودم. به ابن هشام گفتم تمام مقصود من این است که این نامه را به دست کسی برسانی که حجرالأسود را در جاي خود می گذارد و جواب بگیري و بیاوري و من هم تو را فقط براي این کار میفرستم.
وقتی ابن هشام برگشت، نقل کرد که چون وارد مکه شدم و مردم قصد کردند حجرالأسود را به جاي خود نصب کنند، من مبلغی پول به عده اي از خدام حرم دادم تا راه باز کنند و من بتوانم آن کس که حجرالأسود را در جاي خود می گذارد، ببینم. پس چند نفر از خدام را با خود نگاه داشتم که ازدحام جمعیت را به یکسو زنند و بدینگونه به نزدیک محل رسیدم. هرکسی حجرالأسود را برداشت که در جاي خود نصب کند، قرار نگرفت تا اینکه جوانی گندمگون و زیباروي آمد و آن را برداشت و در جاي خود گذارد؛ به طوري که گویی اصلًا کنده نشده بود.
در این موقع صداي شادي حاجیان از هر سو برخاست. سپس آن جوان از یکی از درهاي مسجد خارج شد. من هم برخاستم و از هر طرف مردم را متفرق ساختم و به دنبال وي شتافتم. مردم هم به من راه می دادند و مرا دیوانه می پنداشتند. ولی من از او چشم برنمی داشتم تا اینکه از میان جمعیت بیرون آمدم.
من با سرعت پشت سر او می دویدم و او آهسته راه میرفت. با این حال به او نمیرسیدم. وقتی به جایی رسیدم که کسی جز من، او را نمیدید، ایستاد و به من نگریست و گفت «! آنچه با خود داري بیاور » من هم نامه را به او دادم. بدون اینکه در آن بنگرد گفت: « بگو از این بیماري وحشت مدار که بعد از سی سال دیگر خواهی مرد»در این وقت گریه ام گرفت و چندان گریستم که قدرت هرگونه حرکتی از من سلب شد. در همین حال مرا گذاشت و رفت.
ابن قولویه گفت: « این داستان را ابن هشام بعد از مراجعت نقل کرد » چون سال 369 ه. ق رسید، ابن قولویه مریض شد. وصیت خود را نوشت و در اینباره سعی بسیار کرد.
به او می گفتند « این همه ترس براي چیست؟ امید است خداوند سلامتی بدهد » ولی ابن قولویه می گفت این همان سالی است که قبلًا وعده مرگ مرا در آن داده اند و سرانجام در همان بیماري رحلت فرمود.
منبع: کتاب "حج و مهدویت" نوشته حجت الاسلام حسین الهی نژاد؛ ناشر: مشعر
پایان پیام/
نظر شما